0

اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

خسته دربند غمم،بال وپرم میسوزد
نفسم با جگر شعله ورم میسوزد
با دلم زهر چه کرده است خدا میداند
جگرم نه که ز پا تا به سرم میسوزد
دست وپا میزنم و ذکر لبم یا زهراست
گوشه حجره همه برگ و برم میسوزد
زانهمه ظلم که دشمن به سرم آورده
درغمم زار نشسته پسرم میسوزد
گرچه در آتشم و پا به زمین میکوبم
قصه ی کرب وبلابیشترم میسوزد
هرکه این قصه شنیدست ولی من دیدم
خون دل خوردم و شب تا به سحر نالیدم
هستی ما همه در کربببلا رفت به باد
چه به روز دل زینب که نیامد ای داد
ارباًاربا بدن شبه پیمبر از تیغ
دست عباس قلم شد به روی خاک افتاد
دشنه و تیغ وسنان،سنگ و عصا یک لشگر
غرق خون تشنه لبی خسته تنها فریاد
شهدا را همه سر بر سرنی شد دیگر
سر ششماهه چرا،آه و فغان زین بیداد
یک طرف ضجه وشیون،یک سو هلهله بود
در فغان جمع نوامیس خدا دشمن شاد

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

فصل بهار آمد و عالم معطر است

بوى نسيم صبح بسى روح پرور است

گويا ز خلد مى ‏وزد اين باد مشكبيز

كاين سان دماغ ابر ز بوى خوش‏تر است

هم اين زمين مرده شده احيا ز فيض او

هم اين جهان پير، جوان بار ديگر است

چندان نموده عقد عقد جواهر نثار يار

كز فيض او فضاى زمين، پر ز گوهر است

گستره است فرش ز مرد به صحن باغ

دهقان باغ را ندانم چه بر سر است

در بزم بلبل آمد گل، باز بى نقاب

اما به سوز حسن رخش طرفه چادر است

نرگس گشوده چشم تماشا به روى گل

سوسن به صد زبان، پى مدحش ثناگر است

بنگرد مى به شاخه نيلوفر از شعف

در پيچ و خم، چو زلف عروسان دلبر است

ريحان تو گويى آمده از خطّه خطا

مجموع بار او همه از مشك اسفر است

در پاى قصر گل زده خوش خيمه نسترن

گويا طلب نموده چه درويش بر در است

از صوت سار و صلصل و بلبل، به گلستان

چشم حسود كور و همى گوش او كر است

با صد نوا به شاخ گل ارغوان، هزار

طوطى به نعمه بر سر شاخ صنوبر است

من هم زبان گشوده به مدح شهنشهى

كو بر علم حجله موجود، بائر است

نور خدا، امام هدى، باقرالعلوم

هادى دين و وارث علم پيمبر است

بابش على و جد كبارش بود حسين

زين العابد را پسر و باب جعفر است

كى عقل مى‏ رسد به در قصر قدر او

جايى كه عشق، مات رخ آن فلك فر اشت

در جاه و رتبه صد چو سليمان، به عّز و جاه

در زير بال طايرى از كويش اندر است

هم لطف اوست مونس يونس، به بطن حوت

هم در طريق، هادى خضر و سكندر است

نعلين مصطفى است به پايش كه عروج

كو قصر جاه و رتبه ‏اش از عرش برتر است

دراعه و قار على هم بر دوش اوست

به تاركش ز نور حسينى هم افسر است

در پيش حر جود و سخايش كجا و كى

بحر محيط قلزم و عمان برابر است

مفتاح قفل گنج سعادت، به دست ست

بر پا از او بناى شفاعت، به محشر است

كى با شهان، گداى درش را مثل زنم

چون بر در گداى درش، صد چو قيصر است

مى ‏خواست تا هشام، حقيرش كند ز كين

با علم آنكه حجت خلاق اكبر است

وقتى طلب نمود به بزم خود آن لعين

كو ايستاده با همه اعيان برابر است

تير و كمان، بهانه خود ساخت آن شقى

با آن عناها كه به قلبش مخمر است

گفتا كمان كشى نبود كار هر كسى

چون كار آزموده يلان دلاور است

شاها تو چون به علم كما ندار اكملى

اكنون كمان و تير در اين بزم حاضر است

بايد كمان كشى بنشان تا كه بنگرم

فضل و هنر، به شان كه امروز در خور است

تير تو چون ز تير قضا مى‏ برد گرو

چشمم به چوب و تير تو شايق چه منظر است

مولاى دين، ز خصم دنى، عذر خواست ليك

راضى نشد ز بغض كه جانش در آذر است

آنكه فكند تير پس آن شاه بر نشان

با آنكه تير از پى حكمش چه چاكر است

با سوزن قضا، به دل خال آن چنان

پيوسته دوخت تير، كه دور از تصور است

نه جوب تير، دوخت به بالاى يكديگر

آنسان كه ذهن و عقل، ز ادراك قاصر است

هر كس كه ديد گفت تعالى از اين هنر

اين دست، دست قدرت خلاق اكبر است

دست ولى خالق كون و مكان بود

تير اين چنين، به راست ى از دست داور است

اما به حيرتم ز چه آن شه به كربلا

مغلوب كوفيان شرير ستمگر است

همراه باب خويش برندش به شهر شام

بر چشم شاميان، چو اسيران مضطر است

با آنكه خود مروج دين خدا بود

با آنكه نور ديده زهراى اطهر است

گاهى به شهر كوفه و گاهى به شهر شام

گه در خرابه، گاه به زندان بى در است

گاهى ز ابتلاى پدر، مى‏ زند به سر

گه فكر دستگيرى آل پيمبر است

فائز ز سوز ماتم او دم مزن دگر

كز آه آتشين تو عالم در آذر است

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

دلم پَر مى زند امشب براى حضرت باقر

 كه گويم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر

نديده ديده گيتى به علم و دانش و تقوا

 كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

ز بهر رفع حاجات و نياز خويش گرديده

 سلاطين جهان يكسر گداى حضرت باقر

زبان از وصف او اَلكَن قلم از مدح او عاجز

 كه جز حق كس نمى داند بهاى حضرت باقر

نزايد مادر گيتى ز بهر خدمت مردم

 به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر

بود عقل بشر مات و به حيرت عارف و دانا

 ز صدق و پاكى و مهر و وفاى حضرت باقر

به ذرات جهان يكسر بود او هادى رهبر

 كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر

به زير ابر پنهان شد مه و خورشيد از حجلت

 ز شرم نورروى دلرباى حضرت باقر

برو كسب فضيلت كن چو مردان خدا اى دل

 ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر

اگر گردد شفيع ما به نزد خالق يكتا

 به هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر

خدا ايمن كند او را ز بيم آتش دوزخ

 هر آن كس پا گذارد جاى پاى حضرت باقر

ز اندوه و غم و محنت بود آسوده و راحت

 به زير سايه و تحت لواى حضرت باقر

بود «ژوليده» را اين بس كه از لطف خداوندى

زند صبح و مسا دم از ولاى حضرت باقر

 (ژوليده نيشابورى)

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن

 و اى ز ماه روى زيبا مهر را رونق شكن

همچو من هر كس رخ و قد تو بيند تا ابد

 فارغ است از ديدن خورشيد و از سرو چمن

گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار

 غنچه از شرم دهانت هيچ نگشايد دهن

اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى

هر كجا دارند خوبان دو عالم انجمن

نسبت حسن تو با يوسف نشايد داد از آنك

 صد هزاران يوسفت افتاده در چاه ذقن

چشم جادويت نموده شرح بابل مختصر

 بوى گيسويت شكسته رونق مشك ختن

كى توانم كرد وصف و چون توانم داد شرح

 ز آنچه عشقت مى كند اى نازنين با جان من

بس بود طبعم پريشان از غم زلفت مگر

با خيال قد رعنايت كنم موزون سخن

در مديح صادر اول امام پنجمين(عليه السلام)

 كش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن

شبل حيدر سبط پيغمبر خديو انس و جان

مخزن علم النبيّين كاشف سرّ و علن

حضرت باقر ضياى ديده خيرالنسا

 حامى شرع رسول الله هوادار سنن

جلّ اجلاله توانايى كه گر خواهد كنى

 روز، شب، خورشيد، مه، افلاك، غبرا، مرد و زن

دى به يك ايماى او گردد بهار و خار، گل

 بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن

بىولاى آن گل گلزار دين نبود، اگر

 لاله خيزد در چمن يا سبزه رويد از دمن

كوى او چون خانه حق قبله اهل يقين

 اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن

هم به آدم شد مغيث و هم به نوح آمد معين

 هم به عيسى گفت: كلّم هم به موسى گفت: لن

من چه گويم وصف ذاتش جز كه عجز آرم به پيش

 درّ درياى حقيقت را كه مى داند ثمن؟

 (صغير اصفهانى)

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

آسمان اشك غم از ديده ما بيرون كرد
 دل ما را ز غم و غصّه لبالب خون كرد
هر دلى رسته ز غم بود، به غم كرد دچار
 هر سرى لاف زد از عقل و خرد مجنون كرد
هر كه در دايره عشق و وفا گام نهاد
 چرخش از دايره عشق و وفا بيرون كرد
پنچمين حجت حق حضرت باقر كه خدا
 بهر او خلقت اين دايره گردون كرد
گشت مسموم جفا از اثر زهر وليد
 شيعيان را به جهان غمزده و محزون كرد
چه دهم شرح غمش را كه ندانم به خدا
 با دل خسته او زهر هلاهل چون كرد
گويم آن قدر كه تا بر سر زين جاى گرفت
آسمان زين فلك از غم او وارون كرد
قدر اين گوهر يكدانه ندانست فلك
كه غريبانه به زير لحدش مدفون كرد
مى رود اشگ غم از چشم ملايك «خسرو»
 شعر جانسوز تو چون چشم ملك جيحون كرد
 (محمّد خسرو نژاد)

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

شعر شهادت امام محمد باقر ع

فلك امان ز تو و ظلم بي نهايت تو

ز بدو خلقت عالم هميشه عادت تو

به پيروان فرامين قادر متعال

هميشه بغض و حسد كينه و عداوت تو

 

به دستگيري نوباوگان شير خدا

به عاشقان شهادت بود جسارت تو

چرا به ال علي ظلم بي حساب نمودي

نشد به عترت طه دمي رعايت تو

به غاصبان حقوق علي و آل علي

رسيده در همه جا ياري و حمايت تو

به پيشگاه خدا مورد قبول نباشد

به جز رضايت آل علي ندامت تو

اسير دست هشام باقر العوم چرا

كجا بباد فنا رفته آن مروت تو

امام باقري مسموم ايديب بني مروان

گتوردي ناليه كون و مكان دنياني

وروبدي شيعه لرين قلبينه يارا اودني

گتوردي ناليه جنتده شخص طاهاني

يارا وروبدي علي قلبينه هشام لعين

بو ظلمه داغلادي قلب شريف زهراني

هامي وجودينه زهر جفا اثر ايلدي

ديزينده قالمادي طاقت بدنده امكاني

بالالارين باشي اوسته جمع ايلدي مولا

دهان درجني آچدي دانشدي طولاني

طريق حقه ايديب آشنا بالالاريني

بيوردي خلقه ديون حم متن قرآني

علوم غامضه ني امر حقيله ياردي

نجيكه حضرت موسي ياروبدي درياني

وصيت ايلدي بير قطعه ملك وقف ايلدي

بيوردي حفظ ايليون محور وصاياني

تمام عايديني صرف ايدين مجاليسده

بيان ايديب بيزه تاريخ مكه ميناني

بويوردي شيعه لرين مجمعينده مصرف ايدين

بو جمله ده اوزي كشف ايليب معماني

بويوردي آغليالار من شهيد مظلومه

منه ستم ايليب دشمنيم كماكاني

اوقدر ظلم ايليوبلر بيانيم عاجزدي

بلر كسيكه مورخدي هر قضاياني

 

 



شاعر: سيد  فياض عرب زاده زنجاني

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

باقر آل رسولم
نجل زهرای بتولم
پاره شد ، قلبم از ، زهر کینه
جان سپردم به شهر مدینه
وا مصیبت مصیبت مصیبت2
قبله اهل ولایم
شد مدینه کربلایم
زاده سیّد الساجدینم
کشته ام کشته راه دینم
وا مصیبت مصیبت مصیبت2
من در ایّام صغیری
دیده ام رنج اسیری
با اسیران به ویرانه خفتم
درد پنهان خود را نهفتم
وا مصیبت مصیبت مصیبت2
جان مادر کن نگاهم
صدر زین شد قتلگاهم
ناله آمد برون از نهادم
چهره برخاک غربت نهادم
وا مصیبت مصیبت مصیبت2
شد گواه درد وداغم
قبر بی شمع و چراغم
گرچه خاک وطن تربتم شد
تربتم شاهد غربتم شد
وا مصیبت مصیبت مصیبت2
شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

شهادت امام باقر (ع)

لوای حضرت باقر 

دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر
كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

 

ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده

سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر

زبان از وصف او لكن، قلم از مدح او عاجز

كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر

نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم

به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر

به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر

كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر

برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل

ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر

اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا

بهر هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر

 

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند
پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند
این قبیله بی نیاز از روضه خوانی منند
که فقط کافی است گویم کربلا گریه کنند
با همین گریه است که یک چند روزی زنده اند
پس چه بهتر اینکه بگذاریم تا گریه کنند
حال که گریه کن مردی ندارد این غریب
لااقل زن­ها برایش در منا گریه کنند
هر زمانی که میان خانه روضه می گرفت
امرش این بود اهل خانه با صدا گریه کنند
با سکینه می نشیند "شیعتی" سر می دهد
آه جا دارد تمام آب ها گریه کنند
چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها
عمه هایش در هجوم اشقیاء گریه کنند
یاد دارد کعب نی هایی که مانع می شدند
چشم های زخم آل مصطفی گریه کنند
در قفای ذوالجناح با عمه آمد قتلگاه 
انبیاء را دید با خیر النساء گریه کنند
عمه دردانه اش جان داد تا اهل حرم
یا شوند آزاد از زنجیر یا گریه کنند
یاد موی خاکی همبازی اش تا می­کند
دخترانش مو پریشان ای خدا گریه کنند
جواد حیدری

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

حضرت امام محمد باقر (علیہ السلام)

 مدیحه

اى به تو از خالق داور سلام

از لب جانبخش پیمبر سلام 

اى پدر عالم هستى همه

نخل على یوسف فاطمه

 

شمس و قمر را به نسب اخترى

نسل امام از پدر و مادرى

اختر تابنده دانش تویى

بلكه شكافنده دانش توئى

عالم علم احد قادرى

باقرى و باقرى و باقرى

دانشى كل نقطه ‏اى از مكتبت

علم لِدُنى سخنى بر لبت

مدح تو از قول خدا در نبى است

خلق تو آیینه خلق نبى است

مام تو ریحانه بخل بتول

جابرت اورده سلام از رسول

اختر تابنده ماه رجب

مهر فروزنده ما رجب

شهر رجب را تو مهین كوكبى

ماه فروزان نخستین شبى

علم نهانى ز گلستان تو

پیر خرد طفل دبستان تو

هر نفست باغ گلى از كمال

هر سخنت پاسخ صدها سوال

مهر رخت اى به على نور عین

بوسه گه یوسف زهرا حسین

نام تو را گفت عدو ناسزا

از چه تو گفتیش ز رافت دعا

با همه فضل و شرف و علم تو

دشمن تو شد خجل از حلم تو

اى به فدایت پدر و مادرم

مدح تو در اوج دهان گوهرم

(میثم) و عبد مطیع توام

عاشق دیدار بقیع توام



شاعر: غلامرضا سازگار

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

دلم اسير دام تو ، نشسته ام به بام تو
چشمه ي چشم اشک من، روان شده به نام تو
*****
به عشق تو مشوّشم، ز غربتت در آتشم
بياد قبر خاکيت، ز سينه آه مي کشم
*****
نشسته ام بپاي تو، جوونيم فداي تو
بر سر و سينه مي زنم، به ماتم و عزاي تو
*****
در سفر کرببلا، تو ديده اي رنج و بلا
ز تيغ و نيزه ها شدي، به درد و غصه مبتلا
*****

خون چکيده ديده اي، قد خميده ديده اي
سر بريده ي به ني، دست بريده ديده اي
*****
زهر ستم چشيده اي، بار گران کشيده اي
به کوفه و شام بلا، زخم زبان شنيده اي
*****
زينب خسته ديده اي، دو دست بسته ديده اي
ز بامها به سنگ کين، سر شکسته ديده اي
*****
خروش و ناله ديده اي، داغ سه ساله ديده اي
ز ضرب سيلي و لگد، گلاب لاله ديده اي

اي رهبر من، دلبر من، يا امام باقر
اي شور عشقت، در سر من، يا امام باقر
مولا مولا نظري کن
*****
اي عشق من عشق پاک تو در لابلاي صدر من است
در آسمانهاي عاشقي روي تو ماه بدر من است
مهر رخ تو والشمس من موي تو شام قدر من است
از داغت اي گل، ياس و سنبل، ياسمن مي سوزد
لبريز ناله، مثل لاله، قلب من مي سوزد
مولا مولا نظري کن 
*****
تو پادشاه قلب مني عشق تو اي گل حاصل من
مهر تو روح اميد من شوق مدينه در دل من
قبر تو ويران و بي حرم اين صحنه باشد مشکل من
عنايتي کن، سر بخاک، تو دمي بگذارم
شايد همانجا، در مدينه، از غمت جان بسپارم
مولا مولا نظري کن 
*****
مي ميرم از غم که پيش تو سه ساله اي اي مولاي من
پاي برهنه بر روي خار ميزد صدا کو باباي من
بابا بيا با عمو ببين آبله کرده دو پاي من
در تاب و در تب، نيمه ي شب، اشکت شد روانه
مي زد به قلبت، تا به افلاک، شعله ها زبانه
مولا مولا نظري کن

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

گریه می کنی ...

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

 

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد 
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

 

 

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی 
وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

 

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود
مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود
بال و پری زدم به بلندای آسمان
از لطف خود خدای کریمان دری گشود
احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان
دیدم که روبه روم در اخضری گشود
در آن طرف تمامی عالم بهشت بود
یک لحظه نور، پرده زیباتری گشود 
بر روی دیدگان پر از التماس من
باری تعال چهره یک سروری گشود
به به چه سروری که مَلَک مست بوی او
جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او 
نامش محمد است و لقب باقرالعلوم
عالِم ترین رجال عرب باقرالعلوم
در روز اولي که قدم در جهان گذاشت
گردیده است فخر رجب، باقرالعلوم
تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش
شیرین شود دهان چو رطب؛ باقرالعلوم
تابنده تر ز او نبود کس میان روز
زیباترین ستاره شب باقرالعلوم
روح عبادت از پدرش زین العابدین
از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم
جابر کمی ز علم شما ارث برده است
یک قطره ای ز جام شراب تو خورده است
قامت قیامت و رختان محشری بود
زور میان بازویتان حیدری بود
احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر
احسان و لطفتان بخدا مادری بود
داروی دردهای بشر خاک پایتان
آب دهان اطهرتان، کوثری بود
دوم محمدی و علی عاشقت شده
جانم فدای نام تو، پیغمبری بود
ایمان و زهد و جود و عبادت به یک طرف
علم خدائیت طرف دیگری بود
باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم
خوانم، فقط تو عشق منی، باقرالعلوم

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

رباعي و دوبيتي
تسليت صاحب شيعه كه غمي ديگر شد
برگ مژگان ملائك ز سرشكش تر شد
بسكه بر ساقه‌ي گل ريخت عدو زهر جفا
پنجمين گل ز گلستان علي پرپر شد
شاعر : حسن فطرس

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو
مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها
کی می رسد به درک کمال تو بیت ها
ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است
هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد
خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد
محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی
جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد
چشم مدينه مات سلوک دمادمت
بوي بهشت مي وزد از خاک مقدمت
محو خودت تمام سماوات می کنی
از بسکه عاشقانه مناجات می کنی
آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسيم در به در کوچه ها شديم
با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم
ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا
شايسته‌ی سلام و تحيّات احمدي
احيا کننده‌ی کلمات محمدي
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است
هر کس به آيه اي ز مقام تو عارف است
روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات
وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات
هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود
علمش به جز زیان و تباهی نمی شود
هر قطره که به محضر دریا نمی رسد
سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود
بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات
اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود
جابر شدن زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمی شود
کون و مکان اداره شود با اراده ات
عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات
فردوس دل اسیر خیال تو می شود
آئینه محو حسن جمال تو می شود
دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو می شود
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا
سائل کنار ساحل لطفت چگونه است
دستان با سخاوت دریا نمونه است
من را که مبتلای خودت می کنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است
قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است
در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است
شبهای جمعه سمت مدینه که می بری
دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است
امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد
خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خيز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای
گلزخمهاي سلسله يادت نمي رود
هرگز غروب قافله يادت نمي رود
هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
یوسف رحیمی

 
 
شنبه 16 بهمن 1395  6:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها