اکنون که اطاعتم نموده رسوایش کنم؟
:bookتوبه_کنندگان ابن_قدامه در کتاب خود «توبه کنندگان» مینویسد: بنیاسرائیل در دوران موسی علیه السلام دچار خشکسالی شدند... مردم به نزد موسی آمدند و گفتند:ای کلیم الله... نزد خداوند برایمان دعا کن تا باران نصیب ما کند... موسی (ع) فرمود: «خداوندا... باران خود را بر ما نازل کن و رحمتت را بر ما فرو ریزان... ما را به سبب کودکان شیرخواره و حیوانات و پیران رحم کن...» اما آسمان بیابرتر شد و خورشید، داغتر! موسی باز گفت: خداوندا بارانمان ده... خداوند فرمود: چگونه به شما باران عطا کنم در حالی که میان شما بندهای است که چهل سال با گناهان با من مبارزه میکند؟ میان مردم ندا ده تا او از میانتان برود چرا که به سبب او باران را از شما داشتهام... موسی در میان قوم خود چنین فریاد زد:ای بندهی_گناهکار...ای آنکه چهل سال با گناه به جنگ خداوند رفتهای... از میان ما برو که به سبب تو از باران منع شدهایم... آن بندهی گناهکار به راست و چپ خود نگریست... ندید کسی از میان جمع بیرون رود و دانست خودش همان بندهی گناهکار است... پس با خود گفت: اگر از میان این همه مردم بیرون روم، میانِ همهی بنیاسرائیل رسوا میشوم و اگر میانشان بمانم به سبب من از باران محروم میشوند... پس سرافکنده شد و اشک ریخت... سر خود را در جامهاش فرو برد و بر کارهای گذشته پشیمان شد و گفت: خداوندا... سرور من... چهل سال معصیت تو نمودم و تو به من مهلت دادی... اکنون مطیع به درگاه تو آمدهام... مرا بپذیر... و همچنان به درگاه خداوند ناله و زاری میکرد... هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که ابری سفید آشکار شد و چنان بارید که گویا از دهانهی دیگها آب فرو میریخت... موسی در شگفت شد و گفت: خداوندا... به ما باران عطا نمودی در حالی که هیچکس از میان ما بیرون نرفت! خداوند فرمود:ای موسی، به سبب همان کسی که باران را از شما منع کرده بودم، به شما باران عطا کردم! موسی گفت: خدایا این بندهی مطیع را نشانم بده... خداوند فرمود: من در حالی که معصیتم میکرد رسوایش_نکردم... اکنون که اطاعتم نموده رسوایش کنم؟
منبع :
قصص التوابین یا داستان توبه کنندگان
نویسنده : علی میرخلف زاده
پاسخ به:اکنون که اطاعتم نموده رسوایش کنم؟
توبه گر با دل نمــودی حق رساند گل یقین
درد دل داری اگـــر باحــق نما زیبــا وزین
چون نصوح باید نمائـــی توبه ای جانا بدان
گرکه خواهی صحت و نعمت نماکاری متین
فی البداهه: منصورمقدم 31/6/1395
بسیار جالب بود برام.
حکایت آدمای امروزی مثل ماست. فقط ای کاش ماهم مثل اون فرد به این درک برسیم و هز چه زودتر از خداوند متعال اطاعت کنیم.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*
باسلام، خدا کند که تا قبل از مرگ فرصت توبه نصوح را به همه ما عنایت کند که شرمندگی در محضر خدا از هر عذاب دیگری سخت تر و سنگین تر است.التماس دعا برای رتگان و بازماندگان
اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته وکل قبیح اسررته
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم