0

اشعار عید غدیر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

حال و روز دلامون زیبا شد
دل عاشقا همه شیدا شد
گوش کنید فرشته ها می خونن
بزنید کف که علی مولا شد
نفس نفس می خونیم یا علی یا مصطفی
جشن غدیر مبارک به همه مسلمونا
علی علی یاعلی یاعلی اباالحسن (4)
******
همه ی مسلمونا می دونن
به علیّ مرتضی مدیونن
توی مکه حاجیا می فهمن
توی خونه ی علی مهمونن
ذکر علی به خدا بهترین عبادته
هرکی دوسش نداره خیلی بی لیاقته
علی علی یاعلی یاعلی اباالحسن (4)
******
هرکی اسمش و رو لبها داره
توی قلب فاطمه جا داره
بری ایوون نجف می بینی
که علی چقدر خاطر خوا داره
هیشکی نبود یکی بود وقت خلقت وجود
اونم که بود به خدا شوهر فاطمه بود
علی علی یاعلی یاعلی اباالحسن (4)

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  5:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

به شوق حج دل خود صاف صاف خواهم کرد
کنار همسفران ائتلاف خواهم کرد
نه  هفت مرتبه نه بلکه یکصد وده بار
به دور خانه ی حیدر طواف خواهم کرد
****
شکر خدا همیشه مضامین تازه هست
دیشب قلم به دفتر شعرم چنین نشست
فیروزه نه... زبرجد و حتی عقیق نه
زهرا همیشه درّ نجف میکند به دست
****
مدحیه ی حیدر اثراتی دارد
یک لقمه ی نانش برکاتی دارد
 از " نفسک نفسی " نبی فهمیدم
 اذکار علی هم صلواتی دارد
***
وای اگر لشگری به صف بشود
غرق در شور و در شعف بشود
جان سالم به در نخواهد برد
هرکسی با علی طرف بشود

شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

نام مولا در دل عشاق غوغا مي كند

عشق را در عالم معنا هويدا مي كند

يا علي و يا علي و يا علي و يا علي

درد بي درمان عالم را مداوا مي كند

نــام زيـبـاي اميرالمومنين در هر زمان

روي قلب من صدوده بار امضا مي كند

هر كجاي عالم امكان كه نام مرتضي ست

مجلس لطف و بساط شور بر پا مي كند

عاشقان بادا بشارت قفلهاي بسته را

طرفة العيني اميرالمؤمنين وا مي كند

شك ندارم اين كه حيدر شيعيان خويش را

خود به روز حشر مي گردد،وَ پيدا مي كند

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

مگر نجوم ز بدر الدجی چه می دانند؟
زمینیان ز ستون سما چه می دانند؟
به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد
مگر عقول بشر از خدا چه می دانند؟
و عالمی که به ما خرده از علی گیرند
ز دلربایی مولای ما چه می دانند؟
اسیر های هوی و اسیر های هوس
ز دام عشق شه لا فتی چه می دانند؟
و مردمان حقیری که گرم دنیایند
ز دردهای دل مبتلا چه می دانند؟
غدیر صحنه عشق است و قلبهای سیاه
از این حدیث از این ماجرا چه می دانند؟
مرا امیر تویی مردمان سر در گم
از این امیر از این رهنما چه می دانند
دلم هوای تو کرده هوای شهر نجف
دوباره لک زده این دل برای شهر نجف

 

شاعر : حسین صیامی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

تویی که ساغر چشمت رقیب می طلبد
سرودن از نفست عطر سیب می طلبد
مسیح آمده از تو صلیب می طلبد
بده سبو ، بده باده ، عجیب می طلبد
شده تمام مناسک،می آوری تشریف
مرا به خم برسان مانده ام بلا تکلیف
نوشته اند مرا سالکان،غلام امشب
نگاه کن که بیفتد دلم به دام امشب
بریز می که بگردم به دور جام امشب
که شد به یمن تو نعمت به من تمام امشب
تو وحی منزل جبریل در غدیر خمی
تو نور ممتدی و در شبِ قبیله گمی
به رخ بکش که ببینند ابتدایت را
ببر به عالم معراج رد پایت را
فرشته آمده بالا برد دعایت را
خضوع کن که بگیرد نخ عبایت را
ز بسکه می برد ازعرش ،نور چشمت، دل
نگاه قبله به سمت تو می شود مایل
خدا گذاشت جهان را به اختیار خودت
سرتو گرم شد از اولش به کار خودت
غدیر شد که بیایی سر قرار خودت
بایستی و بمانی خودت کنار خودت
قیام کن که بگیری زعاشقانت دست
قیام کن که ببینی چه محشری شده است
ندیده چشم ملائک کسی به دلبریت
بهشتی اند همه از دعای سر سریت
خدا به خیر کند با خودش برابریت
که ایستاده نبی روی حرف آخریت
دو دل شده که بخواند لبم میانه ی راه
تورا علی ولی ا...(ع)، یا رسول ا...(ص)
در این کویر از این مُو ،شراب می کاری
پیاله های خم بی حساب می کاری
قدم قدم نفس مستجاب می کاری
تو ریشه های خودت را درآب می کاری
کنارِ ساحل ِچشم تو موجی از دریاست
از ارتفاع نگاه تو کربلا پیداست

 

شاعر : رضا دین پرور

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

اي اهل ولا هستي خود به كف بگيريد
عيدي خود از شهشنشه نجف بگيريد
تاكه اسمش و مي برم گره هاي كارم واميشه
من ازش قطره مي خوام روزيه دلم دريا مي شه
علي مولا علي مولا

 

عاقل نديدم عاشق و ديونت نباشه
عاشق نديدم در به در خونت نباشه
تو هفتا آسمون يه ستاره دارم عليه
توي چهار فصل خدا پائيز و بهارم عليه
علي مولا علي مولا
من قرار گذاشتم تو دلم با علي مولا
تا جون و نفس دارم بگم ياعلي مولا
برا آفرينشت سنگ تموم گذاشت خدا
برا زيبايي تو هيچ چيزي كم نذاشت خدا
علي مولا علي مولا
آب و گلت از كجاست كه هيچ ملك نديده
هيچ كس تو وجودي اين همه نمك نديده
خرج تو كرده خدا هرچي كه ذوق وهنره
كي ديده كوه نمكي كه از عسل شيرين تره
علي مولا علي مولا

 

 

شاعر : یوسف حق پرست

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

دهید مژده عاشقان که کاخ غم خراب شد
به روى شادى و شعف دوباره فتح باب شد
به وادى غدیر خم به مصطفى خطاب شد
که وقت گفتن سخن به وصف بوتراب شد
به نصب او شتاب کن که وقت انتخاب شد
از این خبر به کام ها و جام ها شراب شد
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى
دید رسول ممتحن رنگ ز رخ پریده را
خستگى مسافران خار به پا خلیده را
تا به عمل در آورد حکم ز حق شنیده را
خواند فرا به گرد هم خیل ز حج رسیده را
چید کنار لعل لب گوهر آب دیده را
ماحصل رسالت و عصاره عقیده را
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى
نهاده شد به روى هم ز اشتران جهازها
که تا رود فراز آن امیر سرفرازها
شد به فراز و فاش شد براى خلق رازها
دست على گرفت و زد سکه امتیازها
گرفت رونقى دگر تنور سور و سازها
باده بریز ساقیا ز جام دل نوازها
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى
گفت نبى ذوالکرم: گفته به من خداى من
که بعد من على بود وصى من به جاى من
بود به خلق این جهان نداى او نداى من
ولاى من ولاى او جفاى او جفاى من
رضاى من رضاى او رضاى او رضاى من
به احتراز آورد دست على لواى من
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى
امیر هر کسى منم على بود امیر او
که ماندنی ست تا ابد فلسفه غدیر او
علوم ماسوا بود نهفته در ضمیر او
مادر دهر در جهان نیاورد نظیر او
اطاعت خدا بود پیروى از مسیر او
ز فرط جود و کرمت ، سخا بود حقیر او
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى
على است آن که محترم ز حرمتش حرم بود
خجل ز جود و بخششش سخاوت و کرم بود
مدافع ستم کش و محارب ستم بود
حدوث را قدم بود حیات را عدم بود
خطوط را قلم بود کلام را رقم بود
کمال دین و بر شما اتَم هر نعم بود
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى
کسى که عرش و فرش را داده جلا على بود
کسى که سعى مروه را دهد صفا على بود
کسى که تخت امر او بود قضا على بود
کسى که مى دهد نوا به بى نوا على بود
آن که مس وجود را کند طلا على بود
آن که از او لواى دین بود به پا على بود
که با ولایت على به امر حى سرمدى
یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

آسمان پای پیاده به غدیر آمده بود
زودتر از همه با این همه دیر آمده بود
چه خبربود؟! زمان لحظهٔ حساسی بود
عرش با آن عظمت نیز به زیر آمده بود
چه خبر بود؟! که ابلیس به خود می لرزید
و خدا خواسته این گونه حقیر آمده بود
چه خبر بود؟! که این قافله ها در پی هم
از دل کعبه به این دشت کویر آمده بود
چه خبر بود؟! که جبریل به خود می بالید
پیک مامور در این امر خطیر آمده بود
چه خبر بود؟! که پیغمبر دردانهٔ حق
باز هم بر در میخانه بشیر آمده بود
روی دستش بگرفت او همهٔ هستی را
جان خود را که چه جانانه وزیر آمده بود
آی! آهسته!! صدایش برسد تا افلاک
ماه و خورشید به تبریک امیر آمده بود

شاعر : فاطمه نانی زاد

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

ای نگار روحانی خیز و پرده بالا زن
در سرادق لاهوت کوس لا و الاّ زن
در ترانه مـعنی دم ز سـرّ مولا زن
وانکه از غــدیر خــم باده تولاّ زن
تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی
در خم غدیر امروز باده ای به جوش آمد
کـز صفــای او روشـن جــان بـاده نــوش آمــد
وان مــبشّر رحــمت بـاز در خـروش آمد
کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد
با هیولی توحید در لباس انسانی
عقل و وهم کی سنجد اوج کبریایش را
جان و دل چه سان گویند مدحت و ثنایش را
گــر رضای حق جویی رو بجو رضایش را
هــرکــه در دل افـــزود رأیـــت ولایــــش را
همچو خواجه بتواند دم زد از مسلمانی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

بر آسمان شهر شما مردم! این سایه مستدام نخواهد ماند
این مِی‌ای كه در غدیر خم آماده‌ است، در جامتان مدام نخواهد ماند
چون برگه‌های باطله خواهد سوخت، در گیر و دار زلزله خواهد مرد
شعری كه از امام نخواهد گفت، شهری كه با امام نخواهد ماند
مردی كه جبرئیل به پابوسش، لبریز السّلامُ علیكم بود
در بین راه خانه و نخلستان، در حسرت سلام نخواهد ماند
سرمست حاكمیت‌تان بودید، او داغدار این حَكَمیت بود
آن‌جا كه حرف، حرف ابوموساست، از دین به غیر نام نخواهد ماند
وقتی نماز حربه دشمن شد، مانند روز بر همه دشمن شد
حتی نشانه‌های مسلمانی، در مسجدالحرام نخواهد ماند
طوفان شقشقیه به راه افتاد، تا آن نگاه خسته به ماه افتاد
دانست ماهِ از نفس‌افتاده، در بند التیام نخواهد ماند
تا كربلا و علقمه در پیش است، خون‌گریه‌های فاطمه در پیش است
ظلمی كه از مدینه به راه افتاد، در كوفه ناتمام نخواهد ماند
ای منكران بی‌خبر و سرمست، مردی كه پشت كعبه به او گرم است
بعد از حضور حیدری‌اش دیگر، حرفی جز انتقام نخواهد ماند
***
مَردمِ كوچه‌های خواب‌آلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شب‌گریه‌های نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
وصله‌های لباس و پاپوش‌اش، و یتیمان مست آغوش‌اش
راز آن كیسه‌های بر دوش‌اش، در شب تار را نفهمیدند
مردمِ دل‌بریده از بعثت، كه فقط فكر آب و نان بودند
مثل اشراف عهد دقیانوس، قصه غار را نفهمیدند
با تبر باغ را درو كردند، حالی از باغبان نپرسیدند
خم به ابروی‌شان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند
نیمه‌شب بود و سایه‌ها آرام، كوچه را خیس اشك می‌كردند
گفت مولا كه زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند
لات‌هایی كه عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند
بعد از آن هم كه یاعلی گفتند، «أین عمّار» را نفهمیدند
آخر قصه‌اش بهاری بود، سوره انفطار جاری بود
عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند
كودكانی كه باخبر بودند، از همه روزه‌دارتر بودند
بس كه لب‌تشنه سحر بودند، وقت افطار را نفهمیدند

شاعر : احمد علوی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

ساقی بکن پر باده ساغر را
تامن بگویم وصف دلبر را
لبریز کن صد جام دیگر را
هم مست کن این جمع مضطر را
هم گوش کن قند مکرر را
میخواهم از مولا بگویم آه
پس گوش کن ای مست خاطرخواه
مولای من این است: بسم الله
کوهی که کرده مثل برگ کاه
مردان جنگ غول پیکر را
او چشمه سار دانش و فضل است
او بذل و بخشش ، بخشش و بذل است
او دشمن هر آدم رذل است
این مرد استاد ابالفضل است
ریزد به هم صدها دلاور را
نه او خدایم نیست میدانم
من اهل توحیدم مسلمانم
اما علی آن شاه و سلطانم
کارخدایی میکند جانم…
جانم یل عباس پرور را
جنس تبسم های او درد است
از کوفی و از کوفه دلسرد است
در هرنبردی بی هماورد است
پشتش نمیبندد زره مرد است
تیغی نبوسیدست حیدر را
دارم هزاران حرف ناگفته
هرکس به جنگش رفته آشفته
حق با صدای او سخن گفته
مردانه در جای نبی خفته
حافظ شده جان پیمبر را
یعنی علی بعد از نبی مولاست
تنهاترین جنگاور دنیاست
بعداز خدایی که خودش تنهاست
تنها پناهش حضرت زهراست
ساقی بنازم حوض کوثر را
حتی خدا از او شده سرمست
دست همه گردن کشان را بست
با ذولفقار حیدری در دست
در هر نبرد تن به تن بردست
حتی نبرد نابرابر را
بی مرتضا کعبه مقدس نیست
دین جای هر کفتار و کرکس نیست
آیا برای دین علی بس نیست؟
خیبر گشایی کار هر کس نیست
ازجا فقط او کنده خیبر را
آنان که جنس عمروعاصانند
درلشگر دشمن فراوانند
وقتی علی باشد نمیمانند
جای تعجب نیست عریانند
با حمله ای پاشانده لشگر را
این بند شعر من شعاری نیست
همتای او دُل دُل سواری نیست
هم شان تیغش ذولفقاری نیست
طوفان کند راه فراری نیست
باید ببینی روز محشر را
او پهلوان پهلوانان است
او شاه مردان ، شیر یزدان است
یار یتیمان و ضعیفان است
بنگر دمی که بین میدان است
در زیر پایش کوهی از سر را

آیینه ی ناب خداونداست
چیزی میان خشم و لبخند است
او در عطوفت بی همانند است
اما به وقت جنگ برّنده ست
در خون کشاند هر ستمگر را
سگ نیستم من شاه شاهانم
مُهر علی خوردست بر جانم
قدر خودم را کم نمیدانم
چون اهل خاک نوکرستانم
دارم به سینه مِهر قنبر را
ای منکر حیدر تو میسوزی
تنها برای اوست پیروزی
هرچند دائم جنگ افروزی
چیزی بعیدی نیست او روزی
حتی ببخشد گبر و کافر را
حتی اگر افتد سر از پیکر
تا وقت مرگ و لحظه ی آخر
پای تو میمانیم یاحیدر
شیعه بگوید یاعلی دیگر
خالی نخواهد کرد سنگر را

 

شاعر : محسن کاویانی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

  بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیت‌گویی برایت آیه نازل شد
«و أتممت علیکم نعمتی» یعنی که ای باران!
غرض از خلقت دریا و صحرا با تو حاصل شد
کنار برکه‌ای جاری شد احکام وفاداری
وضو با هر سرابی بعد از این سرچشمه باطل شد
شکافنده تر از فجری که سر زد بین روز و شب
میان حق و باطل، ذوالفقارت حد فاصل شد
 تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا
کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟
***
نماز صبح در محراب، باران بند می‌آید
پس از آن چاه تنها گریه کرد و آب‌ها گل شد

شاعر : انسیه سادات هاشمی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟
کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟
صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟
چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید
خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید:‌کسی دستگیر می‌آید
کسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست
به دست‌گیری طفل صغیر می‌آید
علی به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهید: بشیری به نذیر می‌آید
کسی که به سختی سوهان، به سختی صخره
کسی که به نرمی موج حریر می‌آید
کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت
خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید
به سالکان طریق شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر می‌آید
خبر دهید به یاران:‌دوباره از بیشه
صدای زنده یک شرزه شیر می‌آید
خم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی
به آبیاری خاک کویر می‌آید
کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد
کسی دوباره سراغ فقیر می‌اید
کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبک
کسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آید
غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب
کسی سراغ من گوشه گیر می‌آید
کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش
به دیده بوسی عید غدیر می‌آید
شبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسی
شبیه آینه روشن ضمیر می‌آید
علی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌آید
به سربلندی او هر که معترف نشود
به هر کجا که رود سر به زیر می‌آید
شبیه آیه قرآن نمی‌توان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟
مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر می‌آید!
بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قیامت اسیر می‌آید
بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌آید..

شاعر : مرتضی امیری اسفندقه

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

زمین در دست تنهایی رها بود
جدا از جلوه‌های آشنا بود
به ناگه نور پاکی آفریدند
علی تصویر لبخند خدا بود
2
جمال حق چه زیبا منجلی شد
دمی که مرتضی نامش علی شد
محمد در حرا پیغمبری یافت
علی هم در غدیر خم ولی شد
3
غدیر خم به عالم بی‌نظیر است
در آنجا هرچه خوبی چون سفیر است
خدا از نای احمد گفت: مردم!
علی عالی اعلا امیر است
 4
شراب ناب تا وقتی به کام است
که از بحر غدیر خم به جام است
همانجا حاضران با شوق گفتند:
علی ابن ابیطالب امام است
5
گلستان جهان یعنی علی عشق
زمین و آسمان یعنی علی عشق
تو می‌دانی رضایت را زبان چیست
سکوت عاشقان یعنی علی عشق
6
علی یعنی قنوت هر قیامی
علی یعنی تمام هر مقامی
سلام بهترین‌ها باد بر او
علی یعنی امام هر امامی
7
دمی کز درد بازو داد می‌زد
تمام عشقِ بانو داد می‌زد
دو دست بسته‌اش تسلیم حق بود
تمام کوچه با او داد می‌زد
 8
سحر شد، عشق در هر سینه تابید
لب مشتاق اهل راز خندید
برای هر مناجاتش همه عمر
اذان در کوچه‌های شهر پیچید
 9
کسی از حال مولا باخبر نیست
نمی‌داند که جز یاد سفر نیست
علی محراب‌ها را دوست دارد
سر حق دارد و در فکر سر نیست
10
علی توحید اهل آسمان است
مفاتیح الجنان این جهان است
علی را کوچه‌های کوفه دیدند
که هم آرام جان، هم جان جان است
11
تمام عاشقان در فکر یارند
به یادش سر به زانو می‌گذارند
یتیمان گرچه نشناسند او را
ولی خیلی علی را دوست دارند
 12
خیال من به دنبال صفا بود
ولی دیدم که دنیا پر بلا بود
میان خیل مشتاقان عالم
علی تنهاترین مرد خدا بود

شاعر : مصطفی کارگر

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر

شکر لله این دلم مست شماست
این دل مسرور در دست شماست
حمد لله در غدیر عاشقی
خاک من هم شد خمیر عاشقی
شکر لله تو ولی و سروری
بین اعضای تنم حکم سری
حمد لله خاک من از خاک توست
آسمان قلب من افلاک توست
شکر لله خادم کوی توام
شاخه ی پربار بر جوی توام
حمد لله من گدای درگهم
کاش سر را روی زانویت نهم
شکر لله صاحب عزم منی
شادی و خوشحالی بزم منی
یا علی در عید پر فیض غدیر
کن دلم بر تار ابرویت اسیر
یا علی عیدی به ماده از کرم
بشکن ای عاشق کش عاشق سرم
یا علی این عید عظما مال توست
چشم من محو جمال و خال توست
عقل کل عالم  هستی ای علی
دلبری هستی که خود هم بی دلی
کن نگاهی با خمار چشمهات
قلب ما را  کن سوار چشمهات

شاعر : جعفر ابوالفتحی

 
 
جمعه 15 بهمن 1395  6:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها