0

پيرمرد

 
arezooo
arezooo
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 2286
محل سکونت : خراسان رضوی

پيرمرد

The Old man And whisky
Harry did not stop his car at some traffic-lights when they were red, and he hit another car. Harry
jumped out and went to it. There was an old man in the car. He was very frightened and said to
Harry, "what are you doing? You nearly killed me.!"
"yes" Harry answered, "I'm very sorry." He took a bottle out of his car and said ,"Drink some of
this. then you'll feel better." He gave the man some whisky, and the man drank it ,but then he
shouted again, "you nearly killed me!"
Harry gave him the bottle again, and the old man drank a lot of the whisky. Then he smiled and
said to Harry ,"Thank you .I feel much better now .but why aren't you drinking?"
"oh, well" Harry answered ,"I don’t want any whisky now. I'm going to sit here and wait for the police."

 

 

 

"پيرمرد و ويسكي"

هري وقتي چراغ  قرمز شد ماشينش را نگه نداشت و با ماشين ديگري برخورد كرد. هري سريع به بيرون از ماشين پريد و پيش راننده ان ماشين رفت.

داخل ماشين يك پيرمرد بود كه خيلي ترسيده بود . به هري گفت چكار ميكني؟ نزديك بود منو بكشي!

هري جواب داد: بله..من متاسفم. او يك بطري از داخل ماشينش اورد و گفت: كمي از اين بنوش حالت را بهتر ميكند.

او مقداري ويسكي به ان مرد داد و پير مرد بعد از نوشيدن مقداري از ان دوباره فرياد زد:نزديك بود تو منو بكشي!

هري يك بطري ديگر هم به پيرمرد داد و پيرمرد هم مقدار زيادي از انرا نوشيد ولبخندي زد و به هري گفت: متشكرم احساس ميكنم بهتر شدم تو چرا نمينوشي؟

هري جواب داد: صحيح(حالاشد). من الان هيچ نوشيدني نميخوام. الان قصد دارم بروم انجا بنشينم و منتظر پليس بمانم.

 

چهارشنبه 17 شهریور 1395  8:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها