0

اشعار عید غدیر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

در خم غدیر نخل هستی بر داد
جبریل پیام حق به پیغمبر داد
ان روز امیر در میخانه ی عشق
پیمانه به دست ساقی کوثر داد
حمید کریمی

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

امام علی(ع)-عید غدیر

 

بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد

به رسم تهنیت‌گویی برایت آیه نازل شد

«و أتممت علیکم نعمتی» یعنی که ای باران!

غرض از خلقت دریا و صحرا با تو حاصل شد

کنار برکه‌ای جاری شد احکام وفاداری

وضو با هر سرابی بعد از این سرچشمه باطل شد

شکافنده تر از فجری که سر زد بین روز و شب

میان حق و باطل، ذوالفقارت حد فاصل شد

 تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا

کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟

***

نماز صبح در محراب، باران بند می‌آید

پس از آن چاه تنها گریه کرد و آب‌ها گل شد

 

انسیه سادات هاشمی

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

مقصود من از بیان هر عرض تویی

  دنیا همه مستحبّی و فرض تویی 

خواندیم به سوره ای یقول الإنسان

انسان اذا زلزلت الأرض تویی

مجیدلشگری

 

تا پیشه شان شاعر آیینی شد

حال دل شان همین که می بینی شد

گفتند علی خداست گفتیم که نه!

این کفر چقدر کفر شیرینی شد

مجیدلشگری

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

دلم با یا علی هر بار جانی تازه میگیرد

کتاب عشق با نام علی شیرازه میگیرد

من از "الیوم اکملت لکم" اینگونه فهمیدم

خدا با مهر او دین مرا اندازه میگیرد

زمین خرسند از گمنامی ما میشود, باشد

که در اوج فلک مداح او اوازه میگیرد

جهان هر چند جولانگاه خصم مرتضی باشد

خدا اما گلویش را درِ دروازه میگیرد

علی میگویم و هر لحظه از این عشق سرشارم

دلم با یا علی هر بار جانی تازه میگیرد

حسن کردی

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

کار من نیست که بنشینم املات کنم

 

 

شان تو نیست که در دفترم انشات کنم

 

عین توحید همین است که قبل از توبه

 

 

باید اول برسم با تو مناجات کنم

 

سالی یک بار من عاشق نشوم می میرم

 

 

سالی یک بار اجازه بده لیلات کنم

 

همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا

 

 

تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم؟

 

پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توایم

 

 

حق بده پس همه را خاک کف پات کنم

 

از تو ای پیر طریقت که سر راه منی

 

 

آن قدر معجزه دیدم که مسیحات کنم

 

از خدا خواسته ام هر چه که دارم بدهم

 

 

جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم

 

تو همانی که خدا گفت: تو ربُّ الارضی

 

 

سجده بر اَشهد ان لایی الّات کنم

 

مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو

 

 

اشهد انّ علیّاً ولی الله بگو

 

آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم

 

 

آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم

 

چند وقتی ست به ایوان نجف سر نزدم

 

بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم

 

 

 

سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه عرب!

 

 

بيشتر از همه آماده ي مهمان شدنم

 

آن که از کفر در آورد مرا مِهر تو بود

 

 

همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم

 

از چه امروز نیفتم به قدومت، وقتی...

 

 

ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم

 

روی خورشید تو خورشید پرستم کرده

 

 

با تجلّی تو در معرض سلمان شدنم

 

ده ذی الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست

 

 

هشت روز است که آماده قربان شدنم

 

جان به هر حال قرار است که قربان بشود

 

 

پس چه خوب است که قربانی جانان بشود

 

شان تو بود اگر این همه بالا رفتی

 

حق تو بود که بالاتر از این جا رفتی

 

 

شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است

 

 

تو از این حیث روی عرش معلّا رفتی

 

انبیا نیز نرفتند چنین معراجی

 

 

انبیا نیز نرفتند تو اما رفتی

 

به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست

 

 

پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی

 

باید این راه به دست دگری حفظ شود

 

 

علت این بود که تا خیمه ي زهرا رفتی

 

تو ولي هستی و منجیِ ولایت، زهراست

 

 

تو هدایت گری و روح هدایت زهراست

 

آی مردم به خدا نیست کسی برتر از این

 

 

ازلی طینتِ اول تر و آخرتر از این

 

تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم...

 

 

اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این

 

هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن

 

 

بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این

 

رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر

 

به خدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این

 

 

آن دو تا "ذات" در این مرحله یک "ذات" شدند

 

 

این پیمبرتر از آن، آن پیمبرتر از این

 

دستِ گرم پدر فاطمه در دست علی ست

 

بعد از این، بارِ نبوت همه در دست علی ست

علی اکبرلطیفیان

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

غديريه
پيمبر گفت با امر خداوند
كه اين مرد خدا مولاي دين است
هران كس در دلش ايمان رب است
بداند اين امير المومنين است
الا اي مردم عالم بدانيد
علي بهر شما حبل المتين است
علي شير خدا ساقي كوثر
به پيغمبر وصي و جانشين است
تولاي علي درروز محشر
جواز جنت و خلد برين است
يد الله قدرت الله آيت الله
شهي كه عالمش زير نگين است
دگر از بيعت مردم چه حاجت
كه او مهر ولايت بر جبين است
به هنگام نبرد حق و باطل
علي دست خدا در آستين است
چه حاجت مدح دست و پا شكسته
كه مداحش خداي عالمين است
نهد بر ديده دستور پيمبر
هران كس بر خداوندش يقين است


يا رب به دلم مهر علي افزون كن
آن سينه كه عشق او ندارد خون كن
از خم غدير لحظه لحظه دل ما
سر شار از آن مي خوش و گلگون كن

سر شارم و سر شار تر از ديروزم
با عشق علي در همه جا پيروزم
با رشته محبتي كه در دست من است
خود را به خانه او مي دوزم

 

 

قنبر سماچی(کاکا سیرافی)

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

 

از عکس رخ عـلی دلش آبی شد

هر موج نگاهش ره بی تابی شد

در تاب و تب رهایی از ظلمت شب

دل در طـلب غدیــــــر مهتابی شد

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

جستجو در جو مکن؛ از جو، صدف نتوان گرفت
وانگهی از هر صدف دُرّ نجف نتوان گرفت

می دهد مرجان به دریادل، دل دریا، ولی
جز کف دستی حباب از دست کف نتوان گرفت

بی غدیر این برکه ها باریکه ای بی برکت اند
نم هم از نوکیسه های ناخلف نتوان گرفت

بلبلا! بیهوده می گردی؛ سراغ باغ را
از بیابان های بی آب و علف نتوان گرفت

مادرم با مهر مولایم مرا قنداق کرد
تا قیامت از من این شور و شعف نتوان گرفت

هر دلی در گیرودار اوست؛ با او یا بر او
پرچم این جا رو به باد بی طرف نتوان گرفت

او عقاب عرصه ی عقباست؛ از دید عقاب
هر شکاری را در این دنیا هدف نتوان گرفت

بال بر بام ازل گسترد و ... تا شام ابد
این شکوه و شوکت و شان و شرف نتوان گرفت

در صف محشر، چنان گِردِ شفاعت خانه اش
محشری دیگر به پا گردد، که صف نتوان گرفت

آن چنان که دادِ گُل را از خزان نتوان ستاند
خون بهای لعل را هم از خزف نتوان گرفت

می زنی بر آب و آتش، باد اما هرچه برد
بازپس، ای خاک، با اشک و اسف نتوان گرفت

مستی موعود! کی دور تلافی می رسد؟
بی تو حقی را که از خم شد تلف نتوان گرفت

دف بزن درویش، دف؛ درد دل دیوانگان
دارویی دارد که جز از دست دف نتوان گرفت

دل به دست من قلم داد و سپس خندید و گفت:
پیش پای عشق غیر از سر به کف نتوان گرفت

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

از کعبه نسیم خنک عشق وزیده است
با او خبری تازه به این سمت رسیده است
با دست خودش حضرت حق صحن و سرا را
گل ریخته و هر طرفش آینه چیده است
امروز مگر چیست خبر این همه جبریـل
بی وقفه از آن سوی به این سوی پریده است؟!
از عـرش هـمه آمده تا خـوب ببینند
این واقعه ی خوش که پر از شعر و قصیده است
روشن تر از این صفحه ی تقویم کجا هست؟
جایی که پر از هلهله و غرق سپیده است
پیوندِ مـه و مهر زده دست خـداوند
بر روی زمین جلوه ای از عشق کشیده است

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

غدیر در معرفت کردی تو پنهان
خلایق را تو بستی عهد و پیمان
علی را سروری دادی به عزت
ملائک سجده ای بر تاج ایمان

غذا دادی یتیمی در خفا شب
چراغی تا ابد نورش ندا شب
تجلی کرده نوری از دل وجان
شنیدم یا علی، شد با صفا شب

علی باشد مرا در خانه ام بس
جهانی در نگاهش بوده یک خس
ز می در شب به هوشیاری رسیدم
پناهم در شبی ، تنها علی کس

علی مولا علی قرآن علی جان
نباشد در جهان همتا به میدان
شبا در کوچه ها تنها علی شد
قدم ها در قدم ها عشق و ایمان
سعید مطوری / مهرگان

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

غدیر - سخنی با برادران عزیز اهل سنت

اگر عبور‌كني گرچه دير خواهد بود

نگاه پنجره‌ها بي‌نظير خواهد بود



بهار با همة آيه‌هاي زيبايي

درست خندة گل در كوير خواهد بود



ميان اين همه‌ گل‌هاي خوب و رنگارنگ

بنفشه دختركي سر‌به‌زير خواهد بود



كنار آينة بركه‌ها، تبسّم گل

شبيه خاطره‌اي دلپذير خواهد بود



صداي مردي در گوش باد مي‌پيچد

كه آفتاب پس از من امير خواهد بود



بيا به وسعت آلاله‌ها سري بزنيم

كه جلوه‌گاه خدا در غدير خواهد بود



قسم به عشق كه تا روز واپسين، جاري،

زلال عشق در اين آبگير خواهد بود



كليد شهر خدا مثل روز‌هاي بهشت

به دست مردم روشن‌‌ضمير خواهد بود



هنوز راه بهشت از غدير مي‌‌گذرد

تو دل مبند به فردا كه دير خواهد بود

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

سلام بر ابراهیم

با رقص تبر بتکده را کرد پریشان
از بتکده بیرون زد و بت ها همه حیران
بابل به خدایان دروغین نگهی کرد
بت های زمین خورده و بیچاره و بی جان
این خنده ی شیرین تبر بود که می ریخت
یک دلهره ی تلخ در اندیشه ی شیطان
این مرد " خلیل" است! قرار است به زودی
آتش بشود زیر قدم هاش گلستان

می رفت و به لب ذکر خداوند جلی داشت
با حضرت دادار قراری ازلی داشت

ای مرد که بت ها شده با دست تو نابود
ای عاشقی از حالت چشمان تو مشهود
رنج از پی رنج از پی رنج است نصیبت
این رنج تو را برده به سرمنزل مقصود
چشم تو به هم زد همه ی فرضیه ها را
ایمان تو ثابت شد و باقی همه مردود
ای بت شکن ...ای آنکه ز چشمان تو میریخت
آیات عذابی همه بر پیکر نمرود

آشفتگی قلب تو از فرط یقین است
چشمان تو در عشق سزاوارترین است

از تو پسری آمد و شد ماه زمانه
شد چشم و چراغ تو و دردانه ی خانه
این آیه حق بود که میشد به تو نازل
مهر پسرت بود برای تو نشانه
دستان تو میریخت میان شب زلفش
هی ماه... غزل...ماه...غزل...شانه به شانه
تا اینکه شبی از دلت آواز برآمد
باید بشوی با زن و فرزند روانه...

راهی شو...بگو نیز در این باره به هاجر
تا بلکه حسادت نکند ساره به هاجر

حالا تو مسافر شدی و راه دراز است
با دوست نفس های تو در راز و نیاز است
بالای سرت گوش نشستند ملائک
از بس که سخن روی لبت گوش نواز است
تو معتقدی هر چه خدا خواست همان است
تسلیم تو پر شورترین شکل نماز است
با هاجر و فرزند رسیدید به مقصد...
جبریل ندا داد که اینجاست! حجاز است!

پیغام خداوند برای تو چنین است:
"باید بروی...آخر این راه...همین است

باید بروی! وقت وداع است و جدایی
برگرد اگر معترف قدرت مایی..."
آرام جدا می شوی و چشم نجیب ات
اینگونه گواه است که تسلیم خدایی
چشم تو پر از اشک ...ولی غرق در ایمان
آرامی و پر شور ... عجب حال و هوایی
در طول مسیری که قدم میزدی آنروز
پیچید عجب رایحه ی روح فزایی

هی سال پس از سال گذشت و سپری شد
هنگامه ی طی کردن راه دگری شد...

در خواب به تو وحی شد و آمدت آواز
این راز عظیمی ست! برو در پی این راز
از خویشتن خویش بزن باز به صحرا...
بی خود شو و با دوست بکن عاشقی آغاز
راهی شو که اینبار خدا منتظر توست
پیغمبری و هر نفس ات غرق دراعجاز
این لحظه ی تاریخی ِ سنجیدن عشق است
دستان پسر بسته و دستان پدر باز

خنجر نکند از کف ات ای دوست بیفتد!
بگذار که از عاشقی ات پوست بیفتد

اسلام تو بر تیغه ی آن خنجر برّان
آنقدر درخشید که شد مظهر ایمان
ابلیس تو را وسوسه می کرد و سرانجام
افتاد ز پا...خسته و درمانده و حیران
تیغ تو نبرّید گلوی پسرت را...
تیری شد و چسبید به پیشانی شیطان
قلب تو پر از نور امامت شد و آنگاه
جبریل تو را داد ندا... خواند: مسلمان

ای یاور حق...بندگی ات باد مبارک
ای ماه! درخشندگی ات باد مبارک

بالایی و حق است که بالاتر از این هم
حتی بنشینی و بتابی به زمین هم
تا ماه رخ ات گشت پدیدار ...از آن روز
دیدند خلایق، قمر ِ خاک نشین هم
از نسل تو بودند چه مردان بزرگی
آن ماه تر از ماه...همان خوبترین هم
در هر نفس ات ذکر و توکل به خدا بود
محتاج نبودی تو به جبریل امین هم

در این شب فرخنده ز ما باد سلام ات
قسمت بشود کاش که در پشت مقام ات...

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

غدیر

"ذی الحجّه" که واکرد ز سر روسری اش را...
بر شانه رها کرد شب دلبری اش را!
پُر کرد غدیر از تو خُمش را که برقصد
در دایره ي حُسن تو ساقی گری اش را!
باران شدی آنگونه که برخاست بیابان-
گلدار کند دامن خاکستری اش را!!
خورشید گرفته است اگر دست تودر دست
پیچیده به دورت تب نیلوفری اش را!
چون نوح شد آمد که به مقصد برساند
در ساحل تو کشتی پیغمبری اش را!
پس حلقه از انگشت نبوت به در آورد
بخشید به تو حلقۀ انگشتری اش را!!
" ذی الحجه"اگر لب به لب جام غدیرا ست
لب می زند انگور خوش عسکری اش را!!

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

زمین دچارت شد ، آسمان دچارت شد
گرفت دست تو را و جهان دچارت شد

گرفت دست تو را آفتاب و در چشمش-
گدازه های دو آتشفشان دچارت شد

کویر بود ولی عاشقانه از دل خاک
هزار چشمه ی جوی روان دچارت شد

زمینیان به تماشایت ایستادند و
دل تمامی افلاکیان دچارت شد

چقدر اشهد انّ علی ولی الله
چقدر حنجره وقت اذان دچارت شد

فقط نه اینکه عزیز پیمبری مولا
فقط نه اینکه دل کاروان دچارت شد

فرشته های خدا هم تو را که می دیدند
یکی یکی دلشان بی گمان دچارت شد

خدای کعبه خودش اعتراف کرد علی!
که وقت خلقت تو ناگهان دچارت شد

تو عاشقانه ترین اتفاق تاریخی
جنون مان ، دل مان ، دین مان دچارت شد

«ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد»
به چشم هم زدنی کهکشان دچارت شد

و فکر کن که چه تنهاست شاعری کوچک
که تازه آخر این داستان دچارت شد


مربع

چه روزها که از آن روز بی نظیر گذشت
نشد که «قدر» بدانم ...نشد...«غدیر» گذشت...

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

در خُمّ ِ« غدیر » باده ی طاووس است
خورشید میانِ شیشه ی فانوس است
صد موجِ وَلا از این ولایت برخاست
این برکه « غدیر » نیست ، اقیانوس است

*

مینایِ تولا خطِ معنا دارد
از خُمّ « ِغدیر » ، سهمِ صهبا دارد
هر جرعه به هفت سجده واجب کردند
این میکده محراب و مصلّا دارد

 
 
سه شنبه 30 شهریور 1395  8:41 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها