0

اشعار روز دوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ﺯﯾﻨﺒﺎ! ﺭﻭﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ، ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﺟﺎﯼ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﻣﮋﻩ ﺍﺕ، ﺧﻮﻥ ﻧﭽﮑﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﺍﻥ ﻗَﺪَﺭ ﻣﻮﯾﻪ ﻣﮑﻦ، ﺁﻩ ﻣﮑﺶ، ﺍﺷﮏ ﻣﺮﯾﺰ
ﺭﻭﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﻓﻐﺎﻧﺖ، ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ، ﯾﺎﻭﺭ ﻭ ﯾﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﺗﻮ ﺭﺍ
ﮐﺲ ﺯ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ، ﻧﺘﭙﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻮﯾﺖ ﺍﺯ ﻣﺤﻨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ، ﻧﮕﺮﺩﯾﺪﻩ ﺳﭙﯿﺪ
ﻗﺪﺕ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻣﺼﯿﺒﺖ، ﻧﺨﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﻗﺪ ﻋﺒّﺎﺱ ﺭﺷﯿﺪ ﺗﻮ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ ﺯ ﭘﺎ
ﺗﯿﻎ ﺍﺷﺮﺍﺭ، ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺶ، ﻧﺒﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﻗﺎﺳﻤﺖ ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﺳﺐ، ﻧﮕﺸﺘﻪ ﭘﺎﻣﺎﻝ
ﺍﮐﺒﺮﺕ ﺷﻬﺪ ﺷﻬﺪﺕ، ﻧﭽﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﻧﺠﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻍ ﭘﺴﺮ، ﻣﻮﯼ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﯾﺶ
«ﺍﻡّ ﻟﯿﻼ‌» ﻏﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪ، ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
«ﺍﻟﻌﻄﺶ ﺍﻟﻌﻄﺶ» ﺍﺯ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖ
ﺍﺯ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﺣﺴﯿﻦ، ﮐﺲ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﺍﺻﻐﺮ ﺁﻥ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻧﺸﮑﻔﺘﻪ ﭘﺮ ﮔﻠﺸﻦ ﺟﺎﻥ
ﺣﻨﺠﺮﺵ ﺑﺎ ﺳﺮ ﭘﯿﮑﺎﻥ، ﻧﺪﺭﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﻧﺸﺪﻩ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣَﻨَﺖ، ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻣﻨﺎﻝ
ﺗﯿﻎ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺣﺴﯿﻦ، ﮐﺲ ﻧﮑﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﺧﯿﻤﻪ ﮔﺎﻫﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﻃﻌﻤﻪ ﯼ ﺁﺗﺶ ﺯ ﺟﻔﺎ
ﺑﻬﺮ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﮐﺲ ﻧﺪﻭﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﺭﻭﯼ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻧﮕﺮﺩﯾﺪﻩ ﺯ ﺳﯿﻠﯽ، ﻧﯿﻠﯽ
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭ ﺑُﻦ ﺧﺎﺭﯼ، ﻧﺨﺰﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﻨﯽ ﺍﺯ ﮐﻌﺐ ﻧﯽ ﺧﺼﻢ، ﻧﮕﺮﺩﯾﺪﻩ ﮐﺒﻮﺩ
ﺧﺎﺭﯼ ﺍﻧﺪﺭ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﯽ، ﻧﺨﻠﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺣﺴﯿﻨﺖ، «ﺭﻧﺠﯽ»!
ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﻃﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺖ، ﻧﭙﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﻮﺯ

ﺭﻧﺠﯽ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

بسم‌الله الرحمن الرحیم


شب_دوم_محرم_ورودیه

تا که فرمود رسیدیم عَلَم را کوبید
یک علمدار بر این خاک قدم را کوبید
بر رویِ سینه ی خود تیِغ دودَم را کوبید
بینِ این دشت ستونهایِ حرم را کوبید

بیرق افراشته شد،باد تکانش می داد
کیست این مرد که یک دشت نشانش می داد

زانویش خم شده و هست مُهَیا خانوم
با ادب گفت علمدار بفرما   : خانوم
آمد از محملِ خود حضرت زهرا،خانوم
دست بگذاشت رویِ شانه یِ سقا خانوم

گِرد او پنج برادر همه می چرخیدند
پنج تن دورِ سرِ فاطمه می چرخیدند

چو بزرگیش قسم در همه ی عالم نیست
پرده ی محملش از پرده ی کعبه کم نیست
گرچه در سایه ی عباس نشان از غم نیست
شُکر مَحرم پُر و یک دیده ی نامحرم نیست

گرچه مانند عمو دور و بَرِ زینب بود
هرچه غم بود فقط بر جگرِ زینب بود

مادرش آه   امان از دلِ زینب می گفت
همه ی راه   امان از دلِ زینب می گفت
گاه و بی گاه امان از دلِ زینب می گفت
سخت جانکاه امان از دلِ زینب می گفت

رفت در پیشِ برادر که برادر چه کنم
جگرم سوخته،با ناله یِ مادر چه کنم

می زند شور دلم تاب ندارد اینجا
دل پریشانی ام آداب ندارد اینجا
جانِ من جان رباب آب ندارد اینجا
بچه بیدار شده خواب ندارد اینجا

به لبش پیشِ تو لبخند نمی آید وای
گریه ی اصغرمان بند نمی آید وای

حرفِ این دخترکان است از اینجا برویم
ساربان تا که نرفته است بگو تا برویم
کوچه ی مادرمان خانه ی زهرا برویم
باشد آقا همه اش حرف تو اما برویم

دست ما نیست عطش بین حرم اُفتاده
مُردم از غم چه کنم  بد به دلم اُفتاده

همه ی فکر و حواسم به تو باشد برگرد
قبل از آنکه به سَرَت شمر بیاید برگرد
به عروسِ تو قسم حرمله آمد برگرد
کاش بر تیر خودش زهر نمی زد برگرد

کاش دوریِ شما قسمت خواهر نشود
زینبت کاش که بی پنج برادر نشود

عزم کردی نروی کاش خزان برگردد
لااقل گو که از آن جمع سنان برگردد
زودتر از همه آن تیر و کمان برگردد
چشمِ آن جمعیت از سمتِ زنان برگرد

سایه ی روی سرم از سرِ اطفال مَرو
تا که من زنده ام آقا لبِ گودال مَرو
 

حسن لطفی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

در سکوت شکسته ی صحرا

کاروانی ز دور شد پیدا

کاروان عشیره ی سادات

کاروان قبیله ی طاها

کاروان سلاله های رسول

کاروان امام عاشورا

کاروان عزیزِ حضرت حق

پنجمین آفتاب اهل کسا

دشت در زیر پایشان لرزان

دشت نه ! بلکه هفت سقفِ سما

همگی نور چشم پیغمبر

همه مجنون صفت همه لیلا

همه شان لاله روی، چون یوسف

همگی مستجاب، چون عیسی

یاد تیغ و ترنج می افتد

هر که بیند جمال آن ها را

یکطرف روح آیه ی تطهیر

یکطرف معنی "ذوی القربی"

پور زهرا و ساقی  و اکبر

در مثل، کعبه و صفا و منا

این طرف یادگار های حسن

به نهایت مؤدّب و شیدا

علم کاروان به همراهِ

مشک، بر دوش حضرت سقا

خیل ناموس حضرت حیدر

"همه در پرده های حجب و حیا"

پرده دار مخدّرات حرم

شیر غرانِ بیشه ی لیلا

باد، اینجا اجازه می گیرد

پرده را جا به جا کند حتی

چشم دشمن هزار فرسخ دور

نه ز صورت، که قامت آنها

محملی بی رکاب می آید

محملی محترم چو عرشِ خدا

دور تا دور آن بنی هاشم

پیش رو، پور حضرت زهرا

عِزّ و جاه و شکوه می بیند

هر که از راه میرسد اینجا

تا که گاهِ نزول می آید

ناگهان دشت می شود غوغا

دیده ها سوی خاک می افتد

تا که زینب زمین گذارد پا

ثانیِ حیدر است میگیرد

زیر بازوی زینب کبری

زانوانی غیور می آید

که شکوه حرم کند معنا

چشم بد دور، ناید آن روزی

کاروان را نظر زنند اعدا

ناید آن روز که عزیز بتول

در بیابان شود تک و تنها

 

محمد مهدی رافع "تنها"

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

یک کاروان دل، همره دلبر رسیده

زینب بیا که منزل آخر رسیده

یاران فرود آئید این وادی طور است

وعده ز سوی حضرت داور رسیده

اینجا زیارت‌خانه‌ی پیغمبران است

هر مُرسلی اینجا مقرّب‌تر رسیده

قبل از تمام کاروان هاشمی‌ها

کرب و بلا شاهد بُود مادر رسیده

اینجا فرات از چهار جانب موج دارد

از چه جواب العطش خنجر رسیده

کودک که می‌گرید جوابش کعب‌نی نیست

اینجا تمام حوصله‌ها سر رسیده

هرکس که عقده داشت از صفین و خیبر

بر قطعه قطعه کردنِ اکبر رسیده

آهنگران شهر را آرام سازید

تازه به خواب ناز علی اصغر رسیده

زن‌های کوفه خود مگر پوشش ندارند

که بانوان را غصه‌ی معجر رسیده

هرکس به اهلش وعده‌ی سوغات داده

اینجا برای بردن زیور رسیده

از این همه خلخال و زیور که مهیّاست

یک ساربان چشمش به انگشتر رسیده

آرام باش آّب فرات؛ ای مهر زهرا

با فاطمیّون مردِ آب‌آور رسیده

 

احسان محسنی فر

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود به ماه محرم-مناجات اول مجلس

 

بی تو زمین زمینۀ خرّم شدن نداشت

نسل بشر لـیاقت آدم شدن نداشت

ای عشق کُل، که کل جهان جزء کُلِّ توست

بی تو جهان شهامت عالم شدن نداشت

ای حُرمت قبیلۀ قبله، بدون تو...

بیت الحرام، قدر معظّم شدن نداشت

هاجر سلام بر لب شش ماهۀ تو داد

زمزم وگرنه جوشش زمزم شدن نداشت

بی گریه بر غمت به جمال جمیل حق

چشم کسی اجازۀ مَحرم شدن نداشت

این جوش خون توست وگرنه کسی دلِ_

_آمادۀ عزای محرّم شدن نداشت

حرف شفاعت تو اگر در میان نبود

صف های روز حشر منظّم شدن نداشت

 

مجتبی روشن روان

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

لبریزم از دلواپسی آقا
اینجا هوایش گرم ودلگیر است
دلشوره ای دارم حسین من
انگار قلبم بین زنجیر است
از آسمان سرد و بی روحش
از این هوای تار می ترسم
من التماست میکنم برگرد
از داغ و هجر یار می ترسم
میترسد از دوری تو مجنون
لیلای من داغ تو سنگین است
زینب نباشی زود می میرد
دنیای بی تو پست و ننگین است
می ترسم از وضعیت قاسم
از اربا اربا پیکر اکبر
مردی برای خویش خواهد شد
قد می کشد بر روی نی اصغر
می ترسم از تنهایی بی تو
از گرگها و دوری عباس
انگار اینجا قحطی مرد است
از سیلی نامرد بی احساس
اصلا نکن فکر مرا اینکه
قلبم ز دوری تو میگیرد
بر دخترت رحمی بکن آقا
اینجا رقیه بی تو میمیرد
داغ مدینه تازه خواهد شد
یکبار دیگر سیلی و آتش
اینجا ولی زهرا سه سالش هست
صد گرگ وحشی هم به دنبالش
اینجا پر از کوفی نامرد است
زجر و مغیره نیز هم دستند
کوفه شبیه کوچه میگردد
با این تفاوت که همه مستند
تا اینکه آن گودال را دیدم
شد در نگاهم آسمان پر دود
می آید آن روزی که می بینم
راه نفسهایت شده مسدود
وضعیت مادر که یادت هست
زخمی مسمار است وقامت خم
دیگر ندارد طاقت گودال
سرنیزه هاشان را خودم دیدم
من دختر شیر خدا هستم
هرگز ندارم ترس از این لشگر
خواهر نبودی و نمی دانی
دق میکنم از دوری دلبر
با خود نمی گویی که بعد از تو
با اینهمه دختر چه خواهم کرد
بی محرم و بی یاور وتنها
با غارت معجر چه خواهم کرد…


علی اکبر نازک کار

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

کسیکه از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد

دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
 خدا به سوختگان غمت نظر دارد

قسم به ناله ی زهراکسی نمیماند
اگر که پرده خدا از غم تو بر دارد

من از تلاطم امواج آب دانستم
که در مصیبت تو آب هم جگر دارد

به ساحت حرمت میرسد هرآن کس که
شبیه فطرس درگاه بال و پر دارد

به جمع گریه کنان حسین و کرببلا
ببین ز عرش خدا فاطمه نظر دارد

شاعر:محمد حسن بیات لو

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

همرهان بار گشایید که مقصد اینجاست

بخدا قتلگه آل محمد اینجاست

کربلایی که شنیدید ز جدم، همه دم

خود گواه است،که غمخانۀ احمد اینجاست

بعدِ آوارگی و رانده شدن از حرمم

حرم فاطمه و مَلجأ و مشهد اینجاست

هیچکس خسته نباشید به این خسته نگفت

تا بدانیم که جای غمِ بی حد اینجاست

چشم بارانیِ زینب بخدا شرح دهد

خونم آنجا که به گودال بریزد اینجاست

بعد از آن عصر،که هفتاد و دوتن کشته شوند

آن زمینی که ز مرکب تنم اُفتد اینجاست

آن زمینی که پس از قتلِ جوانان بهشت

بر تنِ من بزند نیزۀ ممتد اینجاست

نالة غربتِ من هر چه فراتر برود

باز آنجا که یکی یار نیاید اینجاست

قتلگاهی که کنارِ بدنِ بی سرِ من

ناله و زمزمۀ فاطمه آید اینجاست

زینب آنجا که پس از کشته شدن،از بدنم

نیزه و خنجر و شمشیر درآرَد اینجاست

اکبر و قاسم و عباسِ مرا سر بِبُرند

سرم آنجا که سرِ نیزه سپارد اینجاست

رأسها میرود از کرب وبلا،کوفه و شام

و بدنها همه بر خاک بماند اینجاست

با عبور از تَهِ گودال، پریشان و اسیر

زینب آنجا که ز  رَگ بوسه بگیرد اینجاست

 

محمود ژولیده

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

گلهای اهل بیت به گلزار می رسند

موعودیان به موعد دیدار می رسند

اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود

دلدادگان  وصل به دلدار می رسند

این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند

آخر همه به کوچه و بازار می رسند

این کاروان به قافله سالاریِ حسین

دارند با امیر و علمدار می رسند

گاهی دم از شریعه و گودال می زنند

گاهی به تلّ خاکی و هموار می رسند

ناگاه با برادر خود گفت خواهری:

این نخل ها به دیدۀ من تار می رسند

این باغهای کوفه چرا نیزه داده اند

این میوه ها چه زود سرِ بار می رسند

یک دختر جلیله به بابا خطاب کرد:

این نامه ها که از در  و دیوار می رسند...

...آن هیجده هزار نفر که نوشته اند:

آقا بیا ،کجا به تو ای یار می رسند

یک مادری به نغمه لالایی اش سرود

حتماً به داد کودک گهوار می رسند

ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست

این خارها به پای من انگار می رسند

حالا حسین یک یکشان را جواب داد:

اینجا به هم حقایق و اسرار می رسند

اینجا زمین قاضریه ، دشت کربلاست

جایی که تیرهای هدف دار می رسند

اینجا به غیر نیزه تعارف نمی کنند

از شام و کوفه لشگر جرار می رسند

سر نیزه ها به پیکر من بوسه می زنند

شمشیرهای تشنه و قدار می رسند

ذبح عظیم پیش تماشای زینب است

شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند

حلق علی و قلب من و سینة یتیم

این نقطه ها به حرمله انگار می رسند

اینجا ترحمی به یتیمان نمی شود

زیور فروش های تبه کار می رسند

سرهایتان به سنگ ، همه آشنا شود

بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند

جمعی برای بردن خلخال و گوشوار

جمعی برای غارت گهوار می رسند

 

محمود ژولیده

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

قدری به سینه آه برایم بیاورید

پیراهن سیاه برایم بیاورید

اخبار بین راه برایم بیاورید

تربت ز قتلگاه برایم بیاورید

دارد حسین می رود انگار کربلا

دارد دل رسول خدا می شود مذاب

می ریزد اشک روضه ز چشم ابوتراب

شد نوحه های فاطمه هم نالۀ رباب

کودک چقدر می خورد از نهر آب، آب

دارد عجیب قصۀ غمبار ، کربلا

این نالۀ دمادم زهرای اطهر است

زینب بدان که کرب و بلا پر ز لشگر است

تا چند روز بعد ، حسینِ تو بی سر است

آنروز روز غارت خلخال و معجر است

بدتر ز روضۀ در و دیوار ، کربلا

گریان توست مادر تو ای حسین من

بر نیزه می رود سر تو ای حسین من

گردد اسیر خواهر تو ای حسین من

گردد یتیم دختر تو ای حسین من

تا شام و کوفه همره اغیار ، کربلا

عباس من تو دور و بر کاروان بمان

همراه زینب و کمک بانوان بمان

پشت و پناه لشگر و پیر و جوان بمان

پیش حسین من به تمام توان بمان

بی تو نداشت سید و سالار ، کربلا

این قافله به سوی شهادت روانه است

شب نامه های مردم کوفه بهانه است

از غربت حسین هزاران نشانه است

در انتظار زینب من تازیانه است

زینب کجا و کوچه و بازار ، کربلا

انگار بوی پیرهنی را شنیده اند

اینها حدیث بی کفنی را شنیده اند

این سمّ اسبها بدنی را شنیده اند

این نیزه ها لب و دهنی را شنیده اند

رفت از مدینه تیزیِ مسمار ، کربلا

مادر هنوز پهلوی من درد می کند

این زخمهای بازوی من درد می کند

جای کبودیِ روی من درد می کند

خوردم زمین و زانوی من درد می کند

وای از حدیث سیلی خونبار ، کربلا

روزی که وقت آمدنِ لشگرم رسد

ایام دادخواهیِ از داورم رسد

مهدیِ من به داد دل مضطرم رسد

هم انتقام غنچه گل پرپرم رسد

پس مرگ بر منافق و کفار ، کربلا

***

محمود ژولیده

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اشعار شب دوم محرم

 

رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم

این سفر بار گران است بیا برگردیم

 

صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود

خواهرت دل نگران است بیا برگردیم

 

چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده

قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم

 

صحبت از دیده ی دریایی عباس شده

تیرها بین کمان است بیا برگردیم

 

ساربان خیره شده بر خَم انگشتری ات

خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم

 

خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده

رنگ این خاک همان است بیا برگردیم

 

یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ

لشگری چشم چران است بیا برگردیم

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

تا که فرمود همین جاست و اتراق کنید

خواهری در دل خود بیرق غم را کوبید

سر یک قافله پایین که علمدار آمد

به زمین زد ستونهای حرم را کوبید

خواست خاتون دو عالم که قدم رنجه کند

در بر ناقه علمدار علم را کوبید

زانویش باز رکاب قدم خانم شد

تا که بر شه پر جبریل قدم را کوبید

خواست از معجزۀ چادر او بنویسد

عقل جبریل کم آورد قلم را کوبید

از در زینبیه حاجت ما را دادند

خوش به آن دل که در بیت کرم را کوبید

صحبت کرببلا بود که خانم نگذاشت

موج او آمد و درهای دلم را کوبید

بگذارید که از کرببلایش گویم

گریه ای سر دهم از هول و ولایش گویم

نفسی سخت کشید و به برادر فرمود

این چه دشتی است که گودال در آنسو تر هاست

ظهر امروز اذان گفت علی و دیدم

ظهر یک روز سرت روی تن اکبرهاست

ساربان دید عقیق یمنت را امروز

بعد از این غصه من بردن انگشترهاست

خوشبحال من و کلثوم که با عباسیم

عصر یک روز سنان همسفر خواهر هاست

چقدر دختر نوپاست خدا رحم کند

عصر یک روز به سرِ دختر هاست

باز امروز من و بافتن گیسویی

شام آنروز شبِ آتش و خاکستر هاست

بنشین تا که از امروز گلویت بوسم

وای از روز دهم نوبت این حنجرهاست

به مدینه برو امروز نبیند زهرا

عصر یک روز به روی بدنت لشگرهاست

دل من غرق امید است اگر باشی تو

معجرم نیز سفید است اگر باشی تو

 

 

حسن لطفی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اشعار شب دوم محرم

 

مردی از کوفه بعید است بیا برگردیم

هیئتش وعده وعید است بیا برگردیم

 

غم نخور راه تو را بست بیا برگردیم

خانه ی مادری ام هست بیا برگردیم

 

قدر کافی به غم و غصه دچارم کافیست

طاقت دیدن داغ تو ندارم؛ کافیست

 

این همه داغ به روی جگرم کافی نیست؟

زخم های فدک بال و پرم کافی نیست

 

چقدر دلهره و غم سر پیری دارم

پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

 

پدرم گفت که گودال بلا می بینم

سر نی زلف پریشان تو را می بینم

 

حرمله تا نرسیده ست بیا برگردیم

نقشه ای تا نکشیده ست بیا برگردیم

 

خواهرم ؛ حق بده والله که بی تقصیرم

خار هم پای تو یک روز رود می میرم

 

طاقت نیزه به پهلوت ندارم؛ دارم؟

طاقت پنجه به گیسوت ندارم؛ دارم؟

 

بعد تو جان علی ماندن من جا دارد؟

نیزه خوردن به گلوی تو تماشا دارد؟

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورودیه کربلا 

 

تشنگان قبیله ی زهرا 

قبضه کردند دشت و صحرا را

می روند عاشقانه سر بر کف

تا بنوشند شهد عاشورا

 

بی سر و دستهای باده به دست

راهیان غیور جاده به دست

حاملان پیام کرب و بلا

همه قرآنِ دل گشاده به دست

 

چه جوانهای پاک و زیبایی

چقدر سروهای رعنایی

دلربایانِ دل زکف داده

چقدر دل - جقدر دریایی

 

جاده ها زیرپایشان محکم

وطنین صدایشان محکم

قلبشان ازگُل اجابت پُر

اعتقاد دعایشان محکم

 

شده در سینه ها نفس ها حبس

بانگها ناله ها جرس ها حبس

همه آماده عروج عشق

بال و پرهای در قفس ها حبس

 

شدنی گشته غیر ممکن ها

از جلا و صفای باطن ها

بعد ا... - شد علی اکبر

اشهد اول مؤذن ها

 

عالمی را به گریه آشفتند

دیده شد روی خاک می افتند

قبله دیدند کربلا را بعد

وحده لاشریک له گفتند

 

بهترینهای تیره های عرب

فی المثل حضرت امیر ادب

با صلابت گرفته آوردند

دست علیا مخدره زینب

 

دید وافتاد با چنان حالی

یاد آن خواب و یاد تبخالی

که بجامانده بود یک شب از

چشم خیره به سمت گودالی

 

که عطش بین آن توقف داشت

که پر از گرگ بود و یوسف داشت

که تنی دست و پازنان میسوخت

قاتلی با سری تعارف داشت

 

یادش افتاد بچه شیری را

مشک و آب بخورنمیری را

یادش افتاد تیغ و تیر و کمان

رویش نیزه از کویری را

 

یادش افتاد شد خسوف وکسوف

آتش افتاد برتمام حروف

همه گوشواره ها گم شد

بسکه سیلی شنید گوش لهوف

 

یادش افتاد دختری سرلخت

باکسی روی نیزه میشد اخت

باکسی که کسی دگر یک شب

باسرش در تنور، نان می پخت

 

یادش افتاد افت و خیزش را

همه خواب،ریز ریزش را

...که کسی با جسارتش میخواست

ببرد با خودش کنیزش را

 

مانده بود این زمین تیره کجاست؟

که شنید این صدای خون خداست

-دست برروی شانه اش زد و گفت:

کربلایی که گفته ام اینجاست      

                 

شاعر : رضا دین پرور

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

آتشی بین نینوا آمد   آه زینب به کربلا آمد

به بلاجویی بلا آمد   آه زینب به کربلا آمد

.......

بار دیگر هلال غم آمد   سوز اشعار محتشم آمد

خاکِ عالم که بر سرم آمد   ناله ی مادر از حرم آمد

آه زینب به کربلا آمد

غرق خون اشکهای آدم شد   کمر نوح یک شبه خم شد

گیسوان رسول درهم شد   نوبت روضه ی محرم شد

آه زینب به کربلا آمد

روی این خاک جبرئیل افتاد   آمد و بر زمین خلیل افتاد

از نفس بانگِ الرحیل افتاد   حرف اتراق بین ایل افتاد

آه زینب به کربلا آمد

انبیا صف به صف در استقبال   می رسد کاروانی از آمال

نوجوانان،مخدرات،اطفال   به کنار عمو همه خوشحال

آه زینب به کربلا آمد

جبرئیل است و رو پر ناقه   کعبه ای هست و پشتِ سر ناقه

قبله را می برد مگر ناقه   آسمان نشسته بر ناقه

آه زینب به کربلا آمد

 

 

حسن لطفی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها