0

اشعار عید غدیر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

شب عشقه  شب شوره  شب شب عیده غدیره
                                 شب شادی و سروره  که فقط حیدر امیره
دل من مجنون وشیدا      غریق دریای شعف شد
            فرمانروای کل هستی             شه نجف شد شه نجف شد
حب المتین   علی مولا     عین الیقین    علی مولا    مرشد جبریل امین    یعصوب دین  علی مولا
                                          *********
گل خنده  می نشینه   رولب حوروفرشته
                                مژده مژده    شیعیانش  که جاتون توی بهشته
دلداده راه ولایم     رهرو راه مرتضایم      در آستان خسرو دین      گدایم من گدایم
ماه شبم   علی مولا     تاب وتبم   علی مولا    نعره مستانه می زنم     ذکر لبم   علی مولا
                                   *************
روی دستای پیمبر   رفته بالا دست حیدر
                            آسمون داره می ریزه به زمین شراب کوثر
تمامی ذرات هستی     پیش پای آقام حقیرند    حاتم وسلیمان تو درگاش فقیرند فقیرند
بدر الدجا    علی مولا   شمس الضحا  علی مولا    دست تو در دست مصطفا   دست خدا  علی مولا

شاعر : مجید رجبی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

ساقی بزم ولایت از وفا
جرعه ای ده از می عشق و صفا
تا بگویم سرگذشتی از غدیر
داستانی بی مثال و بی نظیر
آخرین حج رسول اللّه بود
کامدش فرمانی از حی ودود
کای تو سر خیل جمیع انبیاء
کن به خلق ابلاغ فرمان خدا
گر نه بنمایی تو ابلاغ این پیام
باشد ابلاغ رسالت ناتمام
حافظت باشد خداوند جهان
از گزند مکر و کید دشمنان
عازم یثرب شد آن ختم رسل
رهنمای خلق و هادی سبل
کرد منزل آنجناب اندر غدیر
حاجیان جمع آمدند بر ناو پیر
رفت بر بالای منبر مصطفی
تا کند ابلاغ فرمان خدا
دست حیدر را گرفت بالای دست
بیندش تا هر که آن جا حاضرست
گفت هر کس را که من مولی بوم
بر تن و برجان او اولی بوم
هست مولی و امام او علی
حجت اللّه است و برنیکان ولی
بار الها دوستانش دوست دار
دشمنانش جملگی دشمن شمار
یاوری کن سر بسر یاران او
خوار گردان، جمله بد خواهان او
چون علی شد بر مسلمانان امام
نعمت حق گشت بر آنان تمام
گشت کامل دین و راضی شد خدا
چون علی شد جانشین مصطفی
عاشقا بر راه حیدر شو قویم
زآن که باشد او صراط مستقیم
گر که خواهی واصل جانان شوی
با علی باید که هم پیمان شوی

شاعر : علی ربانی گلپایگانی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

در هجده ذی‌الحجه و سال ده هجری
آخر حج پیغمبر ما جان جهان شد
در وادی زیبای غدیر آن شه والا
مأمور به ابلاغ یکی سر نهان شد
منبر ز جهاز شتران گشت مهیا
از امر خدا ختم رسل شاد بر آن شد
همراه نبی بود علی بر سر منبر
دستش بگرفت احمد و مشغول بیان شد
هر کس که منم سرور و مولای زمانش
این گونه علی سرور او در دو جهان شد
یا رب تو محب باش محبان علی را
دشمن شو کسی را که بر او خصم عیان شد
از بعد سخنرانی آن مظهر اسلام
هر کس شتابان به ره بیعتیان شد
این واقعهٔ خم غدیر است عزیزان
محکم سندی شیعه ترا خط امان شد

شاعر : اسماعیل تقوایی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

امر پنهان ولایت برملا شد در غدیر
بعد پیغمبر علی فرمانروا شد در غدیر
تا که ابلاغ ولایت شد به امر کردگار
امر بلغ نازل از سوی خدا شد در غدیر
آن کلام اللّه ناطق را که حق گفتش ولی
کشتی بحر ولا را ناخدا شد در غدیر
شاهکار آفرینش مظهر ذات خدا
مشعل راه هدایت مرتضی شد در غدیر
مظهر عدل و عدالت داور روز حساب
ساقی کوثر امیر و مقتدا شد در غدیر
نغمه من کنت مولاه تا بگوش جان رسید
رهبری مرتضی عالم نما شد در غدیر
دست او دست خدا و قدرتش فوق بشر
روی دست مصطفی بدرالدجی شد در غدیر
شوق و شادی حاضران را جملگی در برگرفت
عرض تبریک زآن جماعت بر سما شد در غدیر
شمع نور افشان شد از عشق ولایت یا علی
شور و شادی و شعف هر سو بپا باشد در غدیر

شاعر : هاشم کلانتری شمع

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

یا محمد صحبتی آغاز کن
سرّ بلّغ را بر اینان باز کن
این غدیر است و زمان انتخاب
صاحبی می خواهد این آئین ناب
بهترین صاحب بر این آئین علیست
اولین مومن بدین آئین علیست
کعبه زادست این عزیز نازنین
بر سرشتش صد هزاران آفرین
همسر و همراز و همراه بتول
جان نثار سیره و راه رسول
چون محمد شمس و ماهش حیدر است
باغ دین نورانی و خوش منظر است
چون محمد با علی در سینه است
شیعیان را سینه ای گنجینه است
گوهر گنج الهی مصطفی است
تای این گوهر علی مرتضی است
تا محمد دست مولی را گرفت
پرتو نورش همه دنیا گرفت
گفت احمد بعد من مولی علیست
تا کنون من بودم و حالا علیست
مرحبا گویان بر این حسن خطاب
بیعتی کردند با آن بوتراب
جمعیت در شادی و در شور بود
گفت احمد آنچه را مأمور بود
کاش مردم عهدهای بسته را
وا نمی کردند با جور و جفا
تا محمد سوی حق داد رفت
گفته هایش در غدیر از یاد رفت
تا علی مشغول دفن مصطفی است
در سقیفه مجلس ظلمی بپاست
ظلم کردند و علی برداشتند
تا ابد بذر تفرق کاشتند
یا علی ما با ولایت زنده ایم
گر نبودیم آن زمان شرمنده ایم
رهبر ما اینک از نسل شماست
امر او امر بلافصل شماست
جان بخواهد ما اجابت می کنیم
هر چه فرماید اطاعت می کنیم

شاعر : علی اصغر همتیان

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

سبد سبد گل بیارید (2) وصیّ خاتم اومده
مژده بدید بکه در غدیر (2) علی اعظم اومده
کهکشان ها طشتی از نور آوردند
آسمان ها دورِ حیدر می گردند
حاجیان پیش چشم افلاکیان
جمله با عشق بیعت حیدر بیعت کردند
همیشه قلبم ـ آقام حیدر
توی غدیره ـ آقام حیدر
اینو می خوونه ـ آقام حیدر
آقام امیره ـ آقام حیدر
امیر قلبم علی مولا (4)
سبد سبد گل بیارید (2) وصیّ خاتم اومده
مژده بدید بکه در غدیر (2) علی اعظم اومده
در غدیر خم دستش دستِ پیغمبر
دینی گشته رویِ ساقی کوثر
گفته پیغمبر آن که سرورش هستم
بعد از این دیگر باشد سرورش حیدر
آقا فداتم ـ آقام حیدر
خودم گداتم ـ آقام حیدر
تا زنده باشم ـ آقام حیدر
خودم باهاتم ـ آقام حیدر
امیر قلبم علی مولا (4)
سبد سبد گل بیارید (2) وصیّ خاتم اومده
مژده بدید بکه در غدیر (2) علی اعظم اومده
شیعه در شادی و غم یا علی گوید
آل پیغمبر هر دم یا علی گوید
در سماء ذکرِ مَلَک یا علی باشد
حضرت داور خود هم یا علی گوید
علی کلامه ـ آقام حیدر
علی آقامه ـ آقام حیدر
حسرت عمرم ـ آقام حیدر
جواب سلامه ـ آقام حیدر

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

شبی من را به سوی آب خواندند
مرا در عالم مهتاب خواندند
نمی دانم چه حالی داشتم من
به بیداری و یا در خواب خواندند
مرا با خود به کوی یار بردند
به بانگ عشق را دریّاب خواندند
به دستم جامی از کوثر نهادند
به سوی لحظه های ناب خواندند
شدم چون قطره بر برگ وجودم
مرا هم شبنم نمناک خواندند
نظر بر قامت نوری نمودیم
که نامش با دلی بی تاب خواندند
تمام دل به دستان بی محابا
علی گفتند و یا ارباب خواندند
به بالای سرش قابی غزل بود
همه آن قطعه را بر قاب خواندند
جهان مولود زیبای علی را
به کعبه معجزی نایاب خواندند
از آن روزی که ضربت بر علی خورد
محل سجده را محراب خواندند
علی در علم، بعد از مصطفی بود
محمد شهر و او را باب خواندند
بدان فطرش که یار مهدی اش را
در این دنیا بسی کمیاب خواندند

شاعر : حسن فطرس

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

عالمی این جمله می گویند مولانا علی
دل ز هر آشفته می شویند مولانا علی
تو به دل دادی علی جان سائلی عشق خود
سائلان هر لحظه می جویند مولانا علی
خاکیان با گُل ولی افلاکیان با بوی عشق
این به لب دارند و می بویند مولانا علی
لاله و یاس و شقایق همچو گلهای دگر
جمله از عشق تو می رویند مولانا علی
خیل آنان که طریق عشق حق طی کرده اند
راه تو پیوسته می پویند مولانا علی

شاعر : حسن فطرس

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
دل من مثِ یک کبوتر، واسه عشق علی می میره
وقتی می خواد بره به پرواز، از تو مولا مدد می گیره
ولی امشب یه جای دیگه است، انگاری رفته تو غدیره
مستِ مستِ غزل می خوونه، می گه عشقم علی، امیره
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
بذار این دل بگه بدونند، که تو مولای عالمینی
تو چه با هیبت و بزرگی، پدر زینب و حسینی
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
اگه اوّل حضرت آدم اومد و ساکن زمین شد
هدفش دیدن شما بود، مست روی تو مه جبین شد
اگه نوح از همه جدا شد، کشتی عشقشو به آب زد
به خداوندیِ خداوند، اون رو از عشق بوتراب زد
اگه موسی عصای خود را، زد و دریای نیل دو تا شد
همگی بر امر علی بود، سببش رخصت آقا شد
اگه عیسی به یک اشاره، به دمی مرده زنده می کرد
واسه این بود که چشم مستت، به رخ مرده خنده می کرد
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
اگه اللهِ لایزالی همه عالم رو آفریده
واسه این بود که چون تو دلبر، گل زیباتری ندیده
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

گل بارونه ـ غم گریونه ـ دل ها دوباره پر می گیره
خدا می گه ـ فرشته ها ـ زودی برید زمین غدیره
تمام آسمون پرِ فرشته ـ فرشته
رو بال اون فرشته ها نوشته ـ نوشته
بریم غدیر که اونجا هم بهشته ـ بهشته
فرشته ها پر می زنند، به هر طرف سر می زنند
بین زمین و آسمون، نعره ی حیدر می زنند
مولانا علی مولانا (4)
ستاره ها، سیاره ها، می گیرند از چشم همه رو
علی دوستا، با شیعه ها، همه می گن نغمه ی یا هو
انگار که تو هر دو جهان بهاره ـ بهاره
دست علی تو دستای نگاره ـ نگاره
دیدن داره دست دو تا ستاره ـ ستاره
دلم اسیره علیه، مست غدیره علیه
نبی می گه مسلمونا، اون که امیره علیه
مولانا علی مولانا (4)
افلاکیان، با عرشیان، عاشقن و علی سرشتند
یه یا حیدر، با رنگ سبز، رو طاق عرشِ حق نوشتند
نوشتن عاشق علی چو ماهه
اگه گدا باشه ولی یه شاهه
کسی که بی علی باشه تباهه
دلم علی رو می خونه، حبّ علی رو می دونه
فکر نکنم حتی آتیش، این دلم و بسوزونه
آسمون ها ـ کهکشون ها ـ ستاره بارون شدن امشب
عرش اعلا ـ نبی و مولا ـ هر دو تا مهمون شدن امشب
چون شب عید شیعه ها، غدیره ـ غدیره
دلا به ذکر یا علی اسیره ـ اسیره
علی مدال رهبری می گیره ـ می گیره
خوشا به حال سیّدا که جدّ اون ها علیه
میون قلب سیّدا یه نورِ سبزِ جلیه

شاعر : حسن فطرس

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

علی ای محرم اسرار مکتوم
علی ای حق از حق گشته محرم
 علی ای آفتاب برج تنزیل   
 علی ای گوهر دریای تاویل
 علی ام الکتاب آفرینش    
 علی چشم و چراغ اهل بینش
علی اسم رضی بی مثال است
علی وجه مضیی ذوالجلال است
علی جنب القوی حق مطلق
علی راهست سوی حضرت حق
 علی در غیب مطلق سر الاسرار
 علی در مشهد حق نورالانوار
  علی هم وزن ثقل اکبر   
 علی عرش خدا را هست لنگر
 علی جبل المتنی عقل و دین است  
 امام الاولین و الاخرین است
 علی ای پرده دار پرده غیب
 برافکن پرده از اسرار ( لاریب )
  به دانایی ز کنه کون آگاه  
 به هنگام توانایی یدالله
 بود خال لب او نقطه باء  
به ظاهر اسم و در باطن مسمی
خم ابروی او چوگان کونین
 که جز احمد رسد به قاب قوسین
 در اوج عزتعالی و تقدس
به هنگام تنزل فیض اقدس
 جهان بودی سراسر شام دیجور
 نبودی گر در او این آیه نور
  در آن ظلمت که این آب حیات است
 خلیل عشق و حضر عقل مات است
 گشاید گر زبان فصل ا لخطابست
 چو لب فرو بندد علم الکتاب است
 به تشریع و به تکوین جان تن اوست
ولی الله قائم بالسن اوست
 ببخشد در رکوع خاتم گدا را
 به سجده جان و دل داده خدا را
 بلی الخلق و بلی الحق در علی جمع
 فلک پروانه رخسار این شمع
 شب اسراء به خلوتگاه معبود
 لسان الله علی ، احمد ، اذن بود
  کلام الله ناطق شد از آن شب
  که حق با لهجه او گفت مطلب
 لسان الصدق او در آخرین است
 دلیل ره برای اولین است
 چه موزون تر بود قد و قامت
 که میزان است در روز قیامت
چو قهر حق بلرزاند جهان را
 بود لنگر زمین آسمان را
 در این حاک آنچه بنهفته ز اسرار
چو گوید((ما لها )) گردد پدیدار
 ز آدم تا مسیحا بسته لب را
 مگر بگشاید او اسرار رب را
 نگاهی گر کند آن ماه رخسار
 به خورشید فلک ماند ز رفتار
 کسی که نزد آن اعلی علی است
 همو بر ما سوی یکسر ولی است
 تویی صبح ازل بنما تنفس
 تاکه روشن شود آفاق و انفس
  که موسی آنچه را نادیده در طور
   ببیند در نجف نور علی نور
  توئی در کنج عزلت کنز مخفی  
  بیا بیرون که هستی تاج هستی
  تو در شب شاهد الغیوبی  
  تو اندر روز ستار العیوبی
 تو نور الله انور در نمودی
ضیاء الله از هر وجودی
 تو ساقی زلال لایزالی   
 تو فیض بی زوال جهان فانی
 تو اول واردی در روز موعود
 تو اول شاهدی در یوم مشهود
 لوای احمد در دست تو باید  
علمداری خدا را چون تو شاید
 نه تنها پیش تو پشت فلک خم
  که آدم تا مسیحا زیر پرچم
 اگر بی تو نبودی ناثص آئین
 نبود ( الیوم اکملت لکم دین )
 تو چون هستی ولی عصمه الدین
 ندارد دین و آئین بی تو تضمین
 به دوش مصطفی چون پا نهادی
 قدم بر طاق (( او ادنی )) نهادی
 به جای دست حق پا را تو بگذار
 که این باشد یدالله را سزاوار
نباشد جز تو ثانی مصطفی را
 تویی در ( انما ) ثالث خدا را
 چودر تو نور خدا دید
 تو را دید و برای خود پسندید
چو آن سیرت در این صورت قلم زد
 برخود تبارک گفت کاین رقم زد
اگر بر ما سوی شد مصطفی سر
 بر آن سر مرتضی شد تاج افسر
 بود فیض مقدس سایه تو  
 ز عق و وهم برتر پایه تو
 تو را چون قبله عالم خدا خواست
 به یمن مولد تو کعبه را ساخت
 خدا را خانه زادی چون تو باید
  که لوث لات و عزی زداید
 شد از نام خدا نام تو مشتق
  ز قید ما سوی روح تو مطلق
  کلید علم حق باشد زبانت  
  لسان الله پنهان در دهانت
سلونی گو تو در جای پیمبر
 بکش روح القدس را زیر منبر
چو بگشائی لب معجز نما را
چو بنمائی کف مشکل گشا را
برد آن دم مسیحا را ز سر هوش
 کند موسی ید بیضا را فراموش
 متاع جان چو آوردی به بازار
 به (من یشتری ) خدایت شد خریدار
 به جای مصطفی خفتی شب تار
 که از خواب تو عالم گشت بیدار
 زدی بر فرق کفر و شرک ضربت  
 ز جن و انس بردی گوی سبقت
 کجا عدل تو آید در عبادت
 که ثانی اثنین حقی در شهادت
 بنه بر سر تو تاج (( لا فتی )) را
  به دوش افکن ردای (( هل اتی )) را
 بیا با جلو طه و یس  
 نشین بر مسند ختم النبیین
 که آدم تا به خاتم جمله یکسر  
 نمایان گردد از اندام ((حیدر))
 از آن سوزم که بر تخت سلیمان  
نشسته دیو و آصف زیر فرمان
 اقیلونی نشسته بر سر کار
 سلونی لب فرو بسته زگفتار
 گهی بر دوش عقل کل سواری
 چو خورشیدی که در نصف النهاری
 گهی در چنگ دونانی گرفتار  
 به مانند قمر در عقرب تار
 نوای حقی اندر سوز و در ساز
 یداللهی گهی بسته ، گهی باز
  بر افلاک ار بتابی آفتابی  
 اگر بر خاک خوابی بوترابی
 بیا و پرچم حق را بر افراز   
 که حق گردد به عدل تو سرافراز
گره بگشا دمی زان راز پنهان
 به تورات و به انجیل و به قرآن
 چو بگشائی لب از اسرار تنزیل   
فرو ریز به پایت بال جبریل
به محراب عبادت چون قدم زد
 قدم در عرصه ملک عدم زد

 همه پیغمبران محو نیازش    
 ز سوره ی انبیاء در نمازش
 که لرزد عرش او با قلب آرام    
شده در ذکر حق یکباره ادغام
 همه سرگشته او از شوق دیدار
  دل از کف داده و داده به دلدار
که ثارالله ناگه بر زمین ریخت
 فغان شیرازه توحید بگسیخت
 چو فرق فرقدان شمشیر سائید
  قمر منشق شد و بگرفت خورشید
 زمین و آسمان اندر تب و تاب
  که خون آلوده گشته روی مهتاب
 فلک خون در غمش از دیده می سفت
 علی فزت و رب الکعبه می گفت
 تعالی الله از ین اعجوبه دهر
  خدا را مظهر اندر لطف در قهر
 گوش فلک کر به شب از ناله اش
 پشت خیبر خم به روز از پنجه اش
 بلرزاند ز هیبت ملک امکان   
 ولی خود لرزد از آه یتیمان
 زجزر و مد آن بحر فضائل  
 خرد سرگشته پا مانده در گل
 چه گویم منز اوصاف کمالش
 ببین حق در جمال و در جلالش
 چو باشد حیره الکمل صفاتش
 خدا می داند و اسرار ذاتش
 به وصفش بس که باشد ظل ممتد  
ز دیهور ز دیهار و ز سرمد
وحیدم من اگر در جرم و تقصیر
سگی بودم شدم در کوی تو پیر
بر آن خوانی که یک عالم نشسته   
 سگی هم در کنارش پا شکسته
تو که قاتل به خوان خود بخوانی   
نپندارم که این سگ را برانی

 

شاعر : آیت الله وحید خراسانی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

ای  شرف    عالم    و     آدم    علی
وارث  پیغمبر          خاتم       علی
جلوه ی   ذات    احدیت         تویی
در    ازلیت     ابدیت           تویی
مظهر    لطف  و   کرم     سرمدی
حافظ   دین   و     حرم      احمدی
داد    پیامی   به   جهان  عام  گیر
حضرت    جبریل  به     خم غدیر
نیست به غیر از تو  نبی را قرین
منتخب  و منتصب  و    جانشین
هرکه به غیرازتو ولی   برگزید
در  دل  خود نور هدایت    ندید
راز   خدا   رمز  وجودی علی
ما  همه  نابود  و توبودی علی
کیست به غیر از تو مراد همه
یا که رسد جز تو به داد  همه
عدل به نور تو پدیدار    شد
کاین همه اش خلق خریدارشد
هرکه علی گفت علی یاراوست
نام علی شمع شب  تار اوست
نیست به جز مهر توزادالمعاد
مهرتو هرکس که ندارد مباد
هرکه به مدح تو زبان بازکرد
لطف حقش باملک انبازکرد
دردل هرکس که ولای توبود
شامل الطاف  خدای  تو بود
یاد  تو آتش به دلم   می زند
صاعقه بر ماحصلم می زند
تا که به عشق تونفس می کشم
کی به جهان منت کس می کشم؟
هست مرا از تو تمنا    علی
تا که شفاعت کنی ام یاعلی
«خوش عمل»آنروزکه آمدپدید
از دو جهان مهر تو را برگزید.

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

عيد غدير آمد و نوري زعرش
کرد تجلي به مساکين فرش
غلغله در عالم قدسي به پاست
نوبت شاهنشهي مرتضاست
چرخ فلک سجده بدو مي برد
حکم ولايت به علي ميرسد
وحي رسيده است زدرگاه دوست
نوبت شاهنشهي دست اوست
وحي خدا کرده به احمد نزول
نوبت تکميل اساس الاصول
حکم ولايت تو به مردم رسان
 آگه از انديشه حق کن کسان
گو که بفرمان خداي زمين
هست علي حجت دين مبين
 ختم رسالت به ولاي علي است
 نيست زما آنکه جز اويش ولي است
 حب علي مايه تکميل دين
  حکم علي ،حکم تو بر مومنين
هرکه پذيرد بجز او حکم کس
 روز جزا نيست کسش دادرس
دين پس از ايمان به خداي عزيز
 هست يقين تو بدان رستخيز
هست نبوت دگر اصل متين
 پايه مستحکم ايمان و دين
 گر نبود بعد رسالت امام
 کي شود ايمان مسلمان تمام
 هست امامت به يقين نور دين
 بعد نبي چاره گر مومنين
تا نشود بعد نبي دين رها
 هست علي وارث دين خدا
 گو که ولايش دژ اهل يقين
 قلعه مستحکم و حبل المتين
 چنگ در اين حلقه هر آنکس زند

از شرر شعله دوزخ رهد
 مهر حقيقت چو به نام علي است
 وارث پيغمبر و دين نبي است
 چونکه ولايت بود از سوي ما
بعد تو گردد به علي آن عطا
 حکم کسي نيست به مردم روا
 تا نبود حکم به تاييد ما
حکم علي هست همان حکم ما
 هست علي دور زخبط و خطا
 دست خدا، شير خدا، مرتضاست
عصمت او،عصمت آل عباست
چونکه خلافت بود از آن ما
 هست علي مورد تاييد ما
 گو که خدا گفت علييم ولي است
 دين مرا رهبر برحق علي است
 هرکه سر از طاعت او در کشد
طعم سعادت نتواند چشد
 چونکه علي مخزن اسرار ماست
 راه علي هست همان راه راست
هر که پس از تو به علي دست داد
آتش خشم من از او دور باد
 جان کلام اين سخن اي مرد حق
 هست علي بعد تو اولي به خلق
  گر نرساني تو به مردم پيام
 امر رسالت شودت ناتمام
 از پي ابلاغ فرامين حق
گرد نمودند به هم جمله خلق
 پس زپي طاعت ظهر غدير
 سجده به درگاه خداي خبير
گفت پيمبر که من اولي به خلق؟
 جمله بگفتند رسول به حق
 گفت پيمبر که پس از من علي
هست بر اين خلق مسلمان ولي
 هرکه من امروز به اويم ولي
هست پس از من ولي او علي
 بار هر آنکس به علي دشمن است
 کينه او دشمني با من است
دشمن من ، دشمن پروردگار
 دشمن حق،کي بشود رستگار
 بار خدايا به علي يار باش
 چشم حسودان ورا خار باش
 دشمن اورا تو به به پيکار باش
 ياور اورا تو بهين يار باش
حکم ولايت به علي شد عطا
 آمده اين حکم زسوي خدا
 پس به يقين هست امام مبين
معتقدينش همه از متقين
اين سخن آخر من با شماست
دشمن او دشمن حکم خداست
 واي پس از رحلت شخص رسول
 جمله فراموش بشد آن اصول
 عقده ديرينه چو سر باز کرد
 دشمن حق، دشمني آغاز کرد
 دشمن او ،دشمنيش را فزود
 مکر بني ساعده بر پا نمود
جمع نمودند گروهي زخلق
 خويش بخواندند ولي به حق
حق خلافت ز علي غصب کرد
غير علي را چو بدان نصب کرد
گر چه علي بود ولي خدا
منتصب از جانب مولاي ما
 بانگ برآورد علي چون شنيد
پرده باطل به حقيقت دريد
 گفت:غدير از چه فراموش شد؟
شمع حقيقت زچه خاموش شد؟
بار خلايق به کجا مي رويد؟
سوي هلاکت زچه رو مي دويد!
راه حقيقت منم آن ره مجاز
سوي من آييد به تحقيق باز
 گفت ولي گوش كسان بسته شد
 شير خدا حيدر حق خسته شد
گفت ولي گوش کسي ناشنيد
گرد خود از خلق کسي را نديد
 گشت علي خسته و محزون زخلق
 از چه سبب گشته گريزان زحق
 خصم وي از حد خودش در گذشت
 حرمت فرزند پيمبر شکست
تيغ کشيدند به روي علي
آنکه ز تيغش شده حق منجلي
 شعله بدان خانه زدندي که آن
آل عبا بود ورا ساکنان
وه!چه ستمها که نشد بر علي
آنکه به حق بود خدا را ولي
 شرح ستمها که به او رفته است
 در دل چاهي به خدا گفته است
 شرح ستمها که کند آب،خون
 خويش تجسم بنما بوده چون
 شرح ستمها به کسي وا نگفت
 صبر تورا حضرت مولا شگفت
روز جزا عدل چو بر پا شود
 دشمن ديرين تو رسوا شود
 بين تو و دشمنت اي مرتضا
 حکم نمايد به خدايت خدا
چونکه تو را خون خدا خوانده اند
از چه سبب بر تو ستم رانده اند
 بود سکوتت زپي حفظ دين
 از پي احقاق حق متقين
 تا نشود بين مسلمان غزا
 داده به تقدير خدايت رضا
 گر چه سکوتت ، همه فرياد بود
 نام تو ويرانگر بيداد بود
 واي علي چشم مرا خون گرفت
حق خلافت زتو او چون گرفت
 از چه سبب از تو گريزان شدند
 دشمن خونين عزيزان شدند
خلق،چه آسان شدي از يادشان
 خانه نشين از غم بيدادشان
 حق شده در محبس باطل اسير
 ناحق دوران شده حق را امير
 گشت فراموش همه فضل تو
 تاب نياورد کسي عدل تو

آنکه خدا خواند ورا شير خود
 از چه سبب بسته زنجير شد
 بار علي واصف فضل تواييم
  منتظر قائم عدل تواييم

 

شاعر : ابوالقاسم حسینجانی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

چه جانماز پي اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
 علي حقيقت روز است و هيچ جايز نيست
كه در مقابل شب انعطاف بر دارد
 دو سوي اين كره هر يك قلمروي دارند
نشد جداييِ شان ائتلاف بردارد
 شبيه خواب سحر سطحي است و زود گذر
كسي كه دست از اين اختلاف بر دارد
 دوباره مثل علي زاده مي شود ، اما
اگر دو مرتبه كعبه شكاف بر دارد
 اگر كه حرمت مولا نبود ، ممكن بود
خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد
 

شاعر : علیرضا دهقانیان

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

وحي آمد سوي پيغمبر رسول عالمين
باز گو ما انزل الله اي رسول آخرین
فاش برگو اين علي روح من و جان من است
پيروي از او همان دين است وايمان من است
با ولايت مي شود اكمال دين ا حمدي
بي ولايت ناقص است آخر نماز و بندگي
این علي جنب خدا و همچو هارون برتر است
هم امام و هم وصي و جانشين وسرور است
گر بگوئي اين سخن را اين رسالت کامل است
او تو را از شرّ اشرار زمانه شامل است
در غدير خم منادي بانگ زد اي كاروان
رفته ها و مانده آيند سوي بركه اين زمان
می نهادند منبري را از جهاز اشتران
پا نهاد ا و بر فراز منبر آن شاه زمان
گفت او بعد از ثنا ي رب حي و مهربان
اين علي باشد پس از من جانشين اي مردمان
پس رسول آنگه گرفت دست علي شير خدا
همچو سرو سر بلندی در میان بوته ها
هر كه من مولاي او باشم علي مولاي اوست
هر كه من آقای او باشم علي آقای ا وست
هر كه باشد پيروش باشد گروه شیعیان
دشمنش ملعون شده نزد خداوند جهان
هر كه ا و ياري دهد ، او را خدا ياري كند
خار و بي مقدار گردد ، هركه سر پيچي كند
او شجاع و هم مدير و قاصم است بر ناكثين
می زند شمشيرحق برمارقين وقاسطين
آن کتاب آسمانی ثقل اكبر گشته است
این علي با نسل پاكش ثقل اصغر گشته است
يك منافق بانگ برزد، معترض شد آن ميان
تير عبرت زد نمود ا و را دو قسمت از ميان
می نهادندخيمه اي اصحاب وگفتند تهنيت
گفت عمر بخِ لك اي جانشين منقبت
بهر بيعت تشت آبي را مهيا با نوان
می نهادند دستشان در آب وگشتند پيروان
آن رسول حق بگفتا اي موذن گو اذان
با شهادت در رسالت هم ولايت همزمان
يادشان رفت مردمان آن زمان اين موهبت
شد علي تنها به بعد از آن رسول مرحمت
در سقيفه جمع گشتند بعض اصحاب رسول
می نهاد ند نقشه اي در تفرقه بين كهول
بگذاشتن مردمان تجلیل و بیعت زیر پا
ماه تابان ولا یت را نمودند در خفا
بهر وحدت مهر برلب زد علي در آن زمان
بغض حضرت در گلو و شكر جانان بر لبان
گو صفا لطفي خدا بر ما و بر اين انجمن
شيعيان و نسل ما را ده مدد بر اهر من

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:17 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها