0

اشعار روز دوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

امروز محرمان حرم سایه ی سرم

شام دهم زمان نفس های آخرم

امروز بین حلقه شیران هاشمی

شام دهم به حلقه زنجیر پیکرم

امروز دخترک سر دوش عمو ولی

شام دهم به گریه که عمه گل سرم

امروز گرد چادرش را تکانده ای

شام دهم به خون تو آغشته معجرم

امروز مانده ای که قرارم شوی ولی

شام دهم به نیزه نمانی برادرم

امروز تکه خار ز پایم در آوری

شام دهم زجسم تونیزه در آورم

امروز دختران تو در خیمه ها ولی

شام دهم در آتش خیمه من و خودم

امروز هرچه دلش خواست ساربان گرفت

شام دهم کنار تو انگشتر آورم

 

 

حسن لطفی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد

سینه زنی عالم بالا شروع شد

این حس مادرانه كه دست خودش نبود

دلشوره های زینب كبری شروع شد

وقت مرور خاطره های گذشته شد

اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد

ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی

حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد

وقتی لباس حنجر او را خراش داد

صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد

"واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"

دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد

"واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"

شرمندگی حضرت سقا شروع شد

یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد

غارت نمودن تنش اما شروع شد

 

محسن حنیفی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

در دلش درد بی دوا عمه

  در گلو بغض بی صدا عمه

که رسیده به کربلا عمه 

 همه سرها به زیر تا  عمه

می گذارد قدم کجا زینب

پرده از محملش که بگشاید

  صف به صف از فرشته می آید

همه چشم انتظار، او باید

  آید اینجا جلوس فرماید

پشت پرده پر از دعا عمه

اکبر عطر و گلاب می گیرد

   بچه را از رباب می گیرد

رونق از آفتاب می گیرد

  تا عمو جان رکاب می گیرد

هست در اوج کبریا عمه

حال اینجا کلافه اش کرده است

  چند معجر اضافه آورده است

در دل خویش روضه پرورده است

   جگرش خون و سینه پر درد است

جگرش بر نینوا عمه

چنگ زد دامن برادر را 

 بوسه ای زد دوباره حنجر را

و نشان داد سمت دیگر را 

 نخلها را نه،حجم شکر را

ناله می زد ز کربلا عمه

همه جا تیر هست و شمشیر است

   قمزه هست و صدای تکبیر است

چقدر آنطرف کمانگیر است 

 تو بگو آن سه شعبه هم تیر است

گفت از جمع عمه ها عمه

وای بر من رباب رفت از حال

  وای بر من از اینهمه اطفال

وای از آن جماعت خوشحال 

 وای از تلٍّ و وای از گودال

همه بر سر زدند با عمه

زخم آورده بر جگر بزند

  بر علمدارمان نظر بزند

با لب تیغ با تبر بزند 

 سنگ آورده بیشتر بزند

بی تو افتاده در قفا عمه

بر سرت بی حساب می ریزند

  بی حساب و کتاب میریزند

پیش چشم تو آب می ریزند 

 سرِ طفلِ رباب می ریزند

غرق در نوحه و نوا عمه

سر گودال گیر می افتی

  بعد از آن به زیر می افتی

دست پیر و صغیر می افتی

   نخ نما چون حصیر می افتی

چه کند پای بوریا عمه

بعد از تو به غیر شامی نیست 

 خواهرت هست جز حرامی نیست

بسته گفتم که احترامی نیست

آتش افتاده و خیامی نیست

چادرش زیر دست و پا عمه

 

 

حسن لطفی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

دشت غم ، دشت عطش ، دشت بلایی کربلا

سینه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا

جمعی از خوبان عالم را هدایت بر سر است

باز کن در دل برای عشق جایی کربلا

زود باشد کاروان در کوی تو منزل کند

میزبان حضرت خون خدایی کربلا

خیمه های عاشقان بر پا شود در خاک تو

تو به حج عشق تصویر منایی کربلا

تو غریبه نیستی با آستان اهل بیت

آشنای زاده ی خیرالورایی کربلا

طور سینایی ، کنی موسای عمرانی طلب

خضر امکانی پی آب بقایی کربلا

کعبه ی آل رسولی ، ثانی بیت الحرام

بعثت پاک حسینی را حرایی کربلا

آیه ی عشقی ولی هرگز نمی شد باورت

افکنی بین دو عاشق را جدایی کربلا

آه از آن روزی که زینب غرق خون بیند تو را

که هم آغوش تن اهل ولایی کربلا

روز عاشورا که باغ فاطمه پرپر شود

همنوا با زینبش نغمه سرایی کربلا

آن زمان که دست عباس از بدن گردد جدا

میزبان مقدم خیرالنسایی کربلا

عصر عاشورا که آید قتلگاهت دیدنی است

عشق با خون می کند جلوه نمایی کربلا

کاش می گفتی که گلچین لاله را پرپر مکن

وای زین نامردمی و بی حیایی کربلا

میهمان را با لب عطشان چه قومی می کشند ؟

وای از این کوفه و این بی وفایی کربلا

ای زمین ، ای ارض اقدس ، ای حریم کبریا

تا ابد با آل زهرا همنوایی کربلا

 

سید محمد میر هاشمی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

 

سایه ات تا روز محشر بر سر من مستدام..

بهجة قلبی علیک دائما منی السلام..

قرص قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم..

تکیه گاه شانه های خسته ام در هر مقام..

پابه پایت آمدم یک عمر همدل همنفس

پابه پایت آمدم هرجاکه رفتی گام گام

باتو این پنجاه سال احساس عزت داشتم..

با تو در محمل نشستم در کمال احترام

با تو تا اینجا رسیدم بی غم و بی دردسر

با تو میگویند از امنیتِ من خاص و عام..

اسم اینجا را که گفتی سینه ام آتش گرفت

شعله ور شد خاطرم از غصه های ناتمام..

نخل می بینم؟!و یا اینکه سپاه آورده اند..

سرنوشت ما چه خواهد شد اخا ماذا الختام؟

با تو دارم سایۀ سر با ابالفضلت رکاب

بی تو وای از ناقۀ بی محمل و اشک مدام..

با تو دور خیمۀ اهل حرم آرامش است..

بی تو وای از آتش افتاده بر جان خیام..

با تو هرصبح آفتاب اول سلامم میکند

بی تو زینب میرود بی پوشیه بازار شام..

با علی اکبر عصای دست پیری داشتم

بی علی اکبر من و باران سنگ از روی بام

با تو دست هیچکس حتی به سمت من نرفت..

بی تو ما را می برند اشرار تا بزم حرام..

ورود کاروان به کربلا

 

سایه ات تا روز محشر بر سر من مستدام..

بهجة قلبی علیک دائما منی السلام..

قرص قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم..

تکیه گاه شانه های خسته ام در هر مقام..

پابه پایت آمدم یک عمر همدل همنفس

پابه پایت آمدم هرجاکه رفتی گام گام

باتو این پنجاه سال احساس عزت داشتم..

با تو در محمل نشستم در کمال احترام

با تو تا اینجا رسیدم بی غم و بی دردسر

با تو میگویند از امنیتِ من خاص و عام..

اسم اینجا را که گفتی سینه ام آتش گرفت

شعله ور شد خاطرم از غصه های ناتمام..

نخل می بینم؟!و یا اینکه سپاه آورده اند..

سرنوشت ما چه خواهد شد اخا ماذا الختام؟

با تو دارم سایۀ سر با ابالفضلت رکاب

بی تو وای از ناقۀ بی محمل و اشک مدام..

با تو دور خیمۀ اهل حرم آرامش است..

بی تو وای از آتش افتاده بر جان خیام..

با تو هرصبح آفتاب اول سلامم میکند

بی تو زینب میرود بی پوشیه بازار شام..

با علی اکبر عصای دست پیری داشتم

بی علی اکبر من و باران سنگ از روی بام

با تو دست هیچکس حتی به سمت من نرفت..

بی تو ما را می برند اشرار تا بزم حرام..

 

سید پوریا هاشمی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

افتاده راه قافله ی آبشارها

بر سرزمین فاصله ها، شوره زارها

افتاده راهشان به زمینی که سالها

مانده است تشنه بر قدم چشمه سارها

باید که فیض آب نصیب زمین شود

تاشاخه های خشک بگیرند بارها

دستان مستجاب همین خانواده را

این خاک دیده است نه یک بار، بارها

این خاک دیده است که دارا شدند از

دریای فیضشان همه، حتی ندارها

این خاک دیده است که دریا رسید و بعد

عزت گرفت کرببلا در دیارها

دست زلال حضرت دریا اگر نبود

پوشانده بود آینه ها را غبارها

ما بهتر از قبیله ی دریا ندیده ایم

قربانشان شود همه ایل و تبارها

... اما شکست حرمت دریا در این زمین

اما گرفت قلب زمان از هوارها

این خاک شاهد است به جای زلال آب

افتاد در مراتع گندم شرارها

این خاک دیده است که نی ها مکیده اند

از پاره های حنجره آب انارها

این خاک دیده است که از برگ لاله ها

غارت شدند لاله و هم گوشوارها

شد نبش قبر غنچه ی در پشت خیمه ها

شد روبه راه کارهمه نیزه دارها

پا مال شد مسیر نفس های تشنه ای

با نعل های تازه ی مرکب سوارها

روئید لاله ها به سر نیزه های سرخ

مانده است در زمین تن بی جان یارها

... وقت عبور فصل زمستان رسیده است

وقت شکوفه دادن در اقتدارها

با اقتدار، مرگ شروعی دوباره است

پس جستجو کنید مرا در بهارها

 

حمید امینی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

روز مرا مخواه که شام عزا کنی

خیمه مزن که خیمه غم را به پا کنی

دلشوره های خواهر خود را نگاه کن

پیش از دمی که با غم خود آشنا کنی

حتی قسم به سایه عباس می خورم

تا التماس های مرا هم روا کنی

تعبیر شد تمامی کابوس های من

من را به قتلگاه کشاندی رها کنی

صد بار دیده ام غمت از کودکی به خواب

صد بار دیده ام که در اینجا چه ها کنی

دیدم که خاک بر سر و رویم نشسته است

دیدم رسیده ای که مرا مبتلا کنی

دیدم لبت ترک ترک و چهره سوخته

دیدم به چشمِ قاتل خود چشم واکنی

دیدم که سنگ شیشه پیشانیت شکست

دیدم که تیر از بدن خود جدا کنی

دیدم برای آنکه بخیزی به زانویت

سر نیزه ای شکسته گرفتی عصا کنی

دیدم لباس مادری ات را ربوده اند

پیراهنی نبود و تنت بوریا کنی

 

جواد حیدری

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

زینب چو دید کرب و بلا را دلش گرفت

 بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت

حسی غریب در دل او جا گرفت بود

 آهی کشید و بعد همانجا دلش گرفت

انگار مادر اندکی ناله می کند

 زینب گریست حضرت زهرا دلش گرفت

از ناقه روی دست عمویش پیاده شد

 هرکودکی که از تب صحرا دلش گرفت

با اینکه دور ناقۀ عمه محارمند

اما میان حلقۀ آنها دلش گرفت

زانو رکاب کرد ابالفضل پیش او

 با بوسۀ ابروی سقا دلش گرفت

بغضی شکست آه دلی سوخت در حرم

زینب رسید کرب وبلا خاک بر سرم

 

مسعود اصلانی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

آمدم اي سرزمين بي قراران كربلا

آمدم تا دل بگيرد در تو سامان كربلا

 

كوفيان رسم پذيرايي نمي دانند تو

ميزباني كن در اين وادي ز مهمان كربلا

 

گر نداري گل به روي دامن خود غم مخور

مي شود از خون گل اينجا گلستان كربلا

 

آنكه نامش كرده عالم را مسخر زينب است

آنكه وصفش مي ربايد هوش از سر زينب است

 

مادرش آموزگار مكتب شرم و حيا

فارغ التحصيل دانشگاه مادر زينب است

 

هست درهاي جنت يك درش باب الحسين

فاش مي گويم كليد قفل آن در زينب است

 

آنكه داغ شش برادر را به خود هموار كرد

تا بماند جاودان اين پيمبر زينب است

 

*: حاج احمد نيكبختيان ، حاج سعيد حداديان

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اشعار شب دوم محرم

 

کاروانی پر از نسیم سحر

کاروانی ز خویش کرده سفر

 

در قیام ، آیه های مصحف صبح

در سجود، آینه برای سحر

 

همه در دشت تازه تر از گل

همه در باغ، میوه ی نوبر

 

پدران از تبار ابراهیم

مادران از قبیله هاجر

 

آری از دودمان ابراهیم

کعبه دل، بت شکن ، به دوش تبر

 

هر یکی در مقام خود ساقی

هر یکی درمرام خود ساغر

 

در دل و جان کاروان اینک

می تپد این نهیب، این باور:

 

نکند شوکران شود معروف

نکند نردبان شود منکر

 

مرحبا بر سلاله کوثر

هان فصل لربک وانحر

 

در نزولش زمنبر ناقه

خطبه خوان حماسه آن، خواهر

 

شد عصا شانه علی اکبر

پای عباس پله منبر

 

تا نباشد ز بیم آشفته

خواب آرام چند تا دختر

 

پای عباس می شد بالش

دشت احساس می شود بستر

 

سرزمین، سرزمین گل ها بود

پهنه عشق بود و پهناور

 

ناگهان در هجوم باد فراق

کنده شد برگه هایی از دفتر

 

کاش دستان باد می شد خشک

کاش می شد گلوی گل ها تر

 

نکند علقمه، عمو را کشت

که پدر می رود خمیده کمر

 

کیست مردی که می رود میدان

که ندارد به جز خودش لشگر

 

و زنی روی تل برای نبی

صحنه را می شود گزارشگر

 

که بیا جای بوسه های شما

شده سرشار بوسه خنجر

 

می برند از تن حسین تو جان

می برند از تن حسین تو سر

 

آیه های کتاب آغوشت

دارد از فوج زخم زیر و زبر

 

آن طرف صحنه شگفتی هست

نه! بسی صحنه هست شرم آور

 

رفته از پای دختری خلخال

رفته از دست مردی انگشتر

 

می رود کاروان به کوفه و شام

می کند سمت قتلگاه گذر

 

می رود کاروان ولی خالی است

جای عباس و قاسم و اکبر

 

آخر داستان ولی این نیست

مانده پایان خوب قصه اگر ....

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اشعار شب دوم محرم – قاسم نعمتی

 

زمین کربلا اینجاست زینب

دیار پر بلا اینجاست زینب

 

تحمل می کنی؟ گویم برایت

فراق ما دو تا اینجاست زینب

 

صدایی آشنا آید به گوشم

که مادر قبل ما اینجاست زینب

 

چه سرهایی شکسته بین این دشت

مسیر انبیا اینجاست زینب

 

برای خواب پنجاه سال پیشت

دم تعبیر ها اینجاست زینب

 

همان جایی که گفته امّ أیمن

زمین نینوا، اینجاست زینب

 

بزن بوسه تمام سینه ام را

ضریح مصطفی اینجاست زینب

 

همان جایی که قرآنها بیفتد

به زیر دست و پا اینجاست زینب

 

ببین نرمی زیر حنجرم را

فرود نیزه ها اینجاست زینب

 

ببین این مهره های محکمم را

ذبیحاً بالقفا اینجاست زینب

 

تمام خاک این صحرا خریدم

همه سرّ خدا اینجاست زینب

 

به مسلخ پا گذاریّ و ببینی

غسیلاً بالدّماء اینجاست زینب

 

مبادا معجر از سر وا نمایی

عدوی بی حیا اینجاست زینب

 

حنا از خون به گیسویت بگیری

حجاب کبریا اینجاست زینب

 

قاسم نعمتی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اشعار شب دوم محرم – علیرضا لک

 

تا پا نهادم روی خاک داغ این جا

طوفان به هم زد ناگهان آرامشم را

 

یادم نمی آید چه شد از حال رفتم

آن لحظه که دیوار بغضم ریخت در جا

 

بند دلم شد پاره وقتی که شنیدم

چیزی شبیه ناله ی محزون زهرا

 

این جا گلوی کودکی لبخند دارد

بر آسمان خونی دستان بابا

 

یا دختری خوش بین، بگوید عمه زینب

من مطمئن هستم عمو می آید اما

 

هرگز خبر از آب و از ساقی نیاید

عباس شرمنده شود از خواهش ما

 

این جا صدای نیزه ها امری طبیعی است

این جا گل زیبای نجمه می شود وا

 

این جا جمال نوگلی می پاشد از هم

این جا پریشان می شود امید لیلا

 

این جا همه چشم طمع بر خیمه دارند

بر خاتم وخلخال و حتی روسری ها

 

ای کاش تشتی را مهیا می نمودم

وقتی حسینم یاد می آرد ز یحیی

 

این جا زمان بعثت من خواهد آمد

من می رسانم این خبرها را به دنیا

 

علیرضا لک

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

وصل عشاق از نگه پيدا شود

صبح از شام سيه پيدا شود

 

ره در آنجا كه به پايان مي رسد

اول دعواي ياران  مي رسد

 

شعله گر در دل بماند تب شود

شمع چون پنهان بماند شب شود

 

با نخ و سوزن اگر دوزم لبي

كي بپوشم شعله اي زينبي

 

عشق ذات و حبّ نفس و حبّ جاه

مي كشاند بنده را سوي اِله

 

پس مرا اين جذبه با خود مي كشد

اين سليمان ناز هدهد مي كشد

 

ذات عاشق چون بترسد از فراق

بعد از اين نفرين زينب بر عراق

 

خاك اين صحرا ندارد بوي خوش

آب اين وادي ندارد جوي خوش

 

خاك چون با باد لختي مي رود

رنگش از معجر به سختي مي رود

 

دست تقديرش چو غوغا مي كند

خود به خود خلخال را وا مي كند

 

سنگهايش پر در آرد روز سخت

گاه مي رويد عمودي از درخت

 

خون ز خاكش تازه بلبل مي كند

خار آن در پاي ما گل مي كند

 

سرزمين كربلا اين گونه است

خاك هاي نينوا اين گونه است

 

آفتاب كربلا اكبر كُش است

ذات اين خورشيد پيغمبر كُش است

 

آسمانش هست در باران بخيل

جاي خرما سنگ دارد بر نخيل

 

ابرهايش با همه لج مي كنند

بادهايش راه را كج مي كنند

 

گرد و خاكش چشم را پر مي كند

گردبادش ميل چادر مي كند

 

آسمان كربلا اين گونه است

آفتاب نينوا اين گونه است

 

مادران را حوصله سر مي برد

رودها را شير مي خشكد در آن

 

حول اينجا صبر را پر مي كند

پر به رو بند و به معجر مي دهد

 

چوب خشكي مي شود لب از عطش

خواب اينجا مي شود مايل به غش

 

خود ركابت را بگيرم اي عقيق

بگذر از نقش و برو بيت العتيق

 

اين ركاب از قدر تو آگاه نيست

تا يمن آنقدرها هم راه نيست

 

حيف از اين رخ كه خيراتش كني

حيف از اين آئينه كه ماتش كني

 

جان من با من گران جاني مكن

جان اين مورت سليماني مكن

 

مركبت را هي كن و دل دل مكن

حرف ما را نامه اي باطل مكن

 

جان آقا با دلم بازي مكن

من دگر پيرم تو طنازي مكن

 

عاقبت بيني كه كارت دير شد

ناله زينب گريبان گير شد

 

*: حاج منصور ارضي

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

مپرس از من چه مظلومانه رفتند

کبوترها به شب از لانه رفتند

حرامی ها چه با این زمره کردند؟

که حج خود بدل بر عمره کردند

صفا و مروه آن شب بی صفا شد

که روح کعبه از کعبه جدا شد

به شب از خانه، صاحب خانه می رفت

پی یک شمع صد پروانه می رفت

حرم شد از حرم یک باره خالی

شده آواره مولا با موالی

نگویم می رود مهمان کعبه

رود از جسم کعبه جان کعبه

نه بیت و حِجر و زمزم گریه می کرد

که سنگین دلْ حَجَر هم گریه می کرد

مقام از هجر، سوزی در جگر داشت

که مولایش ز چشمش پای بر داشت

به سوی حج اکبر رو گذارد

که مُحرم اصغری شش ماهه دارد

روان با شوق دل سرو روان ها

کنار محمل مادر جوان ها

ز محمل می رود چون پرده بالا

تبسم می کند بر نجمه، لیلا

که هر کس خواست پیغمبر ببیند

بگو آید رخ اکبر ببیند

تفاخر، با تبسم گشت چون جفت

نگاه نجمه با لیلا سخن گفت

که بنگر در برم سرو چمن را

در این وجه حسن، بنگر حسن را

رباب آسا، رباب اندر خروش است

دلش غوغا کنان و لب خموش است

جوانان گرد مهدش جمع آیند

همه شش ماهه را از هم ربایند

ندانم از چه دستی آب خورده ست

که یک غنچه دل صد باغ برده ست

ادب را گرد او صف می کشیدند

صدای عمه را تا می شنیدند

به شب، مه چاکر و روز، آفتابش

به کف قاسم عنان، اکبر رکابش

کنار دیده از گریه یمی داشت

دمی چشم از حسینش برنمی داشت

خلاف بخت او، چشمش نمی خفت

دل او با برادر، فاش می گفت:

غم عشقت بیابان پرورم کرد

هوای وصل بی بال و پرم کرد

اگر چه شد عجین با غم گِل من

ولی در این سفر، لرزد دل من

از آن ترسم به غم دم ساز گردم

تو را بگذارم و خود باز گردم

خسان شادابی گلشن بگیرند

همه بود و نبود من بگیرند

کریم از خوشه چین خرمن نگیرد

الهی حق تو را ازمن نگیرد

اگر چه این سفر باشد خدایی

ولی آید از آن بوی جدایی

بیا و در کنارم ره سپر باش

به نخل آرزوی من ثمر باش

مگر با چشم و دل سیرت ببینم

ز گلزار رخ تو گل بچینم

سفر طی شد به منزل بار افتاد

مرا با کوی جانان کار افتاد

نه مهمانانت ای خانه رسیدند

که میخواران به میخانه رسیدند

در این جا دور، دور عش قبازی است

فرود آیید، جای سرفرازی است

رسیده باغبان با خرمن گُل

پی هر گل، یکی شوریده بلبل

چه باغی چه گلی چه باغبانی!

چه مهری چه مهی چه آسمانی!

مگو پیرو جوان و شیر خواره

بگو یک آسمان ماه و ستاره

به گلشن لاله آمد، یاس آمد

گل ام البنین، عباس آمد

تو ای یوسف بیا و شو خریدار

که آمد یوسف زهرا به بازار

به بازار وفا سرمایه آمد

پی یک سوره هفتاد آیه آمد

یکی شش ماهه در این کاروان است

نه طفل شیر پیر عاشقان است

علی انسانی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

بگو اكبر ببندد محمل من            كه اين صحرا نموده خون دل من

 

اي امير الحاج قلبم بي قراري مي كند

تا كه از غصه نميرم گريه ياري مي كند

 

جان من كم تر بگو ، كرب و بلا ، كرب و بلا

نام اين صحرا ز ديده اشك جاري مي كند

 

گوئيا مي بينم اينجا صبح تا قبل غروب

هر طرف يك بانوئي را سوگواري مي كند

 

اولين تصوير جسم ارباً ارباي علي ست

دشت را دشمن از او آئينه كاري مي كند

 

گوئيا مي مبينم اينجا دور تو بگرفته اند

زان ميانه رأس تو نيزه سواري مي كند

 

دشمنت سر تا به پايت را به غارت مي برد

بهر يك پيراهن كهنه چه كاري مي كند

 

هر كه بهر غارت آمد دست خالي برنگشت

موي بين پنجه ها را ياد گاري مي كند

 

*: حاج حسين سازور

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها