0

اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ديده جانانه‏اى پر ابر بود
لحظه‏ هاى واپسين صبر بود
آنكه در ذهنش هجوم دشنه داشت
يادگار آب، كامى تشنه داشت
بود اندر خاطرش آلاله ‏ها
آخرين ساعات عمر لاله ‏ها
در نگاه آخر پور حسين
موج میزد كربلاى شور و شين
همچو جدش بيقرار بيقرار
روز عاشوراى عمرش ناله دار
روز آتش، روز خون، روز قيام
روز غارت غارت اهل خيام
گه نگاهش بود سوى خيمه ‏گاه
گاه می‏بردش ميان قتلگاه
گاه دستانش به دست عمه بود
گاه آغوشش به بابا میگشود
ز آنچه میآزرد او، بيش از همه
بود غمهاى سه ساله فاطمه
ياد روزى كه هراسان می‏دويد
دخترى آتش به دامان میدويد
هرم آتش بسكه دامن میگشود
از بيابان تا مدينه شعله بود
گاه قلبش از غم، آتش می‏گرفت
گاه زهر كين حياتش می‏گرفت
اشكهاى سرخ امانش را گرفت
ذره ذره داغ جانش را گرفت
دارِ فانى را وداعى خسته داشت
زير لب نامى گران، پيوسته داشت
آخر الامر از تب و تاب ممات
داد ذكر وا حسينايش نجات

 

رضيع الحسين عليه السلام

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

زهر کینه زد شراره بر تمام پیکر من

بارالها کن نظر شذ شعله ور پا تا سر من

من که جان مصطفایم            کشته زهر جفایم

وقت جان دادن رسیده            شد مدینه کربلایم

وامصیبت وامصیبت    وامصیبت وامصیبت

از جفا وظلم دشمن پر زخون گشته دل من

زین زهر آلوده یارب عاقبت شد مقتل منژ

غم میان دل نشسته               رشته صبرم گسسته

آمده بر دیدن من                     مادر پهلو شکسته

وامصیبت وامصیبت    وامصیبت وامصیبت

غصه ها در سینه دارم من که در شور ونوایم

لحظه ی اخر به یاد روضه های کربلایم

یاد ان روزی که دل را بودُ تیر غم نشانه

از خیام آل طاها می کشید اتش زبانه

یاد ظهر پر حرارت        یاد سیلی وجسارت

یاد ان لحظه که دشمن     خیمه ها را کرده غارت

واحسینا واحسینا    واحسینا واحسینا

یاد آن روزی که دل را بود تیر غم نشانه

از خیام آل طاها می کشید اتش زبانه

باب غم بر ما گشودند        خون به قلب ما نمودند

خیمه های شعله ور را          از جفا غارت نمودند

واحسینا واحسینا    واحسینا واحسینا

یاد آن روزی که می کرد خصم دون بر ما اسیری

سوی شام وکوفه می برد ال طاها را اسیری

ظالمانه وحشیانه     دشمنان با تازیانه

عمه مارا دمادم     میزدند با هر بهانه

واحسینا واحسینا    واحسینا واحسینا

 

رضيع الحسين عليه السلام

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

*امام باقر  مسموم کینه   دار العزا شد    شهر مدینه

جانفدا شد از    کینه ی  اعدا     نوحه میخواند     مادرش زهرا(س)

آه و واویلا آه و واویلا...

 

*چون سبط اکبر    غرق شرر شد    شیعه حزین و     خونین جگر شد

ظلم پنهان     فتنه شد ظاهر   شد فدای دین    حضرت باقر

آه و واویلا آه و واویلا...

 

*ای یادگار کرببلایی   تو روضه خوان  دشت بلایی

دیده ای سیبِ   سرخ برچیده    بر سرِ نیزه    رأس ببریده

آه و واویلا   آه و واویلا...

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

اگر چه از اثر زهر جسم و جانم سوخت
دلم ز سوز غم و غصه نهانم سوخت
چگونه با که بگویم که من چه ها دیدم؟
چقدر رنج و مصیبت چقدر بلا دیدم
به سن کودکی ام داغ کربلا دیدم
تن بدون سر و سر به نیزه ها دیدم
اگر چه سوخت ز زهر جفا تمام تنم
به یاد آن تن غرق به خون و بی کفنم
عدو نشاند مرا روی زین زهر آلود
که تار و پود تنم را ز یکدگر بکشود
ز سوز زهر چو لرزه فتاد بر جانم
به دور مرکب من آمدند یارانم
مباد آنکه تن من ز صدر زین افتد
"بلند مرتبه شاهی" بر زمین افتد
ولیک جد غریبم به دشت کرب و بلا
نداشت یاور و یاری میان دشمنها
غریبی حسین را به کربلا دیدم
میان خیمه ولی قتلگاه را دیدم
"نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز جور مخالف چو قیر گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد"

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین (ع)

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

یوسف رحیمی

امام باقر(ع)-شهادت

 

 

غروب قافله یادت نمی‌رفت

صدای هلهله یادت نمی‌رفت

گلو و قلب و چشمت ‌سوخت عمری

سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

غلامرضا سازگار

امام باقر(ع)-مدح و شهادت

 

ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام

وی تو را پیش از ولادت داده پیغمبر سلام

منشأ کل کمال و باقر کل علوم

هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام

انس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب

آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام

این عجب نبود که بخشی چشم جابر را شفا

زخم دل را می دهی با یک نگاهت التیام

ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم

از بقیعت بوی عطر جنت آید بر مشام

در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو

پای تا سر، سر به سر آیینۀ خیر الانام

با تو حق گیرد تداوم از تو حق گیرد کمال

بی تو ایمان نادرست و بی تو قرآن ناتمام

کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان

روز در چشم یزید بی حیا آمد چو شام

لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت

طشت رسوایی او افتاد از بالای بام

تو سرِ بالای نی دیدی به سن کودکی

گه به دشت کربلا گه کوفه گاهی شهر شام

خیمه های آل عصمت را که آتش می زدند

می دویدی در بیابان اشک ریز و تشنه کام

کوفیان بردند در حبس عبیدالله تان

شامیان سنگدل سنگت زدند از روی بام

ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود

از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام

بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق

از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام

گاه آوردت به زندان گاه پای تخت خویش

گاه زد زخم زبان و گاه می زد اتهام

حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک

مرغ روحت پر زد از تن جانب دارالسلام

بس که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم

دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام

تا به صحرای منا گریند بهر غربتت

حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام

دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع

کرده اند این گریه را بر من حرامی ها حرام

درکنار قبر بی شمع و چراغت روز و شب

هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام

از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال

وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام

بر تو می گریم که عمری ساقی بزم بلا

روز و شب ساعت به ساعت ریخت خون دل به جام

بر تو ای تنها چو عمّت مجتبی

بر تو می گریم که مظلومی چو جد و باب و مام

بر تو می گریم که بردی کوه غم از کودکی

بر تو می گریم که شد با خون دل عمرت تمام

ای خدا را باب رحمت، باب رحمت باز کن

تا که "میثم" زائر قبرت شود فی کل عام

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

حسینی دم

 

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

 

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان

درشب حجره به روی شکمش افتاده

 

آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد

دیده از دست ابالفضل علمش افتاده

 

دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش

تا دم علقمه در هر قدمش افتاده

 

نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد

زخمهای تن آقا رقمش افتاده

 

بعد اینقدر مصیبت که سرش آوردند

تازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده

 

آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی "شمر"

که:"خودم می کِشم و می کُشمش"افتاده

 

دمش از بسکه حسینی ست چو پایین رفته

باز در پای دمش بازدمش افتاده

 

مثل بین الحرمین است مدینه اما

سر پا نیست... دراین سو حرمش افتاده

 

مهدی رحیمی

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد

غروب سرخ محرم نمی رود از یاد

 

به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند

رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد

 

فرات بود و عطش بود و کودکان حرم

خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد

 

دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد

همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد

 

به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان

بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد

 

به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام

بلاي شهر جهنم نمی رود از یاد

 

به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت

سر شکسته و درهم نمی رود از یاد

 

رضا رسول زاده

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

غلامرضا سازگار

امام باقر(ع)-مدح و شهادت

 

ای جان‌ِ جهان امام باقر

وی قبلۀ جان امام باقر

وی کهف امان امام باقر

وی فوق بیان امام باقر

وی نور عیان امام باقر

 مولای زمان امام باقر

تو باقر علم کبریایی

تو آینۀ خدا نمایی

تو قبلۀ جانِ انبیایی

حق است که حجت خدایی

ما یکسره درد و تو دوایی

ما جسم و تو جان امام‌ باقر

تو مظهر رب‌ العالمینی 

تو هستی زین ‌العابدینی

عیسای مسیح آفرینی

 سر تا قدم آیت مبینی

سلطان جهان، امام دینی

 در کون و مکان امام باقر

ای دوستی تو اعتبارم

من آرزوی مدینه دارم

تا روی به درگه تو آرم

 تا چهره به تربتت گذارم

شاید به بقیع، جان سپارم 

با اشک روان امام باقر

ای قلۀ عرش، خاک پایت

ای جان جهانیان فدایت

گل‌واژۀ وحی در صدایت

 تو پادشهی و ما گدایت

چشم همه بر در سرایت

 از پیر و جوان امام باقر

افسوس که حرمتت دریدند

 بعد از نبی از شما بریدند

در شام، غریبی تو دیدند

ننگ ابدی به خود خریدند

بر قتل تو نقشه‌ها کشیدند

پنهان و عیان امام باقر

بودی ز حقوق خویش محروم

 تا شد جگرت به زهر، مسموم

با یاد تو ای امام مظلوم

گردید قلوب شیعه مغموم

از قبر غریب توست معلوم

 صد رنج نهان امام باقر

گریه به عزای تو ثواب است

دل‌ها ز مصیبتت کباب است

قبر تو میان آفتاب است

 از کینۀ دشمنان خراب است

این حرمت آل بوتراب است؟!

کی بود گمان امام باقر

تو جور و جفای شام دیدی

 خاکستر و سنگ و بام دیدی

بر نیزه سر امام دیدی

 خوشحالی خاص و عام دیدی

بیداد و ستم مدام دیدی

 از خرد و کلان امام باقر

ای وصف تو بار نخل «میثم»

وی خاک رهت به زخم، مرهم

وی ریزه‌خور عطات، آدم

وی لطف و کرامتت مسلّم

در حشر ز آتش جهنم

ما را برهان امام باقر

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

صدای صاعقه آمد که در هوا زده بود

گمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود

به خنده ی دم آخر کمی تسلی داد

به جبرئیل که از غصه، ضجه ها زده بود

کسی که پیکره نیمه جان او آن شب

به شدت از اثر زهر دست و پا زده بود

در این میانه، عطش؛ این حقیقت مکشوف

به بوم زندگی اش رنگ نینوا زده بود

عجیب بود که با حال تشنگی، به سرش

هوای نعل و سم اسب و بوریا زده بود

و دید او سر شش ماهه را در آن اثنا

که ناشیانه کسی روی نیزه ها زده بود

دلش رضا نشد از آن کسی که عاشورا

به عمه زینب او حرف ناسزا زده بود

 

هزار سال پس از او میان شعر، کسی

گریز روضه خود را به کربلا زده بود...

 

شاعر :  پیمان طالبی

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ای ولــیّ‌الله داور، السـلام 

ای سلامت از پیامبر، السلام 

حجّت خلاق اکبـر، السلام 

زادۀ زهـرای اطهر، السلام 

السلام ای باقـر آل‌رسـول 

چارمین فرزند زهرای بتول  

ای نبی بـر تو فرستاده سلام 

وی به زین‌العابدین، ماه تمام 

هفتمین معصومی و پنجم امام 

مکتبت تا صبح محشر، مستدام 

تیغ نطقت می‌شکافـد، علم را 

روح می‌بخشد مرامت، حلم را  

ای سـلام ذات حـیّ داورت 

بر تو و نطـق فضیلت‌پرورت 

علم آرد سجده بر خاک درت 

حلم گردیده است بر دور سرت 

نسل نوری هم ز باب و هم ز مام 

خـود امام و مـادرت بنـت الامام  

کیستـی ای آیت سـرّ و علن؟ 

تو هم از نسل حسینی، هم حسن 

تو امـامت را روانـی در بـدن 

ای ولایـت را چـراغ انجمـن 

علم تو، علـم خداونـد جلیل 

وحی باشد بر لبت بی‌جبرییل  

از درخـت علم، بَـر داریم ما 

وز تو صد دریا گهر داریم ما 

بس حـدیث معتبـر داریم ما 

از شما کی دست برداریم ما؟ 

یابن زهرا سر برآور باز هم 

«جابر جُعفی» بپرور باز هم 

یابن زهرا گر چه با بغض تمام، 

حرمتت گردید پامال «هشام»، 

بر تنت آزار آمد صبح و شام، 

تو امامـی، تو امامی، تو امام 

نور از هر سو که خیزد، دیدنی است 

چهرۀ خورشیـد کی پوشیدنی است؟  

تو خـزانِ بـاغ زهـرا دیده‌ای 

تو تن بی‌سر به صحرا دیده‌ای 

گـردن مجـروح بابا دیده‌ای 

بر فراز نیـزه سرهـا دیده‌ای 

کاش می‌دیدم چه آمد بر سرت 

یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟ 

تو چهل‌منـزل اسارت دیده‌ای 

از ستمکاران جسـارت دیده‌ای 

خود عزیزی و حقارت دیده‌ای 

تشنگی و قتل و غارت دیده‌ای 

چارساله، کـوه ماتم برده‌ای 

مثل عمه، تازیانه خورده‌ای  

شـام بـود و مجـلس شوم یزید 

چشم تو چوب و لب خشکیده دید 

گـه سکینه ناله از دل می‌کشید 

گاه زینب جامـه بـر پیکـر درید 

چشم بر رگهای خونین دوختی 

سـوختی و سـوختی و سوختی 

ای دل شیعـه چـراغ تــربتت

دیده‌هـا دریـای اشک غـربتت 

سالهـا بـر دوش کـوه محنتت 

روز و شب پامال می‌شد حرمتت 

ظلم دیـدی در عیـان و در خفا 

تـا شـدی مسمـوم از زهر جفا 

ای به جانت از عدو رنج و عذاب 

هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب 

قلبت از زهـر ستـم گردیــد آب 

قبــر بـی‌زوّار تــو، در آفتــاب 

وسعت صحن تو مُلک عالم است 

لالۀ قبـر تو اشک «میثم» است

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

از سوز زهر پیکرم آتش گرفت و سوخت

یارب ز پای تا سرم آتش گرفت و سوخت

مسمومم و زبانه کشد شعله از تنم

از این شراره بسترم آتش گرفت و سوخت

من یادگار کرب و بلایم که روز و شب

با روضه هاش خاطرم آتش گرفت و سوخت

مي سوخت بين تب تن بابا به خيمه ها

صد بار قلب مضطرم آتش گرفت و سوخت

هنگامه ی غروب که غارت شروع شد

هر کس که بود در حرم آتش گرفت و سوخت

یک زن نمانده بود که شعله به تن نداشت

چادر نماز مادرم آتش گرفت و سوخت

معجر دگر به روی سر دختری نماند

دیدم که موی خواهرم آتش گرفت و سوخت

خنده دگر ندید کسی بر لب رباب

تا جای خواب اصغرم آتش گرفت و سوخت

در کوفه تا كه راس حسين شهيد را 

دیدم به نیزه ، حنجرم آتش گرفت و سوخت

آتش به جان آل پيمبر شد آشنا...

از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت...

شاعر : رضا رسول زاده

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

نگاه چشم ترم کل صحنه هارا دید

در این میان فقط از دست زجر می ترسید

 

اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

 

چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم

دراوج کودکیم قامتم ز غصه خمید

 

چه گویمت که در آنجاچه ظلم ها کردند

چه لاله ها چقدر غنچه ها که دشمن چید

 

چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت

کنارآب رسید و نمی از آن نچشید

 

چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد

حرم نه کل جهان بود که زهم  پاشید

 

چه گویمت که امامی زصدر زین افتاد

ونیزه ها که تن پادشاه رابوسید

 

مقابل من و عمه ....رقیه سیلی خورد

هزارمرتبه ازدرد هی به خود پیچید

 

میان قافله اورا نشانه می کردند

چه لحظه ها که مغیلان به پای اونرسید

 

چه بوسه هاکه نزد عمه جان به صورتمان

به جای زخم کبودی به جای دست پلید

 

درآن دقیقه که از تل نگاه می کردم

تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید

 

اگرچه زهر جفا قاتلی به قلبم شد

ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد

مهدی نظری

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ياد دارم كه كربلا بودم
از غريبي چه ناله ها كردم
جسم جدم ميان مقتل بود
با رقيه چه گريه ها كردم
******
ياد دارم كه باب بيمارم
خون دل از عدوي كين مي خورد
خواست جد من كند ياري
ليك ناگهان زمين مي خورد
******
ياد دارم كه بزم شرم يزيد
خيزران آتشي بر اين دل زد
من خودم با دو چشم خود ديدم
عمه سر را به چوب محمل زد
******
ياد دارم كه در خرابه ي شام
بر دلم كوه عقده ها مانده
آمدم من مدينه اما واي
عمه‌ي من رقيه جا مانده

شاعر : حسن فطرس

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

من غصه دار غصه های بی قرینم

من کربلا را یادگار آخرینم

من یادگار روزهای خاک وخونم

من یادگار چهره های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم

یاد دو دست خونی عباس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند

دیدم سر جد غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه

اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه

خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه کنون مسموم از زهر هشامم

من کشته ویران ای در شهر شامم

من روضه خوانی در منا بر پا نمودم

خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم

من سوختم از داغ بانوی مدینه

سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه

حالا که نقش زهر کین در جسم مانده

از جسم پاک من فقط یک اسم مانده

یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده

در مجلس مستی مرا دعوت نموده

زهر عدو خون کرده قلب آتشین را

گریان نموده چشم زین العابدین را

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:41 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها