0

اشعار روز دوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

سبکباران به سوی کربلا بستندمحمل ها

در آن وادیّ پر خوف و خطر کردند منزل ها

 جوانان بنی هاشم به پا کردند محفل ها  

چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ی دل ها

 زدند آسان و لیکن عاقبت افتاد مشکل ها

 ******

 شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

 روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله

 زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ناله

 بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

 فرو بردند سر خورشید و مه در برج و محمل ها

 ******

 سپاه شاه مظلومان بسوی کربلا عازم

 سپهسالار اردو ؛ شمس دین ؛ ماه بنی هاشم

 سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم

 علی اکبر بذکر یا قدیر و قادر و قائم

 که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها

 ******

 علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

 نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر

 سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر

 رقیه بی خبر از زجر راه و خشت زیر سر

 جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها

 ******

 نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

 غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر

 علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

 ز سقایی برد ارث البته از ساقی کوثر

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول ها

******  

 مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

 و لیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

 نوشته نامه ها آن فرقه ی بدتر ز نصرانی

 نمی دانم چه بنوشتند خود نا گفته می دانی

 هم آن هایی که می کردند قرآن را حمایل ها

 ******

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

 حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

 عزیز حضرت باری در آن جا بارها بگشاد

 برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

 به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل ها

 ******

 شه ملک امانت فیض بخش مومن و کافر

 نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

 به پا نعلین شیث ، عمامه ختم رسل بر سر

 عصای موسوی در کف ، ردای احمدی در بر

همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها

 ******

 صبا عنبر فشان کن گلستان شهادت را

 که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

 به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را

 بزن " ساعی " به چوگان عمل گوی سعادت را

 که همچو شمع می سوزند و می گریند ناقل ها

 مرحوم چلویی  

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

غلام رضا سازگار-ورود به کربلا

 

از کعبـه آمـدید طــواف خــدا کنید

اکنـون مقــام در حـرم کربــلا کنید

اینجاست آن منای عظیمی که جـای ذبح

بایـد هـزار مـرتبه خـود را فـدا کنید

 مکه، صفـا و کرب‌وبـلا مروۀ شماست

باید کـه سعی با سـر از تن جدا کنید

زهـرا به فـردفـرد شمـا می‌کنـد دعا

اینک شمـا بـه دختر زهـرا دعا کنید

تا خـون پاکتـان بـه نمـاز آبـرو دهد

در موج خون به خون خدا اقتدا کنید

دیدید اگر به روی شما بسته شد فرات؛

عبـاس را بـه یـاری اصغـر صدا کنید

خواهیـد اگـر قبول شود حج خونتان

حـق رسـول را بـه شهـادت ادا کنید 

باید جـدا شود سرتان در طواف خون 

تا سعی خویش را به سر نیزه‌ها کنید 

آینــدگان! ثـواب شهـادت نصیبتـان 

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اشعار شب دوم محرم

 

بدون تو خوشی روز فردا را نمیخواهم

نفس را، اشک را حتی دو دنیا را نمیخواهم

 

نمیخواهم بدانم نام این صحرای غمگین چیست

نمیخواهم بدانم بی تو غم ها را نمیخواهم

 

من از طفلی پرستار تمام خانه ام اما

پرستاری این طفلان تنها را نمیخواهم

 

به جای نخل و نخلستان فقط تیر است و سر نیزه

به رویت زخم ها را ردّی از پا را نمیخواهم

 

مزن خیمه که میترسم که بی عباس برگردم

نگاه دختر معصوم نو پا را نیمخواهم

 

اگرچه خاطراتم از مدینه تلخ و خونبار است

بیا برگرد شهر مادرت، کوفه دل آزار است

 

مرا مگذار بی تو دست گیر قافله باشم

اسیر زجر و خولی و سنان و حرمله باشم

 

ببینم خیمه را با جمع طفلانش زنند آتش

یتیمی را که میترسد به دامانش زنند آتش

 

یکی زنجیر بر حلقی به قصد کُشت میپیچد

یکی گیسوی طفلی را به گرد مشت میپیچد

 

بیا برگرد شهر مادرم هرچند غمبار است

که تیر حرمله دنبال چشمان علمدار است

 

ببین اشکم ببین دردم ببین زخمم ببین آهم

فراقت را نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم

**

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

علیرضا فولادی-ورود به کربلا

کربلا یعنی نوای العطش
روی لب ها رد پای العطش
کربلا یعنی سرا پا سوختن
تشنه لب بین دو دریا سوختن
کربلا یعنی که سقای ادب
در کنار شط بیفتد تشنه لب
کربلا یعنی حضور فاطمه
پیش سقا در کنار علقمه
کربلا یعنی تبسم بر اجل 
نزد قاسم مرگ احلی من عسل
کربلا یعنی علی اصغر شدن 
تشنه بردوش پدر پرپر شدن
کربلا یعنی فغان و التهاب
خیره بر گهواره چشمان رباب
کربلا یعنی که رزم حیدری
اکبر آسا غرق خون جنگ آوری
کربلا یعنی وداع زینبین
پشت خیمه با گل زهرا حسین
کربلا یعنی حضور گرگها
بر خیام یوسف آل عبا
کربلایعنی یتیمان حسین
گریه در شام غریبان حسین
کربلا یعنی شرف در یک کلام 
بر حسین وکربلای او سلام
السلام ای کعبه آمال ما
ای صفا و شور و عشق و حال ما
خاک تو دارالولای اهل دل 
مروه و سعی و صفای اهل دل
کربلا بوی خدایی میدهد 

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

علی انسانی-ورود به کربلا-نوحه همراه با سبک

 

تو سرزمین عشقی، تویی منزل یارم 
ببین به همره من، همه دار و ندارم 
ببین ماه و ستاره حسین و شیرخواره 
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا 
پرستوی مهاجر، رسیده دسته دسته 
که هر یکی ز سنگی، شود پرش شکسته 
ببین ماه و ستاره حسین و شیرخواره 
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا 
چه گل های نازی، یکی لاله یکی یاس 
یکی به دست اکبر، یکی به دوش عباس 
ببین ماه و ستاره حسین و شیرخواره 
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا 
یکی هماره گوید، که ای امید خواهر 
یکی به سینه کوبد، که ای غریب مادر 
ببین ماه و ستاره حسین و شیرخواره 
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

داود رحیمی

ورود کاروان به کربلا

 

لشکری می رسد از راه خدا رحم کند
بد دهن، بد دل و بد خواه خدا رحم کند
از همان دور صدای بدشان می آید
ناسزا و بد و بیراه خدا رحم کند
یک طرف چند هزار آدم بی رحم کثیف
یک طرف غربت یک شاه خدا رحم کند
و فَدَیناه بِذبحی که لبانش خشک است
تشنه سر می بردَش آه خدا رحم کند
حاجی آماده ی قربانی و دَه روز دگر
می رسد آخر شش ماه خدا رحم کند
ارباً اربا شدن یک قد رعنا سخت است
نکند لشکر گمراه...؟! خدا رحم کند
با عمودی که در این لشکر شب می بینم
آخرش می شکند ماه خدا رحم کند

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

کاروانی پر از ستاره و نور

کاروانی پر از عزیز خدا

کاروانی رسیده از مکه

کاروانی رسیده از بالا

کاروانی پر است از حیدر

کاروانی پر است از زهرا

کاروانی ست خسته از مردم

کاروانی ست خسته از دنیا

کاروانی به سمت آزادی

کاروانی که دور از غم ها

ذکر لبهایشان همین آیه ست

قل اعو ذو به رب کرب و بلا


 

پا به روی زمین کرب وبلا

می نهند عرشیان قدم به قدم

مشکهاشان همه پر از آب است

لب آنها  پراست از شبنم

سمت یک محملی چه با عجله

میروند این عشیره هاشم

محملی پر ز نور زهرائیست

روی آن شاه بانوی عالم

بانوئی با جلال با جبروت

بانوئی بهتر از دوصد مریم

دور تادور او بنی هاشم

پای او روی زانوی سقا


 

پای خود را به روی فرش نهاد

آن زنی که فقط قمر طلب است

کیست او که میان این صحرا

چون علی شیر هاشمی نسب است

کیست او که تمام قافله را

خیره کرده و ذکر روز و شب است

صد هزار آسیه هزاران سال

پیش او؟ نه، هنوز هم عقب است

او گل فاطمه عزیز علیست

زینب است و عقیلة العرب است

پا به روی زمین همین که گذاشت

دل او را گرفت این صحرا


 

دل او بهر مادرش تنگ است

او هوای مدینه را دارد

زینب اینجا ندارد آرامش

چشم او بی قرار می بارد

لشکری که نشسته در آن سمت

قلب او را فقط می آزارد

او که می داند عاقبت باید

هستیش را به جای بگذارد

می رود کهنه پیرهن را که

داده مادرز خیمه می آرد

پیرهن را نگاه میدارد

تا رسد ظهر روز عاشورا....

 

 

شاعر : جواددیندار

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

علی انسانی-ورود به کربلا-نوحه

 

مکن از داس هراس باغ اگر دارد، یاس 
یک بیابان دشمن منم و یک عباس 
آسمانم من و عباسِ علی ماه من ست 
چه غم از روبهیان، شیر به همراه من ست 
خواهرم باش صبور «تکرار» 
این سفر تا شد طی یک سفر هست از پی 
تو ولی برناقه من ولی بر سر نِی 
دست گلچین ننهد هیچ گلی در باغت 
غم نهد روی غم و، داغ به روی داغت 
خواهرم باش صبور «تکرار» 
وه ازین، اقبالم فاطمه، دنبالم 
همه جا با من هست تا لب گودالم 
گلفروشم من و هفتاد سبد گل دارم 
بلکه شمع وگل و پروانه و بلبل دارم 
خواهرم باش صبور «تکرار»

 

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

علی انسانی-ورود به کربلا-نوحه همراه با سبک

 

ای زمین کربلا من باغبانم 
آمدم با اصغر غُنچه دهانم 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
ماهم و یک آسمان دارم ستاره 
همرهم پیر و جوان و شیرخواره 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
آمدم تا کار دین سامان بگیرد 
پیکر بی جانش از ما جان بگیرد 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
همره من آمده بس ناز دانه 
ای عدو آماده شُو، با تازیانه 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
من جهانی را به خود دیوانه دارم 
شمعم و هفتاد و دو پروانه دارم 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
گُل شود پرپر به پیش دیده گانم 
پیش من غلتد به خون سرو روانم 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار»

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

مهدی رحیمی

ورود کاروان به کربلا

 

فغان می زد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش!

و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش!

زمین کربلا برخاست بر پا نیزه ها را دید

و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش!

یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود

فراتی هست این جا پیش رو اما نبود ای کاش!

سه شعبه تیر را می دید با خود زیر لب می خواند

ربابی هست این جا که چنان لیلا نبود ای کاش!

چه می شد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود

سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش!

هزاران مرد تیر انداز را می دید و هی می گفت

علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش!

نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو می کرد

اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش!

مهدی رحیمی

ورود کاروان به کربلا

 

فغان می زد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش!

و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش!

زمین کربلا برخاست بر پا نیزه ها را دید

و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش!

یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود

فراتی هست این جا پیش رو اما نبود ای کاش!

سه شعبه تیر را می دید با خود زیر لب می خواند

ربابی هست این جا که چنان لیلا نبود ای کاش!

چه می شد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود

سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش!

هزاران مرد تیر انداز را می دید و هی می گفت

علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش!

نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو می کرد

اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش!

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

مهدی رحیمی

ورود کاروان به کربلا

 

آفتاب دوباره ای پیداست

روی دوشش ستاره ای پیداست

مشک بر روی شانۀ عباس

لب دریا کناره ای پیداست

این طرف غیر خار در دستی

وایِ من سنگ خاره ای پیداست

آن طرف حنجری عطش آلود

در پسِ گاهواره ای پیداست

این طرف با سه شعبه های خودش

روی اسبی سواره ای پیداست

آه از توی گودی گودال

سر دارالاماره ای پیداست

اگر این نیزه ها اجازه دهند

بدن پاره پاره ای پیداست

***

خاک این دشت سربلند شده

روی پایش اگر بلند شده

کاروانی ز دور می آید

آه از هر جگر بلند شده

چهرۀ ماهتاب این لشگر

روی دست قمر بلند شده

به قد و قامت علی اکبر

چشم نیزه نظربلند شده

وای تیر سه شعبه ای انگار

روی پاهای پر بلند شده

روی زانو نشسته حرمله و

روی دستی پسر بلند شده

سمت هرکس حسین در نقشی

گه عمو گه پدر بلند شده

این خمیده سه ساله کیست مگر-

-مادر از پشت در بلند شده

نجمه گوید که قد قاسم من

از جه رو اینقدر بلند شده

روی دست تو اکبر از پا؟ نه

از میان کمر بلند شده

***

گل به وقت گلاب نزدیک است

لحظۀ اضطراب نزدیک است

لحظه ای که عمو به خود می گفت

مشک بردار آب نزدیک است

بی گمان بین آب و ششماهه

لحظۀ انتخاب نزدیک است

لحظۀ رو گرفتن ارباب

از نگاه رباب نزدیک است

آه خفاش های بی مقدار!

کشتن آفتاب نزدیک است

لحظه های کشیدن دست و

روسری و نقاب نزدیک است

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

مجتبی حاذق

ورود کاروان به کربلا

 

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد

می رود کوفه… خدا پشت و پناهش باشد

شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

سوزش قلب من از آتش آهش باشد

خواب دیده ست پی قافله اش مرگی را

چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟!

آه انگار قرار است که در این صحرا

تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد

نیزه ها منتظر روی چنان خورشیدش

سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد

چه گناهی زده سر از دل مولا؟ شاید-

-اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد

خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر

نکند دست علمدار سپاهش باشد…؟!

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

مهدی خرازی-ورود به کربلا همراه با سبک

 

پاره های تن خاتم الانبیاء
محمل بستند سوی دشت کرب وبلا
بهر یاری دین می کنند جان فدا
یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا 2))
بین این قافله طفلی مه منظر است
شش ماهه ی حسین علی اصغر است
همراه مادرش می رود کربلا
یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا2))
عصمت کبریا دخت شاه نجف
قهرمان زنان با صد عز و شرف
می رود تا کند زنده دین خدا
(یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا2) 

به این سبک خوانده شود

 

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

شهاب الدین خالقی

ورود کاروان به کربلا

 

کاروانی رسیده است از راه

کاروانی که توشه اش خون است

می نویسد خدا سفرنامه

وصف لیلا و شرح مجنون است

 

بوی صفین می رسد به مشام

که حسن قاسم و علی ست حسین

شاید این جا غدیر خم باشد

علی اکبر چه منجلی ست حسین

 

پیش دارالشفای لطف شما

زخم دل نیز مرحمی دارد

کرم و بخشش شما تا هست

رو سیاهی چه عالمی دارد

 

تو سلیمان کربلا بودی

پیش پای تو نامه می چیدند

دیوها از همه پیامبری

فقط انگشتر تو را دیدند

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد

می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد

شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

سوزش قلب من از آتش آهش باشد

خواب دیده ست پی قافله اش مرگی را

چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟!

آه انگار قرار است که در این صحرا

تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد

نیزه ها منتظر روی چنان خورشیدش

سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد

چه گناهی زده سر از دل مولا؟ شاید-

-اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد

خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر

نکند دست علمدار سپاهش باشد … ؟!

شاعر : مجتبی حاذق

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها