«ابد و یک روز» و اعتیاد
محمد نیاکانی/ کارگردان و کارشناس سینما
«ابد و یک روز» میتوانست فیلم سوم یا چهارم سعید روستایی باشد؛ فیلمی یکدست و روان و به دور از حاشیهپردازی که با انسجام و پختگی در فیلمنامه و ساختار، مخاطب را از آغاز تا پایان پای فیلم نگه میدارد.
محور و موضوع داستان فیلم، اعتیاد است اما از منظری متفاوت با فیلمهایی از این قبیل. داستان فیلم درون خانوادهای میگذرد که وارث هیولای ویرانگر اعتیادند؛ مادری سالمند که 6 فرزندش را پس از مرگ همسرش که او نیز قربانی اعتیاد شده، سرپرستی کرده و از آب و گل بیرون کشیده است اما پسرانش درگیر همان سرنوشتی شدهاند که پدر را به نابودی کشانده.
پسر بزرگ خانواده که در گذشته اعتیادش را در کمپ بازپروری ترک کرده، اکنون در تلاش است سلامت و سرپا باشد و لقمه نان حلالی درآورد، اما برادر کوچکتر که پا را از یک مصرفکننده مواد فراتر نهاده و در کار خرید و فروش و توزیع مواد لحظهبهلحظه ترس و اضطراب هجوم ماموران انتظامی به خانه را با خود میان اعضای خانواده میآورد، مساله اساسی و دغدغه برادر بزرگتر و 4 خواهرش شده؛ بهویژه خواهر کوچکترش (سمیه) که خواستگاری دارد با وضع روبراه و تبعه افغانستان.
این همان چالشی است که برادر معتاد را که مخالف این وصلت است، گاهی به شدت به خروش میکشاند.
هنگامی که او علیه این وصلت میخروشد، باور میکنیم که هنوز اعتیاد کاملا او را مغفول و بیتفاوت نکرده است.
او حتی میگوید که اگر سمیه به این وصلت تن ندهد و به افغانستان نرود، او برای ترک اعتیاد به کمپ میرود و هنگامی که طی مشاجره آن دو متوجه معاملهای میان برادر بزرگتر و خواستگار پولدار افغانی میشویم، حق را به برادر معتاد میدهیم که برادر بزرگتر به خاطر دریافت پولی که کاسبیاش را رونق دهد، قول این وصلت را به خواستگار پولدار افغانی داده است.
در اینجا برادر معتاد با وجود اتهاماتی که بر او وارد است، حرفی میزند که محکمهپسند است.
او در این مخمصه هیچگونه منافعی ندارد و حرفش عجیب بر دل مینشیند؛ هنگامی که فریاد میزند: «اگر سمیه تن به این وصلت ندهد، حاضرم برای ترک در کمپ بستری شوم» و هنگامی که خطاب به سمیه بغضش میترکد و گریان توام با التماس میگوید: «سمیه! نرو! مادرو با این همه مصیبت تنها نذار...» او در این لحظه در واقع حرف فیلمساز را درخصوص حفظ کانون خانواده میزند، در جایی که شاید ماندن سمیه روزنه نجاتی باشد و چه دیالوگ تاثیرگذاری است! میتوان در این فیلم، خانواده را نماد جامعه تلقی کرد؛ مادر با کولهبار تلخ و تجربهای ویرانگر پس از تنها شدن و بیپناهی اکنون موجودی بیمار و مفغول است که هیچگونه تاثیری در تصمیم دیگر اعضا ندارد و فقط سایهای از نسل تباهشده گذشته است و خواهران بزرگتر نیز قربانیان معضل طلاق، بهمثابه مادران نسل بعد، در تلاش برای کسب استقلال اقتصادی و حفظ شأن خانوادهاند.
دو خواهر کوچکتر که یکی از سن ازدواجش گذشته و بدبین به شوهر کردن در پی شغلی است که هرگز پیدا نمیکند و دیگری سمیه است که میان ماندن یا تن دادن به وصلتی که شاید نقطه امیدی برای خوشبختی و دچار نشدن به سرنوشت خواهران بزرگتر و از طرفی، تکیهگاهی اقتصادی برای کمک به خانوادهاش باشد، در چالشی عمیق دست و پا میزند.
دو برادر نیز که نماد نسل جوان و مولد جامعهاند، فقط با تفاوت اندکی در یک وضعیت نامعلوم و غبارآلود به سر میبرند.
در واقع، فیلمساز هیچگونه نقطه واضحی از امید به رستگاری در این خانواده به مخاطب نشان نمیدهد و حتی آینده «نوید»، فرزند کوچک خانواده که نماد نسل هوشمند پیشروست و در مدرسه تیزهوشان قبول شده، در مواجهه با چالش اعتیاد تهدید میشود.
اگرچه ریتم و ضرباهنگ مناسب و تعلیق و کشمکش و تدوین موفق و فیلمبرداری پرتنش که همگام با التهابات شخصیتها به موقع ایست دارد و در جایی دیگر با حرکات روی دست، عنصر فاجعهآمیز فروریختن کانون خانواده را عمیقتر به مخاطب انتقال میدهد، ساختاری منسجم را در تمامیت فیلم رقم میزنند اما یأس و افسردگی ناشی از حقیقت تلخ داستانی که خوب هم تعریف میشود، مخاطب را از درون منقلب و مغموم میکند.
تراژدی همچنان باقی است و گویی به بنبستی وارد شدهایم که جای هیچ نجاتی وجود ندارد.
«ابد و یک روز» رد پای برجای مانده از تباهی و سیاهیای است که پدر برای فرزندان به میراث گذاشته و هیچ افق روشنی در این چشمانداز سوسو نمیزند.