0

اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

محمود ژولیده

امام باقر(ع)-شهادت

 

از سوز تشنگی جگرم ناله می کند

نذر حسین، روضه ی ده ساله می کند

یاد لبان خشک و عطش خورده ی حسین

بین دو نهر آب مرا واله می کند

آری منای من شده یک عمر خون دل

این غم مرا شبیه به آلاله می کند

امروز یاد کرب و بلا می کشد مرا

در گلشن بقیع، مرا لاله می کند

من آشنای کعب نی و تازیانه ام

زخمم نظر به گریه ی غسّاله می کند

از بس که سر به پیش نگاه ترم شکست

چشمم عجیب همدمی ژاله می کند

نوری که بود شاهدم از قتلگاه سرخ

حالا چه سبز دور سرم هاله می کند

این مادر است و این پدر و جدّ اطهرم

زهرا مرا خلاص ز قتّاله می کند

یادش بخیر محفل عمّه سه ساله ام

یاد خرابه روز و شبم ناله می کند

هر گاه یاد کوفه و شام بلا کنم

بغضم هنوز، لعنت دجّاله می کند

کف می زدند و تابع رقّاصه می شدند

دردم از آن اهانت رجّاله می کند

هر که شبیه من ره این کاروان گرفت

خود را به آه فاطمه هم ناله می کند

یا جدّی الغریب فدای غریبی ات

صوت الحزین، هنوز مرا ناله می کند

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

من زاده ی زین العابدینم

عالِم به تمام علم و دینم

من نور دو چشم مرتضایم

من نقطه ی نام مصطفایم

یکتا گل گلشن رسولم

پرورده ی زاده ی بتولم

از کرب و بلا خاطره دارم

از قافله صد خاطره دارم

دیدم که چگونه خیمه ها سوخت

بر حال دل عمه دلم سوخت

دیدم که هراسان و پریشان

می گشت به دنبال یتیمان

دیدم که نشسته بود تنها

بالای سر حسین ، زهرا

دیدم که عدو چه ظالمانه

میزد به سکینه تازیانه

دیدم پدرم در آتش تب

می سوخت بسان شمع در شب

در شام بسی ستم کشیدم

هجده گل سر بریده دیدم

از بام به جای گل خوش رنگ

میریخت به روی سر ما سنگ

در اوج غم و رنجِ اسارت

دیدم که به عمه شد جسارت

شاعر: سعيد خرازي

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

آن دم که رفت بر سر نی رأس آن شهید

شاید شبیه عمه ي تو قامتت خمید

 و آن دم که گوشواره ز گوش سکینه رفت

 شاید که گیسوان تو یک لحظه شد سپید

 سید علی احمدی (فقیر)

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ای که نسلت از تبار کربلا

ای که هستی داغدار کربلا

نور حق، سوم بهار کربلا

یا محمد، یادگار کربلا

 

کربلا آتش به دلها میزند

شعله ها برقلب زهرا میزند

 

یاد آقای غریب و بی کفن

ذکر سقا و عموی پاره تن

بردن هم معجر و هم پیروهن

ضربه های پای دشمن بر دهن

 

در دلت داغ عظیمی شد به پا

جان تو،اقا،گرفته روضه ها

 

یاد ذبح روز عاشورا ،حسین

تکه تکه گشتن مولا، حسین

شور و غوغای شده بر پا حسین

ناله های مادرش زهرا حسین

 

روضه خوانی در محرم گشته ای

روضه خوان حضرت غم گشته ای

 

 

کشته زهر جفا یابن الکریم

شد سیه عرش خدا یابن الکریم

نوحه خوانت مصطفی یابن الکریم

عالمی غرق عزا یابن الکریم

 

میزنم بر روی سینه از غمت

یاد عاشورا کنم بین دمت

 شاعر: جواد قدوسي

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ای راوی مصائب شبهای کاروان

در لحظه های مرثیه همپای کاروان

هی می دوید در غل و زنجیر خنده ها

فرزند غصه خورده ی آقای کاروان

دوران کودکی شما پشت نیزه ها

پیرت نمود معجر زنهای کاروان

خورشید روی نی به رخت سایبان شده

می سوخت گریه گریه در این سایه کاروان

در انتهای قافله مشغول اشک خود

هی زجه میزنید به فردای کاروان

فردای لطمه خورده ی طفلک سه ساله ای

در انتظار دیدن بابای کاروان

با لطمه های او به رخش داد می زنی

صاحب دمید در دم " ای وای " کاروان

ای کاش میزدند رخم را بجای تو

ما گریه می شدیم و عزا جای کاروان

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

بس که میان اهل مدینه زبان زدی

ماندم حسینی یا حسنی یا محمدی

یابن علی چندم این خانواده ای

یا نه علی عالی اعلای سرمدی ؟؟

بالای عرش حضرت حق جایگاه توست

به به چه رتبه ای و مقامی چه مسندی

از مادرت کرم به شما ارث میرسد

بعد از کریم شهر پیمبر سرامدی

هرکس که روزی اش شده پابوسی شما

گفته عجب حریم و ضریحی چه مرقدی...

بی سایه بان - غریب خدا - غصه ای نخور

یک روز میرسد بزنیم سقف گنبدی...

از کودکی برای حسین سینه میزدم

از کودکی برای حسین سینه میزدی

 

پیر بزرگ شیعه ای و مقتدای ما

ای شاهد همیشگی روضه های ما

 

گرد و غبار راه توام می تکانی ام ؟

نه... باخودت مرا به خدا می رسانی ام

از ابتدای خلقت ام آقای من شدی

صبح و مسا شاکر این مهربانی ام

وقتی که دور میشوم از تو زمینی ام

وقتی که با توام بخدا اسمانی ام

از هفته ام سه شنبه اش آقا برای توست

روز اش مدینه ای و شب اش جمکرانی ام

در راه تو فنا شدن ام عشق بازی است  

آقا فدای تو همه ی زندگانی ام

آقای خوب من پدر و مادرم فدات

آقای خوب من به فدایت جوانی ام

داری میان روضه ی خود می کُشی مرا

داری مرا به کرببلا می کِشانی ام

 

آماده ام حضرت آقای روضه خوان

یک دوسه خط روضه برای دلم بخوان

 

از تشنگی بی حد لب تشنه ها بگو

از لحظه های بی کسی بچه ها بگو

ای ناخدای کشتی طوفان غصه - از

کشتی شکست خورده ی کرببلا بگو

از ضجه های عمه ی سادات روی تل

از تیر و تیغ و دشنه و سرنیزه ها بگو

از لحظه ی شلوغی گودال قتلگاه

از هوش رفت حضرت خیرالنسا بگو

از لحظه ی غروب و هجوم حرامیان

آتش کشیدن حرم و خیمه ها بگو

از لحظه ی غروب و هجوم حرامیان

از شمر و زجر و حرمله ی بی حیا بگو

از کفن و دفن جد غریبت بگو به ما

از پاره پاره پیکر و چند بوریا بگو

ای پابه پای دختر آقای کربلا

از کوچه ی یهودی شام بلا بگو

 

کافی ست - ای تمامی هست ام فدای تو

ای وای از دلت - بمیرم برای تو 

شاعر: عليرضا خاكساري

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ماه جبین دوست چرا ناپدید شد؟
یارب چقدر دلهره هایم شدید شد
پیراهنم سیاه شد ....احساس می کنم -
مردی ز نسل ماه لباسش سفید شد
از آسمان به گوش زمین پچ پچی رسید
علامه ی زمین و زمان هم شهید شد!
صبح زمین دوباره پس از تو سیاه شد
یعنی دوباره مرتکب یک گناه شد
بیدار شو...به خواب تو عادت نمی کنم
تو زنده ای که گریه برایت نمی کنم!
آقای من ! دوباره برایم نفس بکش
من را ببین ! چقدر گدایم! نفس بکش
بعد از هزار سال تو را میزنم صدا
آقا ببین! گرفته صدایم! نفس بکش
یا باقرالعلوم ...دلم شور می زند
شدت گرفت دلهره هایم نفس بکش
اصلا بیا...بیا! نفسم را بگیر ...بعد
من خاک میشوم...تو به جایم نفس بکش
آقای من نفس بکش و باز خنده کن
من را به التماس مینداز...خنده کن
نفرین به روزگار...به تو پشت می کند
بدبخت... رو به آنکه تو را کشت می کند
ای آنکه در برابر تو شعر الکن است
تورات هم به نام تو حتی مزین است
ای چهره ات شبیه محمد ... امین ِ دین
با زهر می شوی تو مگر نقش بر زمین؟
خوابیدن ات حریف هزاران قیامت است
خوابت معطر است به ایاک نستعین
برخیز و باز تیر و کمان را به دست گیر
حتی ز جسم بی رمق ات بر می آید این
حتی ز جسم بی رمق ات...بس کنم دگر
رختت سفید و خنده به لب...می روی سفر
ای بهترین معلم عرفان...! سفر بخیر
آرامش جهان پریشان...سفر بخیر
نور دل حسین و حسن!...ماه مشترک!
ای پنجمین ستاره ی خوبان...سفر بخیر
ای کودک سه ساله ی صحرای کربلا
ای شاهد عروج شهیدان...سفر بخیر
...................
آقا! قبول می کنی امشب گدای تو؟
خرما دهد به دست یتیمان...به جای تو؟
......................
این التماس ها به خدا بی جواب نیست...
یعنی دعای خسته دلان مستجاب نیست...؟؟

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

طبع باران..تقدیم به حصرت باقر(ع)

((طبع باران))
.
باران غریبی میکند در پشت پلکم
باید ببارد تا دلم آرام گیرد
شاعر قلم در دست میگیرد که شاید
از طبعِ باران قطره ای الهام گیرد

پس مینویسد عشق را با اشک هایش
این گریه او را میکشاند تا مدینه
پر میزند با شعر خود تا اوج غربت
ناگاه بغضی مینشیند کنج سینه

آرام و تنها...کنج قبرستانِ تاریک
با ذکر باقر(ع) کربلا احساس میشد
شلاق...سیلی...آبله...تشنه...سه ساله
حتی قلم در واژه ها حسّاس میشد


آقای من..با علم خود اعجاز کن باز
حرفی بزن از رازهای آسمانی
تفسیر کن قرآنِ بر بالای نی را
روضه بخوان از یاس های ارغوانی

از حلقه ی رنگین کمانِ چشم هایت
تیری رها کن چشم ها را خیره تر کن
نیرنگ دشمن...سکّه های کفر قیصر
با علم خود آن حیله ها را بی اثر کن

وقتی سلامی از نبی(ص) آورد جابر
در خاطراتش ناگهان ادغام میشد
هرچند نابینا ولی حس کرد اورا
بوی رسول الله(ص)استشمام میشد

تو گفته بودی در منا روضه بخوانند
تاکربلا در کربلاپنهان نماند
پس عشق را تفسیر کردی با عروجت
تا شیعه در تکلیف خود حیران نماند


یکبار دیگر روضه میخوانیم آنجا
در ساعتی که مرد باران باز گردد
پس وعده ی ما روز باران...شهر خورشید
وقتی قیام مرد دین آغاز گردد

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

حکمت فرقان (مدح امام باقر علیه السلام)  

                   

      
اشک از آینه پرسید، غم پنهان را
قصه‌ی تلخ غزل- مرثیه‌ی باران را
اشک از آینه پرسید، که غربت از چیست؟!
از چه دریا نکند فاش غم توفان را
رسم این خاک چرا با دل خوبان سرد است
داغ ماتم بدمد، مردمک و مژگان را
دیدمش گفت: که این درد بسی دیرین است !
خسته کرده ست فقط، خاصیت درمان را
**
خفته در ملک نبی، آینه ای افلاکی
که به هر ذره ز خاکش، اثری، کیهان را
"باقر العلم" که نامید خداوندش، خواست
با سرانگشت ادب، درس دهد، لقمان را
حلمش آموخت از آن:آینه‌ی حق باشد
حکمتش داد: که او زنده کند فرقان را
هر چه مکتوم، به سِحرِ سخن اش واگشته!
هر چه معلوم، همه آینه‌خو، پنهان را
آسمان در نظر اوست: فضایی کوچک !
کهکشان در سفر اوست: غباری، کان را -
یک نفس فرصت پرواز عطا فرمودند
تا سبک‌بال به حیرت ببرد، انسان را

آنچه آموخت به ما، کثرتی از وحدت بود
یک نفس، پرتو آن، بارقه شد عرفان را

"باقر العلم"، خداوند سخن، در گیتی !
نور دانش بدم از پرتو خود، ایران را
ابرِ جهل از همه سو، قصد خرابی دارد
ترسم از یاد برد، مردم شهر، ایمان را
***
اشک از آینه پرسید، چرا حیرانی؟!
گفت: ای کاش که جانان بپسندد جان را  !
آتشِ شمع، تو را سوختن از" جان "آموخت
مانده ام با "دل" خود چاره کنم حرمان را
هر که با عشق به دل، داغ عزیزی دارد
می کند فهم از این قصه، غم هجران را !
بشنو از خاک بقیع، آنچه «سعا» می‌گوید:
قصه‌ی تلخ غزل - مرثیه‌ی باران را
کاش آن روز، در آن صبح قشنگ:  آدینه
یک نفر پاک کند، رنگ غریب ستان را
***
مکتب شعر دینی
مکتب شعر امامیه
سیدعلی اصغرموسوی 

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ای عمر پر درد و بلا بار سفر بند

امروز با زهر جفا بار سفر بند

ای عمر از دامان صبرم دست بردار

ای زهر در این سینه هرچه هست بردار

من با عطش پیشینه ای دیرینه دارم

از تشنگی هفتاد و دو آئینه دارم

من حضرت خون خدا را نور عینم

من پور آن لب تشنه ام سبط الحسینم

من پنجمین دردانۀ پیغمبر استم

نجل حسن نسل شریف کوثر استم

من میوۀ باغ امیر المومنینم

من غنچۀ دامان زین العابدینم

من زینت دوش ابالفضل رشیدم

عمری به روی آب تصویرش کشیدم

من وارث رخسار سیلی خورده هستم

چون غنچه در نشکفتگی پژمرده هستم

از کودکی آمادۀ پرواز بودم

جد غریب خویش را همراز بودم

من از مدینه تا مدینه داغ دیدم

یعنی که عمری را به سینه داغ دیدم

عمری است عاشوراست حال بی قرارم

شام غریبان است عمر سوگوارم

من همنفس بودم تمام عمه ها را

در شعله ها دیدم تمام خیمه ها را

از کربلا تا شام با من رازها هست

با هر بلا این سینۀ من آشنا هست

من نذرها کردم برای عمه زینب

تا که شود جانم فدای عمه زینب

عمری برای عمه ام روضه گرفتم

یک حرف هم بی یاد او با کَس نگفتم

من تازیانه خوردن ابرار دیدم

این داغ ها را حکمت و اسرار دیدم

پس باید از دریای مقتل می گذشتم

با پای پر از زخم و تاول می گذشتم

من دیده ام با دیدۀ خونین منا را

در قتلگاهِ عشق معنای فنا را

یکسو تکاپوی یتیمان بود و غربت

یکسو رخ قرآن ناطق بود و تربت

شَیبُ الخَضیب آنجا برایم شد مجسم

خَدّالتَریبِ مقتل و خط مقدم

من ازدحام نعش ها در دشت دیدم

چون اسب بی صاحب، حرم برگشت دیدم

ناگه ز دست بزم دیدم جام و می رفت

خورشید با هجده ستاره روی نی رفت

رأس علمدار حرم بر نی که دیده

من دیدم اما ناسزا در پی که دیده

یکسو نگاه خسته سوی خیمه ها بود

یکسو دلم با پیکر خون خدا بود

چشمم شکافنده ترین اسرار را دید

با شاهد و مشهود پس دیدار را دید

می شد حسین بن علی فانی فالله

با خاک یکسان می شد آن محبوبِ بالله

ده مرکب و ده راکب چابک از اول

با سمّ تازه تاختند از نو به مقتل

حالا شود حالم پریشان حال عصمت

معجر کشی بود و فرار آل عصمت

 

محمود ژولیده

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند

نانی که می پزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند

این سفره دارها که شدم میهمانشان
بعد ازبیا، برو ست، ولی با بمان خوشند

ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند

جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عشاق با معامله های گران خوشند

با اخم خویش راه فرار مرا ببند
صیاد اگر علیست همه با کمان خوشند

علی اکبر لطیفیان

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

ای به سینه ات پنهان گنج های قرآنی

علم را شکافنده با کلام نورانی

مظهر جمال حق در لباس انسانی

صد چو بو علی پیشت کودک دبستانی

هم سپهر را محور هم وجود را بانی

کنیه ات ابا جعفر خود محمّد ثانی

آسمان دانش را آفتاب تابنده

مشعل حقایق را منطقت

خصم را پذیرفته با لب پر از خنده

دوست خرّم و خندان دشمن از تو شرمنده

خلق را خداوندی ای خدای را بنده

نیست بنده ای چون تو با جلال ربّانی

ای هزار کوه طور غرق در یم نورت

صد چو موسی عمران نقش وادی طورت

هم ملک به فرمانت هم فلک به دستورت

خازن است مسکینت مالک است مأمورت

ای دعای عاشورا از کلام پر شورت

داده نور بر دل ها زین دعای نورانی

قدسیان به قصد قرب می برند نامت را

عرشیان به شوق و شور سر کشند جامت را

خسروان غلامانند سیّدی غلامت را

وصف کرده در قرآن کبریا مقامت را

جابر از سوی احمد آورد سلامت را

چشم او شده روشن از عنایتت آنی

تو سپهر انورای تو یم تجلاّیی

برد و فاطمه فرزند با جمال یکتایی

روح پاک سه روحی دُرّ چار دریایی

پنجمین ولی الله باب هفت مولایی

بلکه شش جهت را نیز ماه عالم آرایی

هشت خلد را صاحب نُه سپهر را بانی

ای مدینه ی دلها تا ابد بقیع تو

ابر کلّ رحمت ها بخشش سریع تو

چرخ پیر با عمرش کودک رضیع تو

آسمان مطیعش باد هر که شد مطیع تو

عرش کبریا ز آغاز خانۀ رفیع تو

بلکه عرشیان را بر خاک تو است پیشانی

ذکر من سلام من کیست حضرت باقر

حجّ من قیام من کیست حضرت باقر

اسوۀ تمام من کیست حضرت باقر

زمزم و مقام من کیست حضرت باقر

پنجمین امام من کیست حضرت باقر

می کند ز آیینم مهر او نگهبانی

ای به بندگی یکتا ذات حق تعالی را

تو یگانه فرزندی دو علیّ اعلا را

باقر العلوم استی ذات پاک یکتا را

نی عجب اگر بخشد سائلت دو دنیا را

جان مادرت زهرا از درت مران ما را

بی تو در جنان عاشق بنده ایست زندانی

تو ز کودکی دائم محنت و بلا دیدی

با دو چشم معصومت ظلم بر ملا دیدی

راه شام طی کردی دشت کربلا دیدی

اهلبیت عصمت را زار و مبتلا دیدی

رأس جدّ خود را در طشتی از طلا دیدی

زیر چوب بر لب داشت نغمه های قرآنی

خیمه ها کز آتش سوخت سیّدی کجا بودی

زیر خارها خفتی بین عمّه ها بودی

شاید ای عزیز جان زیر دست و پا بودی

روی شانه ی مادر یا از او جدا بودی

یا به زیر کعب نی در خدا خدا بودی

چار سال سنّت بود با چنان پریشانی

ای غریب شهر خویش مثل جدّ مظلومت

شد ز کودکی دائم خون به قلب مغمومت

از حقوق خود کردند ظالمانه محرومیت

روی زین زهرآلود خصم کرد مسمومت

سوختند از داغت اهلبیت معصومت

روزشان ز غم گردید همچو شام ظلمانی

نخل مهر تو کرده ریشه در دل شیعه

جای تو نه در خاک است بلکه در دل شیعه

میوه ی تولاّیت بوده حاصل شیعه

دیده روز شب آزار در مقابل شیعه

سوز «میثمت» گشته شمع محفل شیعه

گه به نظم و گه با اشک می کند دُر افشانی

 

غلامرضا سازگار

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

سید هاشم وفایی

امام باقر(ع)-مدح و شهادت

 

ای شیعۀ ثانی عشر حضرت باقر

دین زنده شده از هنر حضرت باقر

بخشید به اسلام مبین گرمی و رونق

گنجینۀ غرقِ گهرِ حضرت باقر

تا روز قیامت همه چون آینه ماتند

از دانش و علم و هنر حضرت باقر

زینت ده توحید پرستان جهان است

گلزار گل و بارور حضرت باقر

قدسی نفسان حرم قدس ندیدند

جز نور خدا در نظر حضرت باقر

مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند

درسجدۀ شام وسحر حضرت باقر

جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر

آورده سلامی به بر حضرت باقر

از فتنه بپرهیز که این بارگران است

باری که کند خم کمر حضرت باقر

عمری ز غم کرب و بلا خون جگر خورد

قربان دل و چشم تر حضرت باقر

پیوسته غم فاطمه و غربت حیدر

آتش زده بر بال و پر حضرت باقر

زهر ستم و کینۀ بیداد چه کرده است

با جان و دل و با جگر حضرت باقر

افسوس که  در سوک نشسته است مدینه

زین داغ گران با پسر حضرت باقر

دادند مرا کوثر توفیق «وفائی»

تا آن که شوم نوحه گر حضرت باقر

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

تو که بر چشم خلق جا داری

نوری و جلوه ی خدا داری

نور چشمان حضرت سجاد

ریشه در باغ هل اتی داری

ثمر نخل احمدی که نسب

ز حسین و ز مجتبی داری

پسر سیّد البُکاء هستی

سرگذشتی پر از بلا داری

یادگاری ز لاله های عطش

بر دلت داغ کربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی

عمّه ی قد خمیده را دیدی

همه جا گرد غصه پاشیدند

با سر تیغ و نیزه گل چیدند

دست های سیاه بر سر تو

سنگ های کبود باریدند

چشم هایی که گریه می کردند

سیلی و تازیانه می دیدند

مردم کوچه ی یهودی ها

دور سرها مدام رقصیدند

بی ابالفضل، کودکان یتیم

روی خشت خرابه خوابیدند

این همه غم که بر سرت آمد

کودکیِ تو را رقم می زد

 

علی صالحی

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

امام باقر(ع)-شهادت

 

خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

 

داغ هفــتــاد و دو شقایق را 

بر سرشانه های خود حس کرد

رنج زنجیر و درد سـلسله را

بر مچ دست و پای خود حس کرد

 

روی آییـنه ی غــرور دلش 

زیر بــاران سنگ چین افتاد

دید خورشید را که چنـدین بـار

از سـر نیــزه بر زمین افتـاد

 

گـریه های رقیه را می دید 

کــوه فریـاد در گلویش بود 

محمل باز عمـه پشتِ سرش 

ســر عبــاس روبـرویش بود 

 

دید از زیــر نیــزه ی جدش

بر زمین، قطره قطره خون می ریخت

دیــد در کــوفه دشمن نــامرد

سر او را به شاخه ای آویخت

 

کودکان چموش سنگ بدست

پـای ناقه به جــانش افتادند

مردمان حرامـزادۀ شام

خـارجی زاده اش لقب دادند

 

از سـر بام خـاک و خاکـستر

نقل سر بود و؛ فرش راهش بود

چشم ناپاک شهر را می دیـد

غــم نـاموس در نگاهش بـود

 

غیـــرتش را بــه جـوش آوردند  

نیزه داران مستِ سکه پرست

چــهره ی ســرخ عمـــه را تا دید 

مثـل عباس چـشم خـود را بست

 

وحید قاسمی

 
 
جمعه 19 شهریور 1395  10:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها