0

اشعار عید غدیر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

اى شرف اهل ولایت ، غدیر 
برکه سرشار هدایت ، غدیر 

زمزم و کوثر ز تو کى بهترند 
آبروى خویش ز تو مى‏خرند 

این که کند زنده همه چیز آب‏ 
زاب غدیر است نه از هر سراب 

از ازل این برکه بجا بوده است‏ 
آینه لطف خدا بوده است 

" طاهره موسوى گرمارودى "

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

گل همیشه بهارم غدیر آمده است‏ 
شراب کهنه ما در خم جهان باقى است 

خداى گفت که � اکملت دینکم � ، آنک‏ 
نواى گرم نبى در رگ زمان باقى است 

قسم بخون گل سرخ در بهار و خزان‏ 
ولایت على و آل ، جاودان باقى است 

گل همیشه بهارم بیا که آیه عشق‏ 
بنام پاک تو در ذهن مردمان باقى است 

" سید مصطفى موسوى گرمارودی "

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

عرش بر دوش غدیر

در روز غدیر ، عقل اول‏
آن مظهر حق ، نبى مرسل

چون عرش تو را کشید بر دوش‏
آنگاه گشود لعل خاموش

فرمود که این خجسته منظر
بر خلق پس از من است رهبر

بر دامن او هر آن که زد دست‏
چون ذره به آفتاب پیوست
 

**************************

تنها در غدیر !!

دشت غوغا بود ، غوغا بود ، غوغا در غدیر
موج مى ‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ‏
بى‏ گمان بارى رقم مى‏ خورد فردا در غدیر

اى فراموشان باطل سر به پایین افکنید
چون پیغمبر دست حق را برد بالا در غدیر

حیف اما کاروان منزل به منزل مى ‏گذشت‏
کاروان مى ‏رفت و حق مى‏ ماند تنها در غدیر !!

" علیرضا سپاهى لائین "

**************************

 

 

چراغانى صحراى غدیر

گفت برخیز که از یار سفیر آمده است‏
به چراغانى صحراى غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه ‏اى و آهن پیمان شکنى‏
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !

پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز

" ناصر شعار ابوذرى "
 

**************************

 

غدیر نقش ولاى على به سینه ما

غدیر عید همه عمر با على بودن‏
غدیر آینه ‏دار على ولى الله ست

غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر
غدیر نقش ولاى على به سینه ماست

غدیر یک سند زنده ، یک حقیقت محض‏
غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست

غدیر صفحه تاریخ وال من والاه‏
غدیر آیه توبیخ عاد من عاد است

هنوز لاله � اکملت دینکم � روید
هنوز طوطى � اتممت نعمتى � گویاست

هنوز خواجه لولاک را نداست بلند
که هر که را که پیمبر منم ، على مولاست

بگو که خصم شود منکر غدیر ، چه باک‏
که آفتاب ، به هر سو نظر کنى پیداست

چو عمر صاعقه کوتاه باد دورانش‏
خلافتى که دوامش به کشتن زهراست

" حاج غلامرضا سازگار "
 

**************************

 

غدیریه

اُنس

خلوصی دارد آبی رنگ و یکتا
زبانزد گشته از یک اُنسِ زیبا
خدا می ‏داند و بس ، برکه خُم
چه حالی می کند با عشقِ مولا علیه السلام .

جام ولا (1)

دو روزِ نیستی ، هستم کن ای عشق
رهایم نه ، که پابستم کن ای عشق
خُمار آلوده حقم بیا باز
به جامی از علی علیه السلام مستم کن ای عشق !

جام ولا (2)

سبو مست از لبِ فرزانه ‏ات شد
� غدیر � آمد پُر از � خُم � خانه ‏ات شد
خدا را شکر از این دل ، چون سرانجام
سرِ عقل آمد و دیوانه ‏ات شد !

دلنواز

تحیر زاده شد در اهلِ بینش
خدا تعریف شد با این گزینش
... وَ یادِ دلْ‏نوازش ناتمام است ،
علی علیه السلام ، مردِ تمامِ آفرینش !

علی ، جمع اضداد

بسوزانْ دیده ، دیگرْ بین شو ای دل
در این بُستان ، شگفتی‏ چین شو ای دل
شگفتی ، جمعِ اضداد است ، آری
ز شورِ � یا علی � ، شیرین شو ای دل .

"محمد کاظم بدرالدین "

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم

...

یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم
 
نمی دانم که هستم هرچه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم
 
نه دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم
ولیکن خاک پای اهل بیتم
 
الا ساقی مستان ولایت
بهار بی زمستان ولایت
 
از آن جامی که دادی کربلا ر
بنوشان این خراب مبتلا ر
 
چنان مستم کن از یکتا پرستی
که از آهم بسوزد ملک هستی
 
هزاران راز را در من نهفتی
ولی در گوش من اینگونه گفتی
 
زاحمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است
 
یقینا میم احمد میم مستیست
که سرمست ازجمالش چشم هستیست
 
زاحمد هر دو عالم آبرو یافت
دمی خندیدو هستی رنگ وبو یافت
 
اگر احمد نبود آدم کجابود
خدا را آیه ای محکم کجا بود
 
چه می پرسند کین احمد کدام است
که ذکرش لذت شُرب مدام است
 
همان احمدکه آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل النهار است
 
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بت شکن هارادلیل است
 
همان احمدکه ستارُالعیوب است
دلیل راه و علّامُ الغیوب است
 
همان احمدکه جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
 
همان احمد که ختم الانبیاء شد
جناب کُنتُ کنزاً مخفیا شد
 
همان اوّل که اینجا آخر آمد
همان باطن که برما ظاهرآمد
 
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محمّد
 
محمد میم و حاء و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است
 
محمد رحمةٌ للعالمین است
شرافت بخش صد روح الامین است
 
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرآت جمال ذوالجلال است
 
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
 
ولایت بادۀ غیب و شهود است
کلید مخزن سرّ وجود است
 
محمد با علی روز اخوت
ولایت را گره زد بر نبوت
 
محمد را علی آیینه دار است
نخستین جلوه اش در ذوالفقار است
 
به جز دست علی مشکل گشا کیست
کلیدکُنتُ کنزاًمخفیا کیست
 
کسی دیگر توانایی ندارد
که زخم شیعه را مرهم گذارد
 
غدیر ای باده گردان ولایت
رسولان الهی مبتلایت
 
ندا آمد ز محراب سماوات
به گوش گوشه گیران خرابات
 
رسولی کز غدیر خم ننوشد
ردای سبز بعثت را نپوشد
 
تمام انبیاء ساغر گرفتند
شراب از ساقی کوثر گرفتند
 
علی ساقی رندان بلاکش
بده جامی که می سوزم در آتش
 
مرا آیینۀ صدق و صفا کن
تجللی گاه نور مصطفی کن
 
" مرحوم آغاسی "

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى 
که من شهر علمم، على یم در است درست این سخن گفتِ پیغمبر است 
گواهى دهم این سخن راز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست 
اگر چشم دارى به دیگرسراى به نزد نبى و وصى گیر جاى 
منم بنده اهل بیت نبى ستاینده خاک پاى وصى 
خود آن روز نامم به گیتى مباد که من نام حیدر نیارم به یاد 
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پىِ حیدرم

...

فردوسى

حماسه سراى بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسى مى گوید:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى 
که من شهر علمم، على یم در است درست این سخن گفتِ پیغمبر است 
گواهى دهم این سخن راز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست 
اگر چشم دارى به دیگرسراى به نزد نبى و وصى گیر جاى 
منم بنده اهل بیت نبى ستاینده خاک پاى وصى 
خود آن روز نامم به گیتى مباد که من نام حیدر نیارم به یاد 
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پىِ حیدرم

حکیم توس در این ابیات هرگاه از امام على علیه السلام یاد مى کند، بیش از هر وصف دیگر، بر وصایت ایشان تأکید مى ورزد و از ایشان با عنوان وصى یاد مى کند.

مولوى

جلال الدین محمد مولوى بلخى در دیوان شمس تبریزى مى گوید:

تا صورت پیوند جهان بود، على بود تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود 
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود سلطان سخا و کرم و جود، على بود... 
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، على بود 
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، على بود

مولانا در این غزل، مولا على علیه السلام را با اوصافى همچون ولى، وصى و معصوم به نص قرآن ستایش مى کند. او در دفتر ششم مثنوى به تفسیر حدیث «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» مى پردازد و مى گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد 
گفت هر کس را منم مولا و دوست ابن عمّ من، على، مولاى اوست

سعدى

شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى در قصیده اى، امیر مؤمنان را سردار اتقیا و معصوم معرفى مى کند:

کسى را چه زور و زَهره که وصف على کند جبار در مناقب او گفته: هل اتى... 
دیباچه مروت و سلطان معرفت لشکرکش فتوت و سردار اتقیا 
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى

حافظ

لسان الغیب، حافظ در غزلى که زبانزد خاص و عام است، مى گوید:

اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف الاه باش 
آن را که دوستى على نیست، کافر است گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش 
امروز زنده ام به ولاى تو یا على فردا به روح پاک امامان گواه باش

و در قصیده نخست که دیباچه دیوان نیز محسوب مى شود، مى گوید:

... نوشته بر در فردوس کاتبان قضا نبى رسول و ولى عهد حیدر کرّار 
امام جنى و انسى على بُوَد که على ز کل خلق فزون است از صغار و کبار 
على، امام و على، ایمن و على، ایمان على، امین و على، سرور و على، سردار... 
على ز بعد محمد ز هر که هست، بهْ است اگر تو مؤمن پاکى، بکن بر این اقرار...

حافظ شیرازى در این اشعار، به پیروى از احادیث معتبر و روایت هاى متواتر، امام على علیه السلام را ولى عهد رسول، امام انس و جن و برترین فرد پس از محمد صلى الله علیه و آله مى داند.

کسایى مروزى

کسایى مروزى از شاعران قرن چهارم مى گوید:

فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضاى پاک دین 
فضل آن کس کز پیمبر بگذرى، فاضل تر اوست فضل آن رکن مسلمانى، امام المتقین... 
لافتى الاّ على برخوان و تفسیرش بدان یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین؟ 
آن نبى، وز انبیا کس نى به علم، او را نظیر وین ولى، وز اولیا کس نى به فضل، او را قرین 
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین

ناصر خسرو قبادیانى

ناصر خسرو، از شاعران قرن پنجم درباره غدیر مى سراید:

با خرد باش یک دل و همسر چون نبى با على به روز غدیر

و در چکامه اى بلند سروده است:

آن که معروف به او شد به جهان روز غدیر وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش 
هر خردمند بداند که بدین وصف على است چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش

و نیز گوید:

ندانم جز این عیب مر خویشتن را که بر عهد معروف روز غدیرم

حزین لاهیجى

حزین لاهیجى از شاعران قرن دوازدهم مى سراید:

آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم... 
مستى مرا نیست به دنبال خمارى پیمانه کش میکده خمّ غدیرم... 
مى گویم و دانم که ره رسم و ادب نیست نامى که بُوَد صیقل زنگار ضمیرم 
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اول ایمان من و دین من و هادى و پیرم 
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش بگرفته بلندى سخن عرشْ سریرم

ملک الشعراى بهار

ملک الشعراى بهار در وصف غدیر خم سروده است:

در غدیر خم امروز، باده اى به جوش آمد کز صفاى او روشن، جان باده نوش آمد 
وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد

با هیولىِ توحید، در لباس انسانى

در غدیر خم یزدان، گفت مَر پیمبـر را کز پى کمال دین، شو پذیره حیـدر را 
پس پیمبر اندر دشت بر نهـاد منبـر را برد بر سر منبر، حیدر فلک فر را

شد جهان دل روشن، زان دو شمس روحانى

گفت بشنوید اى قوم! قول حق تعالى را هم به جان بیاویزید گوهر تولاّ را 
پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را این وصى بر حق را، این ولىّ والا را

با رضاى او کوشید در رضاى یزدانى

بأبى أنت و امّى بأبى أنت و امّى على اى قبله حاجات على اى قبله حاجات در این غم نگشوده است بأبى أنت و امّى کان نه سهل است و نه آسان بأبى أنت و امّى کر و کور است و عزازیل بأبى أنت و امّى3

سید محمد حسین شهریار

شهریار مُلْکِ شعر و سخن در غدیریه اى که به صورت مستزاد سروده مى گوید:


یا على نام تو بردم نه غمى ماند و نه همّى گوییا هیچ نه همّى به دلم بوده، نه غمّى تو که از مرگ و حیات، این همه فخرى و مباهات گویى آن دزد شقى تیغ نیالوده به سمّى گویى آن فاجعه دشت بَلا هیچ نبوده است سینه هیچ شهیدى نخراشیده به شمّى حق اگر جلوه با وجه اَتَم کرده در انسان به خودِ حق که تو آن جلوه با وجه اَتَمّى منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل با کر و کور چه عید و چه غدیرى و چه خمّى

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

نسل غدیر

ما اهل دلیم و در و بامی نشناسیم

از جنس گلیم و جم و جامی نشناسیم

ما رهرو عشقیم و جنون مدرسه ماست

جز زمزمه عشق کلامی نشناسیم

 

دردیست عوامی که دگر چاره ندارد

ما یکدله گانیم و عوامی نشناسیم

هر لحظه پیامی رسد از سوی نگاری

جز دستخط دوست پیامی نشناسیم

دارای مرامیم مرامی که خائیست

جز شیوه اجداد مرامی نشناسیم

ما شیعه اوییم که از نطفه پاکیم

ما نطفه نا پاک و حرامی نشناسیم

این سلطنت عشق فقط لایق مولاست

جز آل علی هیچ زمامی نشناسیم

صد شکر که بیزار از این پست و مقامیم

ما سوته دلان پست و مقامی نشناسیم

در دایره مذهب و در سیطره حق

جز سلطه اسلام نظامی نشناسیم

ما نسل غدیریم و پس از رحلت احمد

جز حیدر کرار امامی نشناسیم

ننگ است سر سفره هر سفله نشستن

جز سفره صدیقه طعامی نشناسیم

یک ماه کند جلوه و آن مهدی زهراست

جز طلعت او بدر تمامی نشناسیم

مرغیم بهر شاخه و بامی نشناسیم

از روی طمع دانه  و دامی نشناسیم

خوش زاد اگر صد دله گان ابله و خامند

ما پخته از آنیم که خامی نشناسیم.

 

سروده سید حسن خوش زاد

منبع کتاب قفل شکسته

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

بخشی از مراسم پر شور غدیر ، درخواست حسان بن ثابت بود . او به حضرت عرض کرد : یا رسول الله ، اجازه می فرمایید شعری را که درباره علی بن ابی طالب ( به مناسبت این واقعه عظیم ) سروده ام بخوانم ؟
 
حضرت فرمودند : بخوان ببرکت خداوند .
 
حسان گفت :
ای بزرگان قریش ، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید .
و سپس اشعاری را که در همانجا سروده بود خواند که به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند . ذیلاً متن عربی شعر حسان و سپس ترجمه :
 
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِی مُحَمَّد
لَدَى دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِی
   
وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
بِأَنَّک مَعْصُومٌ فَلَا تَک وَانِی
   
وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِی
   
عَلَیک فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ
رِسَالَتَهُ إِنْ کنْتَ تَخْشَى الْأَعَادِی
   
فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاک رَافِعُ کفِّهِ
بِیمْنَى یدَیهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِی
   
فَقَالَ لَهُمْ مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ مِنْکمْ
وَ کانَ لِقَوْلِی حَافِظاً لَیسَ نَاسِی
   
فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِی عَلِی وَ إِنَّنِی
بِهِ لَکمْ دُونَ الْبَرِیةِ رَاضِی
   
فَیا رَبِّ مَنْ وَالَى عَلِیاً فَوَالِهِ
وَ کنْ لِلَّذِی عَادَى عَلِیاً مُعَادِی
   
وَ یا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِیهِ لِنَصْرِهِمْ
إِمَامَ الْهُدَى کالْبَدْرِ یجْلُو الدَّیاجِی
   
وَ یا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کنْ لَهُمْ
إِذَا وُقِفُوا یوْمَ الْحِسَابِ مُکافِی
   
 
آیا نمی دانید که محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم کنار درختان غدیرخم با حالت ندا ایستاد ، و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود ، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان ، و اگر نرسانی و از ظالمان بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگارشان را نرسانده ای .
 
در اینجا بود که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دست علی علیه السلام را با دست راست بلند کرد و با صدای بلند فرمود : هر کس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا بیاد می سپارد و فراموش نمی کند ، مولای او بعد از من علی است ، و من فقط به او - نه به دیگری - به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم . پروردگارا هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار ، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار . پروردگارا یاری کنندگان او را یاری فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده ای را که در تاریکی ها مانند ماه شب چهارده روشنی می بخشد . پروردگارا خوار کنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می ایستند خودت جزا بده .

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير
چنگ بزن مطربا،ولى به ياد امير
وادى خم غدير،منطقه نور شد
باز كف عقل پير،تجلى طور شد

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

آنـکـه بر دوش رسول مدنی پـای نهاد ……. کرد بتها ز حـرم جـمله نگـونسار عـلیسـت

آنـکه در بسـتر پـیــغـمبر اسـلام بخفت ……. حافظ جان وی از فـرقه خونخوار علیـست

آنـکه گـرد مـحـن از چهره ایتـام زدود …… هـمــدم مــردم درمــانـــده افـگـار عـلـیـست

آنـکه بشکافت بگهواره ز هم اژدر را ….. شـیـر مـیـدان یـلـی حــیـدر کــرار عــلیـسـت

آنـکه در خانه حق شد متـولـد ز شرف …خــانــه زاد احـــد و مــحـرم اســـرار عــلـیست

آنـکه در خم غـدیر آمـده بـر خـلق امیر ……. مـظـهـر لـطـف خـداونـد جـهاندار عـلیست

آنــکه با قاتل خـود لطف و مدارا فرمود …ابــــن عـم نـبـــی و مــظـهـر دادار عــلـیسـت

آن یدالله که دا کرد سر از پیکر عمرو ……. صــاحـب تـیـغ دو سـر آیــت قـهــار علیست

کـی تـوانـم بـمـدیحش سخنی ساز کنم …فـــوق اوهــام عــلی بــرتـــر افــکــار عـلیست

 

 

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

من همان زائري که مي داني

بيقرار از تب پريشاني

 عابر کوچه هاي دلتنگي

خسته از روزهاي حيراني

 


مردي از خانواده سلمان

عاشقي از تبار ايراني

 

تشنة يک نگاه دلجويت

تشنة آن شراب روحاني

 

در نگاهم عريضه اي دارم

که تو آن را نگفته مي خواني

 

ذره اي هستم آفتابم کن

خاک راه ابوترابم کن

 

*

 

از نگاهت حيات مي ريزد

سرّ صبر و صلات مي ريزد

 

از تجلي روشن ذاتت

جلوه جلوه صفات مي ريزد

 

دستگير هميشة عالم

از رکوعت زکات مي ريزد

 

از کراماتِ دست تو رزقِ

همة کائنات مي ريزد

 

لب اگر واکني زمين و زمان

هستي اش را به پات مي ريزد

 

تشنة خاک بوسي نجفم

خاک راهت برات مي ريزد

 

روز محشر ز تار و پود عبات

بادبان نجات مي ريزد

 

همة عمر در پناه توام

شيعة مذهب نگاه توام

 

*

 

عشق و روح و روان پيغمبر

ماه هفت آسمان پيغمبر

 

با تو تکليف عشق روشن شد

آفتاب جهان پيغمبر

 

تار موي تو عروه الوثقي

به تو بسته ست جان پيغمبر

 

ساقي کوثر رسول الله

پدر خاندان پيغمبر

 

جانشيني حق فقط با توست

که تو داري نشان پيغمبر

 

کوثر وصف تو شنيدن داشت

دم به دم از زبان پيغمبر:

 

«أنت خير البشر» علي جانم

«من أبي قد کفر» علي جانم

 

*

 

کعبه و زمزم و صفا حيدر

مروه و مشعر و منا حيدر

 

قبلة مسجد الحرام علي

صاحب خانة خدا حيدر

 

شور اعجاز ليله الاسري

روشني شب حرا حيدر

 

اولين ياور رسول الله

هستي ختم الانبيا حيدر

 

السلام عليک يا مولا

السلام عليک يا حيدر

 

يثرب و کاظمين و سامرّا

نجف و طوس و کربلا حيدر

 

آيه آيه حقيقت جاري

کوثر و قدر و هل أتي حيدر

 

معني روشن کتابُ الله

اي صراطُ السَّعادَه بابُ الله

 

*

 

روشني عبادت زهرا

قامت تو قيامت زهرا

 

مات و مبهوت مانده جبريل از

بي کران ارادت زهرا

 

و غدير نگاه روشن تو

بهترين روز حضرت زهرا

 

ديدني بود در حمايت تو

آن همه استقامت زهرا

 

گفت مختص شيعيان تو است

روز محشر شفاعت زهرا

 

شور لبخند توست يا زهرا

ذکر سربند توست يا زهرا

 

*

 

تو همان کوثر کثيري که

با حق آنقدر هم مسيري که

 

رستگاري ما فقط با توست

و تويي بهترين اميري که

 

هل أتي شرحي از کرامت توست

من همانم همان اسيري که

 

به نگاهت پناه آورده

و تو مولاي دستگيري که

 

دست من را رها نخواهي کرد

آري آنقدر سر به زيري که

 

باور تو براي ما سخت است

تو هماني همان دليري که

 

ضربه هايش به روز بدر و حنين

افضلٌ من عبادت الثقلين

 

*

 

دشمنت گرچه بي عدد باشد

در مسير تو هر که سد باشد

 

رشحة ذوالفقار تو کافي ست

گرچه عَمر بن عبدود باشد

 

پيش تو کمتر از پر کاه است

هرکه در قوم خود اسد باشد

 

اسدالله غالب ميدان

شوکت تو الي الأبد باشد

 

ساحت حيدري چشمانت

دور از هر چه چشم بد باشد

 

تا هميشه امير ما يکتاست

آنچنان که خدا أحد باشد

 

پهلواني که هم رديفت نيست

هيچ جنگ آوري حريفت نيست

 

*

 

جز ولاي تو ائتلافي نيست

نور مطلق که اختلافي نيست

 

اعتقادات بي ولايت تو

به خدا جز خيال بافي نيست

 

پيرهن چاک عشق تو کعبه ست

بي شما قبله و مطافي نيست

 

عالمي بيقرار رجعت توست

آه شصت و سه سال کافي نيست

 

وقت مدح شما قلم لال است

ورنه تقصير اين قوافي نيست

 

شعرهايم اگر چه ناچيز است

دلم از عشق دوست لبريز است

 

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير
موج مى‏زد سيل مردم، مثل دريا در غدير

 


تشنگيها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غدير

كاروان آرام و بى تشويش لنگر مى‏گرفت
تا بگيرد كاروان سالارشان جا در غدير

گردها خوابيد كم كم، كاروان خاموش شد
تا پيمبر خود چه خواهد گفت آيا در غدير!

تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت
و سكوتى، تا كند آن مرد لب وا در غدير

مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق
جستجو مى‏كرد محبوبش على را در غدير

پس به مردان عرب فرمود: بعد از من على است
هر كه من مولاى اويم اوست مولا در غدير

گردها خوابيده بود و كاروان خاموش بود
خوانده مى‏شد انتهاى قصه ما در غدير

در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مى‏خورد فردا در غدير

اى فراموشان باطل! سر به پايين افكنيد!
چون پيمبر دست حق را برد بالا در غدير

حيف! اما كاروان منزل به منزل مى‏گذشت
كاروان مى‏رفت و حق مى‏ماند تنها در غدير!

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

هنگام رکوع خود نگین بخشیدی

 آب از دل چاه بر زمین بخشیدی

 



 جان در طبق عشق نهادی یکشب

 آن را به محمد امین بخشیدی

  داماد پیمبری همین ما رابس

 تو فاتح خیبری همین ما را بس

 از تشنگی روز جزا باکی نیست

 چون ساقی کوثری همین ما را بس

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

در آسمان چو روم صحبت از یکی است
بر این زمین گذرم صحبت از یکی است

تکلیف وارث احمد به حکم اوست
در صحبتش نگرم صحبت از یکی است

 

شاعر : امین مقامی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  7:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها