مـسـاله (ديـن و شمشيـر), (اسلام و خشـونت) از حـربه هاى كهنه و ديـريـنـى است كه جهان غرب آن را بـراى كـوبيـدن اسلام و مسلمـانان, هـر چـنـد گـاه به كـار مـى بنـدد و شـرق شناسـان و استعمارگران, براى دور كردن نسل جـوان از اسلام, آن را فرياد مى كنند.
آنـان, تـبليغ كرده و مى كنند: اسلام با زور و قدرت پيشرفت كرده اسـت و ايـن سـلاح جـهـاد بـوده كـه مـردم را بـه اسلام كشانده و حـكـومـتـهاى دينى با زور سرنيزه مردمان جهان را بر سرسفره اين كيش نشانده اند!
تـاريـخ نگاران, جامعه شناسان و كشيشان غربى, سياستمداران, قلم بـمـزدان, تلاش ورزيده اند كه از اسلام و مسلمانان چهره اى خشن و خون آلود ترسيم كنند كه مدارا و انسان دوستى و صلح و صفا در آن جـايى ندارد. در برابر مسيحيت و مردم مغرب زمين را جلوه و نماد انـسـان دوسـتى و مهرورزى نشان دهند كه با گل سرخ و شاخه زيتون بـا جهانيان روبه رو مى شوند و هركارى انجام مى دهند در راستاى آزادى انسان و در راه بر قرارى صلح جهانى است.1
آنـچـه جـاى گـفـت وگـو دارد اين نكته است: شمارى از نويسندگان مـسـلـمـان مـرعوب تهاجم فرهنگى دشمن شده و به تلاش برخاسته اند آيـيـنـهـا, دسـتورها و قانونهاى دينى را برابر آنچه غرب آن را حـقـوق بشر مى خواند, بنمايانند اين گروه, به توجيه مسائلى چون حدود و قصاص و تعزيرات كه غرب آنها را نمى پسندد, پرداخته اند. شـمـارى از اصـل مـنكر سنگسار در اسلام براى مردان و زنان بدكار شـده انـد, جهاد اسلامى را, تنها جهاد دفاعى دانسته هرگونه يورش نـظـامى از سوى نظام اسلامى, به هر هدف, به ديگران را نادرست مى انگارند.2
در ايـن مـيان, كسانى كه جامه مسلمانى به تن كرده بودند, در هم آوايـى بـا خـواسـتـه هـاى جـهـان غـرب, تا آن جا پيش رفتند كه مـجازاتها و احكام سياسى اسلام را دستورها و آيينهايى غيرانسانى و خشونت آميز خواندند كه نه مفيد است و نه درخور اجرا.
حـسـن نـزيـه, از اعـضاى كانون وكلا و عضو كابينه دولت موقت, در بـرابـر خـواسـتـه هاى مردم مسلمان ايران, كه خواهان پياده شدن قانونهاى اسلامى در كشور بودند, بى شرمانه بيان داشت:
(اگـر مـا فـكر كنيم تمام مسائل سياسى و اقتصادى و قضايى را مى تـوانيم در قالب اسلامى بسازيم, آيات عظام هم مى دانند, اين امر در شرايط حاضر نه مقدور است, نه ممكن و نه مفيد.)3
جـبـهه ملى در انجام اين خواسته در سال 1360, طرح لايحه قصاص را كـه بـه خـامه فقهاى بزرگ نگاشته شده بود, ناسازوار با آزادى و كـرامـت انـسـانـى خواند و در اعلاميه اى از هواداران خود خواست بـراى رويـارويـى بـا ايـن قانون, به اصطلاح آنان غيرانسانى, به خيابانها بيايند.4
در برابر اين سخنان بى مايه و سست و به دور از مبانى, از گذشته تـاكـنـون, انديشه ورزان مسلمان پاسخهاى درخورى ارائه كرده اند كـه سـعـى هـمـه آنـان مـشكور باد. شهيد بهشتى, به نزيه, كه با پـشـتـيـبـانـى كـانون وكلا و سازمان حقوق بشر, به ستيز با اسلام بـرخـاسـتـه بـود, با استدلال و منطق پاسخهاى استوار داد و مردم مـسـلـمان با حضور آگاهانه و غيرت مندانه به صحنه آمدند و جبهه آنان را وادار به عقب نشينى كردند.
ايـنـك دوباره در عرصه جرايد و مطبوعات, در قالبهاى نوين و روز پـسـنـد, با سخنان نمادين و غيرنمادين, اسلام, انقلاب اسلامى,امام خـمـينى و ياران باوفاى آن حضرت متهم به خشونت ورزى و بيدادگرى مـى شوند و بنگاههاى خبرپراكنى غرب در سطح گسترده اى بدان دامن مـى زنـنـد و پاره اى از رفتارها و كارهاى تندى كه ايادى نفوذى دشـمـن بـراى بـدبين كردن مردم به اسلام انجام مى دهند گواه اين گـفـته ها قلمداد مى كنند و با كمال تاسف شمارى از پروردگان سر سـفـره انقلاب, با از ياد بردن گذشته خود, جارچى دشمن شده و اين جـا و آن جـا, بـزرگان دين را خشونت گرا مى خوانند و خود را با سابقه هاى روشن! مهرورز و هوادار مهروزى.
بـايسته است باور و اعتقاد امام را درباره دستورهاى جزايى اسلام بـدانـيم و مبانى اعتقادى و فقهى و سيرت ايشان را در برخورد با دگـرانـديـشـان, بـشناسيم. از اين روى, در چند مقدمه ديدگاههاى امام را بيان مى كنيم:
الـف. امـام جهان را مظهر جمال خداوند شمرده و جلوه حق. بر اين بـاور اسـت: تـار وپـود هـستى بر محور رحمت و بخشايش و مهربانى اسـتـوار اسـت و خداوند رحمان است و رحيم و رحمت و صفات جماليه حضرتش, بر ديگر صفات جلاليه, چون قهار و... پيشى دارد.
(رحـمـت رحـمـانيه و رحيميه, شامل جميع دار وجود است, حتى رحمت رحـيـميه كه جميع هدايت هاديان طريق توحيد از جلوه آن مى باشد, شامل همه است, الا آن كه خارجان از فطرت استقامت, به سوء اختيار خـود, خود را از آن محروم نمودند, نه اين كه اين رحمت شامل حال آنها نيست.)6
هـمـه برنامه هاى دين براى سعادت و خوشبختى انسانها سامان داده شـده اسـت. پـيـامـبـران براى اين كه آمده اند كه رحمت, دوستى, مـهربانى, مهرورزى و برادرى را در ميان مردم بگسترانند و صلح و آرامش عمومى را در جهان پايدار سازند.7
انبياء دلسوز بشرند و در پى آن بوده اند كه مردم را به ارزشهاى انـسـانـى راه نـمايند و از پرت شدن به دره هاى ژرف و بى برگشت تباهيها رهايى بخشند.
فـرسـتـادگان خدا, براى آسايش و آرامش و هدايت مردم, خود را به رنـج مـى افكندند و شبان و روزان در تشويق بودند تا مردم گمراه و سرگشته نباشند:
(انـبـيا, مظهر رحمت الهى هستند. مى خواهند كه مردم خوب باشند, مـى خـواهـنـد همه مردم معرفت الله داشته باشند. مى خواهند همه مردم سعادت داشته باشند.)8
خـداپـرسـتان, اهل رحمت, بخشش, مهرورزى, برادرى هستند و از اين مـيان, مسلمانان از مهر و مهرورزى ويژه اى بر خوردارند. مومنان كـانون مهربانيها و دوستيهايند, به هم كيش و غير هم كيش. با هم كـيـشـان, در اوج برادرى و برابرى و عشق مى زيند, و چون بنيانى اسـتـوار پـاس يكديگر مى دارند, در غم و شادى هم شريكند و نظام اسلامى نيز در برابر مومنان رسالتهاى ويژه اى بر عهده دارد.
ب. انـبـيـاى الهى برنامه هاى خود را كم كم بر بشريت عرضه كرده انـد. بـرنامه هاى هر پيامبر, كامل كننده برنامه فرستاده پيشين اسـت. احكام اسلام نيز, كم كم و با آماده سازيها نازل شده است.9
پـيـامـبر اسلام با در نظر گرفتن شرايط روانى و اجتماعى, برنامه هـاى خـود را سـامان مى داده است; چه كه پياده كردن برنامه هاى سـياسى, اقتصادى و... در يك زمان كارى بود سنگين و همگان آن را بـرتـابـيـدنـد. پـيامبر در پى هر برنامه و قانون, زمينه پذيرش دگركارها را فراهم مى آورد:
(انبيا, همه, دنبال اين بودند كه به تدريج آنطور كه مى شود اين بشر را سوق بدهند طرف معرفت الله.)10
ج: در مـنـطـق امام امت, براى هدايت مردم به اسلام و نگهبانى از بـاورهـا و ارزشـها, بيش از آن كه انذار كارآمد باشد, بشارت, و نـويـد و امـيـدآفـريـنـى سازنده است. بشارت دل را نرم مى كند, احـسـاسـات را بـه جوش مى آورد و روان را آماده پذيرش حقيقت مى سـازد. قـرآن پـيش از انذار و ترساندن مردم از كيفر, از بهشت و رضـوان و رحـمـت و نـور و شـاديـهاى دو جهان سخن مى گويد و رمز پيشرفت پيامبر را مدارا, مهربانى و مهرورزى مى شمرد:
(فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم....)11
بـه سـبـب رحـمت خداست كه تو با آنان اين چنين خوشخوى و مهربان هـسـتـى. اگر تندخو و سخت دل بودى, از گرد تو پراكنده مى شدند, پس بر آنان ببخشاى....
پـيـامبر(ص) با تبليغ رساندن پيام وحى به تشنگان معرفت, دين را پـيـش بـرد. به پيام رسانان دين سفارش مى كرد با حسن خلق و روى خـوش بـا مردم روبه رو شوند. فرستادگان پيامبر با در دست داشتن آيه هاى رحمت به ميان مردم مى رفتند, دلها با شنيدن اين آيه ها نرم مى شد و آماده براى پذيرش حق.
پـيـش از اين كه پيامبر به مدينه هجرت كند, بسيارى از اوسيان و خـزرجـيـان, به اسلام گرويده بودند و گسترش اسلام به ايران و روم نـيز, در پى خواسته هاى مردمان آن ديار انجام گرفت و مسلمانان, پـيـش از نبرد, با استقبال ايرانيان و روميان روبه رو مى شدند. ايـن حنجره ها و سينه ها و مغزهاى كينه آلود و كثيف است كه اين جـا و آن جـا,بـراى لكه دار كردن اسلام در تكاپويند چهره اسلام و مـسـلـمـانـان را زشت جلوه دهند12 و گرنه اسلام, زيبا, پرشكوه و داراى برنامه هاى صد درصد انسانى و به سود انسان است.
از ايـن روى امـام امـت بـه پيام رسانان دين اندرز مى داد: آيه رحـمـت بـاشـنـد و با اميد آفرينى و نشان دادن زيباييهاى قرآن, مردم را به آن جذب كنند:
(درمـسـائل ملايمت و جهت رحمت بيش تر از جهت خشونت تاثير ميكند. مـن در زمـان اخـتـنـاق رضـاخانى, وقتى در مدرسه فيضيه صحبت مى كـردم, آن گاه كه از جهنم و عذاب الهى بحث مى كردم, همه خشكشان مـى زد, ولـى وقتى از رحمت حرف مى زدم, مى ديدم كه دلها نرم مى شـود و اشـكـها سرازير مى گردد و اين تاثير رحمت است. با ملايمت انسان بهتر مى تواند مسائل را حل كند تا شدت.)13
امام تاكيد داشت كه اسلام و انقلاب را نمى شود با شمشير پيش برد. مـنـطـق و سـخن مهم ترين ابزار ماست, هدف ما صدور اسلام و انقلاب اسـت و مـبـارزه با الحاد و دين ستيزى و با سلاح نيرومند منطق و ايمان, در برابر الحاد شرق و استكبار غرب مى ايستيم.
امـام در پاسخ كارشناسان جنگهاى روانى, وابسته به غرب, كه امام را ديـكـتاتور مى خواندند و اين پندار واهى را گسترش مى دادند: وى بـر آن اسـت باورهاى خود را با نيروى شمشير بر ديگران تحميل كند و مردمان را به زور با خود همداستان كند, گفت:
(بـارهـا گـفته ام, ما با كسى جنگ نداريم. امروز انقلاب ما صادر شـده اسـت. در هـمـه جـا اسـم اسلام است و مستضعفان به اسلام چشم دوخـتـه اند. بايد با تبليغات صحيح, اسلام را آن گونه كه هست به دنـيـا مـعرفى نماييد. وقتى ملتها اسلام را شناختند, قهرا به آن روى مـى آورنـد و مـا چيزى جز پياده شدن احكام اسلام را در جهان نمى خواهيم.)14
د. در نـظر امام, خشم, كليد همه بديها و شرارتهاست. غريزه وقتى بـه جـوش آمـد و خـرد از كـنـتـرل خـارج شد, چه بسا ترو خشك را بـسـوزاند. آتش خشم وقتى شعله ور شد, اندرز در آن راه پيدا نمى كـنـد و انـسـان خـشمگين, افزون بر خود, ديگران را ممكن است به نابودى بكشاند. براى همين جهت پيامبر فرموده است:
(چـنـان كـه سـركـه عسل را تباه مى سازد, غضب ايمان را فاسد مى كند.)15
ولى خشم و غضب همه جا نكوهيده نيست, بلكه قوه غضبيه از نعمتهاى بـزرگ خـداسـت كـه آبـادى دنـيا و آخرت و حفظ فرد و جامعه بدان بـسـتـگى دارد و اگر اين نيروى با ارزش در وجود آدمى نبود, بشر در بـرابر دشواريهاى طبيعت به دفاع از خود بر نمى خاست و ترس و ضـعف و سستى و تنبلى و ناشكيبايى و بى غيرتى در انسان راه پيدا مـى كـرد. از ايـن روى, ايـن نـيروى غريزى اگر به درستى به كار آيـد, وسـيـله اى است براى رسيدن به كمال. خداوند متعال مومنان را سـتـايش كرده است كه در برابر كافران و دين ستيزان با قهر و غـضـب رفـتـار مـى كنند و با يكديگر به مهر و آشتى: (اشداء على الكفار رحماء بينهم).16
امام خمينى مى نويسد:
(اداره امـر بـه معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و تعزيرات و سـاير سياسات دينيه و عقليه نشود, جز در سايه قوه شريفه غضبيه. پـس آنها كه گمان كردند كشتن قوه غضب و خاموش كردن آن از كمالات و مـعارج نفس است, خود خطايى بزرگ و خطيئه اى عظيمه كردند و از حد كمال و مقام اعتدال غافلند.)17
هـ: سـرانـجـام و نتيجه گفته هاى پيشين اين است كه همه باورها, ارزشـهـا و احـكـام و شيوه اداره جامعه در اسلام, براساس رحمت و بـراى رسـيدن به عدالت و بهروزى مردم سامان يافته است و اگر به درسـتـى اجرا شوند, ذره اى زيان و خسارت بر مردم روا داشته نمى شود و آزادى انسانى آنها از ميان نمى رود.
اوج حـاكـمـيـت سياسى دين بر مردم در زمان غيبت امام زمان(عج), ولايـت فـقـيـه اسـت و در مـنطق امام خمينى, در آن خشونتى و جود نـدارد; زيـرا اصـل, حكومت و اجراى قانون است. پيامبر و امامان بـر اسـاس معيارها و ترازهاى قانون عمل مى كردند و مامور اجراى دسـتـورها و آيينهاى قرآن بودند و از پيش خود فرمان نمى دادند, خـداونـد بـه پـيـامـبر هشدار داده است: اگر برخلاف دستورهاى من رفـتـار كـنـى, از تـو بازخواست مى كنم. فقيه نيز, پياده كننده احـكـام اسلام است و ناظر بر كارگزاران كشور و اگر بخواهد سر از فـرمـان خـداوند بپيچد و برخلاف قانونها و آيينهاى خداوند اراده خود را بر جامعه بار كند, ولايت نخواهد داشت:
(فـقـيـه نـمى خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگـويـى كـنـد, اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است, در اسلام قـانـون حـكومت مى كند. پيغمبر اكرم(ص) هم تابع قانون بود, نمى تـوانـسـت تـخـلـف بكند. خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه: اگر چـنـانـچه يك چيزى برخلاف آن چيزى كه من مى گويم تو بگوئى من تو را اخـذ مـى كـنم... ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امـور از مـجـارى خودش بيرون برود. نظارت كند بر مجلس, بر رئيس جـمـهـور كـه مـبـادا يـك پـاى خـطـايى بردارد... ولايت فقيه ضد ديكتاتورى است.)18
در احكام جزايى و دفاعى اسلام نيز, خشونتى وجود ندارد, آنچه هست و آيـيـنها و قانونها و دستورهايى كه وجود دارد, بر اساس مصلحت نـوع انسان و رسيدن جامعه به صلح و آرامش و امنيت عمومى سازمان دهى شده اند. جامعه حكم يك بدن را دارد. اگر عضوى از اعضاى بدن فـاسد شد, اگر از اصلاح آن خوددارى كنيم, به همه اندام سرايت مى كـنـد و قرار و آرامش از ديگر اعضا مى گيرد. اگر نقطه اى از يك كشتى سوراخ شد و براى بستن آن اقدامى صورت نگيرد, همه سرنشينان آن غـرق مـى شـونـد. سـلامـت و آرامـش جامعه نيز بدون مبارزه با شـرانـگـيـزى و جـنـايت دوام نمى يابد. امام بر اين نكته تاكيد دارد: پـيامبر(ص) نبى رحمت بود و مظهر عطوفت و اخلاق بزرگوارانه و داراى قـلـبـى مهربان و چشمى اشكبار, ولى گاه در آن جا كه با مـحـبـت نـمـى تـوانست تبهكاران را به صلاح آورد, ناگزير با شدت رفـتـار مـى كـرد و غـده هاى سرطانى را با جراحى از بدنه جامعه بـيـرون مـى كـشـيـد. كـار پيامبر, بسان كار پزشكى بود كه براى بـهـبودى بيمار او را جراحى مى كند, بر اين كار طبيب دلسوز آيا مى توان برچسب خشونت زد.19
بـر اين اساس قصاص و حدود و امر به معروف نيز مصداق رحمت است و برخاسته از رحمت رحيميه خداوند:
(اجـراى قصاص و حدود و تعزيرات و امثال آن كه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مدينه فاضله تاسيس... شده هر دو سعادت[ دنيا و آخرت ]مـنـظـور اسـت; زيـرا كه اين امور در اكثر[ مردم] براى رساندن جانى و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد....)20
قـرآن, اجـراى قانون قصاص را زندگى ساز مى شمرد; زيرا كه قصاص, پـيـگـرد قـانـونـى و بريدن ريشه هاى جنايت و از بين بردن كينه تـوزيها و انتقامها و برقرارى صلح و صفاست. اگر حكم قصاص كه به قـدرت حـكومت و به اختيار اولياى دم است, دقيق انجام بشود و با اين شعله انتقام گيرى خاموش شود و يا اولياى مقتول با خشنودى و رضـا, ديـه را بـپذيرند به طور طبيعى زندانها از افراد شرور پر نمى شود و صلح و صفا هم بين مردم برقرار مى گردد:
(قـرآن در مـجتمع ايمانى و برادرى حكم قصاص را اصل اولى و ثابت مـقرر داشته و به عفو قاتل ترغيب نموده, تا سايه عدل و رحمت با هـم گـسـترده شود: اجراى قصاص به دست قدرت حكومت مردم و عفو به وجـدان و صلاح اولياى مقتول, نه به اختيار حكومت, تا آتش انتقام خـامـوش شود و رابطه برادرى و رحمت برقرار گردد و نيز تبديل به ديـه, بسا به صلاح كسان مقتول و يا قاتل از اعضاى خانواده مقتول است. بر مبناى همين اصل قضايى و ايمانى, مجتمع امن و پيوسته بى مـانـندى در سرزمين كينه و انتقام پديد آمد كه در ساليان دراز, نـه دسـتـگاه قضايى وسيع و نه زندانها در ميان بود و قاتل و يا دزدى كـه در مـعـرض قـصـاص و حـد در آمـدنـد بـسيار انگشت شمار بودند.)21
از جـمله جاهايى كه شايد از سوى انسان مسلمان, خشونتى سر بزند, در گـاه مبارزه با فساد, فساد آفرين, تباهى, تباهى آفرين, و در صحنه كار زار با دشمن است كه در اين جا به شمه اى از دستورها و آيـيـنـهـاى اسـلام و ديـدگاه امام خمينى مى پردازيم و سفارشهاى بسيار ايشان, را يادآور مى شويم.
روش مبارزه با فساد
مـبارزه با فساد, بى قاعده و قانون نيست, شرايطى دارد و بايستى از حـدود و مـرزهاى آن فراتر حركت نشود. اگر كوتاهى يا تند روى شـود, بـه جـاى اصـلاح بـه افـسـاد و تباهى مى انجامد. حفظ حدود خـداونـد, نـه تنها درباره مومنان, بلكه در برخورد با كافران و مـشـركان جنگى نيز ضرورت دارد و هر چيز بايد در مرز و حدودى كه براى آن بيان شده قرار بگيرد:
(تـلـك حـدود الـلـه فـلا تعتدوها ومن يتعد حدود الله فاولئك هم الظالمون.)22
اينها حدود خداست. از آن تجاوز مكنيد. كه ستمكاران از حدود خدا تجاوز مى كنند.
امام خمينى, بر نگاهداشت مرزهاى حق و باطل, صلاح و فساد و معروف و مـنـكر حساس بود. او مرزبان دين بود و حركت در مرز و راه را, تـنـهـا وسيله رسيدن به سعادت مى شمرد و خارج شدن از آن را سبب فـسـاد. نـه مداهنه و سهل انگارى در اجراى دستورهاى خدا را روا مى شمردو نه تند روى را.
امـام تـاكيد مى كرد: افراد براى مبارزه با گناه به گناهى ديگر نـيـفـتـنـد و بـراى بـه كرسى نشاندن حقيقت از ابزار و راه هاى نـامـشروع استفاده نكنند و خداى نخواسته به نام امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر, بـه افـراد ستم روا ندارند و به نام انقلاب و انقلابى, دستورهاى اسلام و ارزشهاى دين, فراموش نگردد.23
امـام تـنـدرويـهـايى كه گاه به اسم دين انجام مى گرفت, بر نمى تابيد و گاه تندروان و خشونت ورزان را نفوذى دشمن مى خواند.
او, بـه رزمـندگان اسلام در جبهه هاى جنگ نيز اندرز, مى داد: در جـنـگ بـا دشمن هم, اصول انسانى را پاس داريد و سيرت على(ع) را از يـاد نـبـريـد, ديـدن جنايتها و وحشى گريهاى صداميان, حلم و بـردبـارى را از كف شما نربايد, ابتدا به جنگ نكنيد, با اسيران جنگى مهربان باشيد توده بى گناه مردم عراق را, كه خود در چنگال صدام اسيرند, با جنايتكاران بعثى, يكى نشمريد.
امـام بـا يادآورى فرازهايى از سيره پيامبر و على(ع) در برخورد با دشمن, مى گويد:
(... سـربازان صدر اسلام, در عين حالى كه سربازى مى كردند وظايف صـوريه را هم به تمام معنى به جا مى آوردند, همان طور كه شمشير مـى كـشـيـدند... با خودشان به طور رحمت به طور دوستى و برادرى رفـتـار مـى كـردنـد. حـضرت امير وقتى كه مواجه مى شود با لشكر مـعـاويه, كه از كفار هم بدتر بودند, با خوارج... سفارش مى كرد كـه: شـمـاها ابتدا به جنگ نكنيد... و لو حق با شماست. بگذاريد آنـهـا ابـتـدا كـنـنـد. وقـتى آنها ابتدا كردند گاهى هم يك دو نـفـركشته مى شدند, آن وقت اجازه مى داد و با تمام قدرت تا آخر مى كوبيد.)24
مبارزه با فساد نمى شود خارج از مدار قانون انجام گيرد و افزون بـر ايـن, روشهايى دارد كه اگر آنها درنظر گرفته نشوند, مبارزه عقيم مى ماند و چه بسا اثر عكس داشته باشد.
1. مـبارزه غير مستقيم, نخستين مرحله براى جلوگيرى و مبارزه با فساد است و اين نيز مرحله هايى دارد:
الـف. در مـرحـلـه نخست شخص گمراه به اشتباه و حركت نارواى خود هـشـيـار گـردد و بدى آن را بفهمد. مى بايد رفتارى پيش گرفت كه بـفـهـمـد كـارش اشـتباه است. اگر با اين حركت ترك كار ناشايست نـكـرد, مـى بـايـسـت بـا ترشرويى با او رو به رو شد و اگر اثر نـگـذاشـت, بـايد به مبارزه منفى پرداخت و ترك رفت و آمد با وى كرد.25
ايـن شـيوه مبارزه را, پيامبر(ص) در برخورد با كسانى كه بر اثر راحـت طـلـبـى, پـيامبر را در غزوه تبوك يارى نكردند و به جبهه نـرفتند, به اجرا گذاشت و آثار سازنده اى در برداشت26 و راه بى تفاوتى را بر ديگر مسلمانان بست.
ب. در مـرحله دوم, به گونه روشن و بدون ابهام به ناشايسته كار, بايد فهمانده شود: بيراهه مى رود.
ج. درمـرحله پايانى, نوبت به تعزير و دست بردن به شمشير و جهاد مـى رسـد. يـعـنى اگر راه هاى ياد شده به نتيجه نرسيد و طرف از حـركـتـهـا و كارهاى خلاف, دست بر نداشت, بايد با شدت عمل با وى بـرخـورد كـرد. امـام تاكيد دارد در گاه در خطر قرارگرفتن اصول ديـن يـا مـذهب, ضروريات دين اهانت به قرآن و مقدسات و... مردم وظـيـفه دارند در برابر منكرات به مبارزه برخيزند و از بذل مال و جان دريغ نورزند.27
(مـرتـبه سوم, توسل به زور و جبر است. پس اگر بداند يا اطمينان داشـته باشد كه ترك منكر نمى كند, يا واجب را به جاى نمى آورد, مـگر با اعمال زور و جبر, واجب است, لكن بايد تجاوز از قدر لازم نكند.)28
جهاد در ديدگاه امام
جـهاد در منطق قرآن قانونى است خدايى و مقدس كه از روى ناگزيرى و بـراى اصـلاح جـامعه و پديد آوردن جامعه اى توحيدى و رسيدن به صـلح پايدار, تشريع شده است. در بينش قرآنى امام خمينى, هدف از جـنـگ, از بين بردن فتنه است. امام در برابر شعار توده مردم در دوران دفاع مقدس: جنگ جنگ تا پيروزى, يادآور مى شد:
(جـنـگ جـنـگ تا رفع فتنه, قرآن مى فرمايد: وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه29. همه بشر را دعوت مى كند براى رفع فتنه.)30
در قرآن فتنه, به معناى آزمايش31, بلا و عذاب32, فريب و اغوا33, سـتـم و بـيـدادگرى34 و شرك به كار رفته است. همه اين معانى يك ريـشه دارد و آن عبارت است از: فشار و اختناق, گمراهى و توطئه, بـدبـيـن كـردن مردم به اسلام و جلوگيرى از دعوت به دين, و بستن راه برحقيقت.
احترام به مال و جان انسانها ضرورت دارد, ولى پاسدارى از كرامت و حـقـوق انسانى, مانند: عدالت اجتماعى و ستيز با ستم, آزادى و حـريـت انسانى, خداپرستى و آزادى تبليغ دين, صلح و امنيت عمومى و... از آن بـالاتـر است. براى نجات ارزشهاى والا و نجات انسان و دفـاع از حقوق عمومى, بايد شمارى از مردم جان خود را فدا كنند. در منطق اسلام, جهاد, نه مبارزه براى گستراندن قلمرو و رسيدن به مال و ثروت و زمين كه مبارزه براى خدا و خدمت به خلق اوست.
1. دفـاع: اگـر دشـمـن بـه سـرزمـينهاى اسلام هجوم آورد, بر همه مـسـلمانان, در هر كجا باشند, واجب است از حوزه اسلام دفاع كنند و اسـلام و مـسـلـمانان را از سلطه بيگانگان نجات دهند. در منطق امـام, چـيـرگـى كافران و بيگانگان تنها هجوم و يا اشغال نظامى نـيـسـت كـه سلطه سياسى و اقتصادى و فرهنگى ديگران بر مسلمانان پـذيـرفـتـه نيست و بر مسلمانان لازم است در صورت امكان و آماده بـودن شـرايـطـ, بـراى دفـاع از عـزت اسـلامـى با حاكميت كافران بستيزند.35
نـظـام اسـلامـى و مسلمانان مى بايد چنان توانمند باشند كه دشمن خـيـال تـاخـت و تـاز به آنها را در سر نپروراند. اگر دشمن, در انـديـشه هجوم به سرزمينهاى اسلامى است و مقدمات آن را تدارك مى بـيـنـد, مـسـلمانان بايد به او مهلت ندهند و پيش از اين كه به مـرزهـاى اسـلام حمله ور گردد, رو در روى او قرار گيرند با همان حـربـه هـايـى كه دشمن عليه مسلمانان استفاده مى كند, او را از هجوم, باز دارند.
عـلـى(ع) به سپاهيان خود مى فرمود: چرا منتظر مى مانيد دشمن به سـرزمـيـن شـما حمله برد و در خانه با شما درگير شود, بلكه شما بـايـد پـيش از رسيدن دشمن بر او راه بنديد و او را در خانه اش مشغول سازيد:
(وقـلـت لكم اغزوهم قبل ان يغزوكم فما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا.)36
و گـفـتـم: بـا آنان بستيزيد, پيش از آن كه بر شما حمله برند و بـگريزند. به خدا سوگند با مردمى در استانه خانه شان نجنگيدند, جز آن كه جامه خوارى بر آنان پوشيدند.
امـام امت, به پاسداران نظام اسلامى پيشنهاد مى دهد: پرواى دشمن را داشـتـه بـاشـيـد و مـستكبران و بدخواهان انقلاب اسلامى را در مـرزهـاى آنـان مـشـغـول سـازيـد. آنـان اگـر در آرامش يابند و جـنـايـتـكـارانـى چـون اسـرائـيـل خيالشان از سوى فلسطينيان و لـبـنانيان, آسوده باشد, به سوى ما خواهند آمد و با محاصره همه جانبه ما را در چهار ديوارى خود خفه خواهند ساخت.
امـام, با ارائه نمونه هايى از تاريخ صدر اسلام, ابراز مى دارد:
جـنـگـهـاى پـيامبر با كافران, بيش تر جنبه دفاعى و بازدارندگى داشـتـه اسـت. كـفار قريش همواره در انديشه تهاجم به ام القراى اسـلام و نـابود كردن هسته مركزى مسلمانان بودند و اگر مسلمانان بـه اسـتقبال خطر نمى شتافتند و فتنه گريهاى كافران قريش را بى پاسخ مى گذاشتند, در خانه خود محاصره و نابود مى شدند.37
2. بـرداشتن بازدارنده ها از سر راه دعوت: از ديگر دليلهايى كه بـه جهاد مشروعيت مى دهد, برداشتن بازدارنده ها از سر راه دعوت اسـت. اسـلام, دينى است جهانى و مسلمانان وظيفه درند پيام توحيد رهـايـى بـخـش را بـه ديگران ابلاغ كنند و مرزهاى فكرى و عقيدتى اسـلام را بـگـسـترانند. براى اين ماموريت, مى بايست آزادى دعوت وجـود داشـتـه بـاشـد. اگـر نـظـام شرك و الحاد با تكيه بر اين انـديـشه, مردم را به بند كشيده باشد و به مردم ستم روا دارد و از گسترش اسلام جلو بگيرد, مسلمانان وظيفه دارند اين, بازدارنده را از مـيـان بردارند. در واقع اين نوع جهاد, مبارزه با اختناق و استبداد است.
امـام بـر ايـن نـظـر اسـت كـه جنگهاى پيامبران و نبردهاى رسول اكـرم(ص), بـيـش تر, براى از بين بردن بازدارنده هاى نشر توحيد در جهان انجام گرفته است:
(... انـبـيـا كـه جنگ مى كردند با مخالفين توحيد, مقصدشان اين نـبـوده كـه جـنـگ بـكـنند و طرف را از بين ببرند... آنها مانع بـودنـد... رسول اكرم(ص) مقصدشان اين نبود كه مشركين مكه را از بـين ببرند و يا مشركين جزيره العرب را از بين ببرند, مقصد اين بـود كـه ديـن اسـلام را منتشر كنند و حكومت حكومت قرآن باشد... آنها چون مانع بودند... منتهى به جنگ مى شد و معارضه.)38
3 . جهاد ابتدايى: در ديد امام, جهاد ابتدايى ويژه روزگار حضور مـعـصوم است, هدف از آن گسترش توحيد و يكتاپرستى است. امام شرح مـى دهـد: اين بخش از جهاد نيز به انگيزه جهانگشايى و رسيدن به مـال و مـنال انجام نمى گيرد, بلكه رزمندگان براى هدفهاى برتر, از جـان و مـال و آسـايـش خـود مى گذرند. جهاد مبارزه با شرك و چـپـاول است.39 دفاع از حقوق انسانى انسانها, به هدف آزاد كردن انـديـشـه هـا از بـنـد خـرافات و چيرگى خدايگان گوناگون. پيام مـسـلـمانان صدر اسلام به ملتهاى ديگر اين بود: ما آمده ايم شما را از بـنـدگـى و بـردگى خدايان و اربابان گوناگون نجات دهيم و بندگى خداوند يكتا را به شما هديه كنيم.
4. دفاع از ستمديدگان: از ديگر انگيزه هاى جهاد است. مبارزه با كـسـان كه انسانها و جامعه هاى بشرى را به بند مى كشند و منابع اقـتـصـادى و انـسـانى آنان را به يغما مى برند و... جهاد براى گـسـترش عدالت اجتماعى, پس از شعار توحيد, مهم ترين برنامه هاى پـيـامبران است. رسولان خدا براى نبرد با فرعونيان و قارونيان و سـتمكاران, توده ها را بسيج كردند و با نبردهاى خونين طاغوتهاى روزگار خود را برانداختند و مستضعفان را به حكومت نشاندند:
(تـمـام انبيا, از صدر بشر و بشريت براى اين بوده است كه جامعه را اصـلاح كـنـند و فرد را فداى جامعه مى كردند... خداى تبارك و تـعـالـى مـى فـرمـايد كه انبيا را ما فرستاديم, بينات به آنها داديـم, آيات به آنها داديم, ميزان برايشان... فرستاديم (ليقوم الـنـاس بـالـقـسـط)40 غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عـدالـت اجـتماعى در بين مردم باشد... دنبالش هم مى فرمايد: (و انـزلـنـا الـحـديد) تناسب اين چيست؟ تناسب اين است كه با حديد بـايـد اينها انجام بگيرد. با بينات, با ميزان و با حديد. (فيه باس شديد.)41
مـبـارزه بـا سـتـمـگـريها, مهم ترين انگيزه امام در مبارزه با اسـتـكـبـار جهانى بود. امام امت براى يارى ستمديدگان فلسطين و لـبـنـانـى و دفـاع از عزت مسلمانان به يارى آنان شتافت و اعلام كـرد: دفـاع از مـسـتـضعفان مرز نمى شناسد و اگر در هر گوشه از جـهـان سـتمديده اى از ما فرياد خواهى كند وظيفه داريم در صورت تـوان او را يـارى كـنـيـم. اين اصل مهمى بود كه امام بر سر آن حـاضـر بـه سازش نبود. امام, در برابر كسانى كه خواهان سازش با غـرب بـودنـد و شـعار مبارزه و مذاكره با امريكا سر مى دادند و نـيـز در بـرابـر آن دسـته كه سازش مصلحت جويانه را پيشنهاد مى كـردنـد و مـى گـفتند سرسختى نشان دادن ما را منزوى مى كند, به شـدت ايـستاد و هرگونه سازش و باج دهى به امريكا را رد كرد42 و بـر آن بـود كـه ملت ما فشارهاى اقتصادى را به جان خريده و ذلت سـازش بـا امريكا را نپذيرفته و شرايط تحميلى غرب, چون شركت در صلح خاورميانه و شناسايى اسرائيل را نمى پذيرد.
تـجـربـه هـاى بـعـدى نشان داد: راه امام درست بوده و خنده هاى دروغـيـن غـرب بـراى فـريب ما انجام مى گرفته و تا غرب كم ترين روزنـه اى بـراى قدرت نمايى و فشار بر مسلمانان پيدا كرده است, كينه هاى درونى را به نمايش گذاشته است.
امام, در پاسخ كسانى كه به امام پيشنهاد مى كردند با دشمن بعثى سـازش كـرده و بـراى جـلـوگيرى از خسارت بيش تر, به خواسته هاى نامشروع صدام و هم پيمانهاى او تن دهد, مى گويد:
(... آنـهـا كـه به ما اشكال مى كنند كه چرا سازش نمى كنيد, با ايـن قـدرتهاى فاسد, آنها از باب اين كه همه چيزرا با چشم مادى مـلاحـظـه مـى كـنند... آنها نمى دانند كه انبيا خدا چه رويه اى داشـتـنـد بـا ظـالـم, چه طور بر خورد مى كردند, يا مى دانند و خـودشـان را بـه كـورى و كـرى مـى زنـنـد. سازش با ظالم,ظلم بر مـظـلـومـيـن است. سازش با ابرقدرتها ظلم به بشر است... انبياى عـظـام, تا آن جا كه توانستند جديت كردند كه ظلم را از اين بشر بـزدايـنـد, بـه مـوعظه, به نصيحت, به امر به معروف, به نهى از مـنـكر, به (انزلنا الحديد و فيه باس شديد), (آخر الدواء الكى) آخر دوا اين است كه داغش كنند. شمشير آخر دواست.)43
5. مـبـارزه بـا بـاغـيان (گردنكشان): آنان كه عليه نظام مشروع اسـلامـى برخاسته اند, آنان كه قصد سست كردن و يا براندازى نظام را دارنـد, آنـان كه بلوا مى آفريند, رعب و وحشت ايجاد مى كند, امـنـيـت عـمـومـى را بـه خطر مى اندازند و در جامعه مفسده, مى انـگيزند, به بازگشت از شر انگيزى فراخوانده شوند و در صورت پا فـشـارى, بـه مـبارزه با آنان برخاست, تا مرز درماندگى و از هم پـاشـيـدن تـشكل و هسته مركزى آنان پيش رفت. درباره اين افراد, اسـلام شـديـدتـريـن دسـتورهاى جزايى را به حسب موارد و شرايط و چگونگى فساد, صادركرده است:
(انـما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يـقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخره عذاب عظيم.)44
جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مى كنند و در زمين به فساد مـى كـوشـنـد, آن است كه كشته شوند, يا بردار گردند يا دستها و پـاهـايـشـان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود, يا از سرزمين خـود تـبـعيد شوند, اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز, به عذابى بزرگ گرفتار آيند.
به نظر امام, حاكم اسلامى برابر گونه جرم و جنايت و گونه ستيز و گـردنـكـشـى, يـكى از مجازاتهاى چهارگانه را اجرا مى كند و اگر مـحـاربـى كـه دستش به خونى نيالوده و اموالى را از ميان نبرده بـاشـد, اگـر پيش از آن كه به او دست يابند خود را تسليم كند و از كار زشت خود پشيمان گردد بخشوده مى شود.45
مـسـلـمـانان وظيفه دارند گردنكشان و مفسدان را به صلح و آرامش فراخوانند و اگر به كار خود ادامه دادند با آنان بجنگند.46
عـلـى(ع) كـسانى كه در بصره عليه نظام اسلامى به ستيز برخاسته و مـنطقه را به آشوب كشيده بودند, دعوت به صلح و سازش كرد. بارها بـه آنان پيغام داد پس از اتمام حجت, با آنان جنگيد و آتش فتنه را خاموش كرد.
هـجـوم هـمـه جانبه گروهكهاى ستيزه گر عليه نظام اسلامى در آغاز انـقـلاب و نيز هجوم رژيم بعث عراق به سرزمين ايران, نمونه بارز فساد و محاربه با خداوند و پيامبر بود. در بامداد انقلاب و هنوز كـه چـنـد روزى از شـكـست شاه سپرى نشده بود, خواسته هاى سياسى گـروهكها از انقلاب اسلامى آغاز شد و كشور از همه سو, مورد تهاجم گـروهـكـهاى غيرقانونى قرار گرفت. حزب دموكرات, كموله, رزگارى, پـيـكـار و فـدائـيان و... با حمله مسلحانه به تصرف پادگانها و مـراكز دولتى كردستان دست زدند47 و چنين آشوبهايى در ديگر نقاط ايـران, چـون: خـرمـشـهـر و گنبد, براى تجزيه ايران اسلامى شعله كـشـيـد. گـروهـهاى ستيزه جو و محارب و باغى بر حكومت اسلامى در كـردسـتـان, بـه دستور آمريكا, در پى آن بودند كه اسلام را براى هـمـيـشـه از كـردسـتـان برانند و اين خطه از ميهن اسلامى را به پـايـگـاهـى بـراى اربابان غربى و شرقى خود بدل سازند. فرزندان اسـلام, از هر سو براى پاسدارى از عقيده, سرزمين و مرزهاى اسلام, روانـه مـرزهاى غربى شدند و با خون سرخ خود كه بر پهنه دشتها و كـوهـستانهاى غرب كشور به زمين ريختند, توطئه گروهكها را ناكام گـذاردنـد و بـه همراه پيشمرگان مسلمان كرد و دلاوران خدا جو آن ديار, پرچـم قـرآن را بـر بـلـنـدترين قله هاى اين منطقه از ميهن اسلامى برافراشتند.
در ايـن مـيان قدرتهاى خارجى و گروهكهاى وابسته و آنان كه عقبه مـحـاربـان را پـاس مـى داشـته و از شكست عوامل محارب ناخوشنود بـودند, دفاع جانانه و شورانگيز و حماسى فرزندان اسلام را و شور و نـشـور و حـمـاسه اى كه امام در بين امت غيور برانگيخته بود, خـشونت ناميدند و از گوساله هاى سامرى خود صداهايى درآوردند به قـصد فريب مردم و به خواب كردن آنان, كه شكر خدا نقش بر آب شد.
آنـان در تـبـلـيغات خود عليه حركت, رستاخيز, شور, نشور, غيرت, مـردانـگـى, واژه خـشـونت را به كار مى بردند, تا به پندار خام خـود, جـلـوى حـركـت قهرمانانه مردم ايران را بگيرند و آنچه را اربابان مى خواهند, انجام دهند.
در همان روز كه دولت موقت در مهر ماه 58 اعلان داشت: پنجاه و دو نـفـر از پـاسـداران مـظلومانه در سردشت به دست مهاجمان به قتل رسـيـده و از سرنوشت شمارى ديگر از پاسداران خبرى در دست نيست, جبهه ملى, در نامه اى سرگشاده نوشت:
(... چه كسى مسئول خون جوانان برومند ميهن ماست كه در قسمتى از بـيـابـانـهـا و كـوهستانهاى كشور به دست برادران ديگر به زمين ريـخـتـه مـى شـود, آيا عنوان شهادت و شهيد و بر پاداشتن مراسم عـظـيـم (تـشـيـيع جنازه و سوگوارى مى تواند اثرات زيان باراين برادركشى را از ميان ببرد.)48
كـدام بـرادركـشـى؟ آيـا آنان كه عليه نظام اسلامى, عليه تماميت ارضـى, بـراى خشنودى آمريكا و ديگر قدرتها, دست به اسلحه بردند و بـا تـمـام توان تلاش مى كردند, كردستان را از ايران عزيز جدا سـازنـد و آن را به پادگانى براى آمريكاييان دربياورند, به نظر اين جبهه برادر بودند؟
آيا اينان كه دست خود را به خون سربازان فداكار ارتش و نيروهاى مـومـن و بـاوفـاى ارتش, سپاه و نيروهاى مردمى كه در پادگانهاى مـرزى بـه نـگـهـبـانـى از مرزهاى ايران اسلامى, استوار ايستاده بـودنـد, آلـودنـد, بـرادرنـد؟ قاسملو كه هيچ گاه در كنار مردم ايـران نبود و از كردى تنها سبقه نژادى را داشت, از كدام پستان مـام مـيـهـن شـير نوشيده بود كه او را در كنار چمران و كاوه و بروجردى و كاظمى و ... برادر بخوانيم؟
ايـنـان و هـمپيالگيهاى اينان, خون ريزيها, خون آشاميها, شكنجه هـا, تـجـاوزهـا و يـغماگريهاى گروهكهاى آمريكايى تجزيه طلب را نـاديـده مـى انـگـاشـتند و حركت آنان را حرمت آزاديخواهانه مى نـامـيـدنـد, ولـى دفاع مردانه جوانان شريف و مردان غيور را از سرزمين اسلامى, خشونت! زهى بى شرمى.
اما امام, بارها گروهكهاى محارب و هواداران آنان را اندرز داد, آنـان را آزاد گـذاشـت تـا خـواسـته هاى خود را در جامعه منتشر كـنـند, براى بيان اهداف خود به مناظره بنشينند, هياتهاى صلح و مذاكره و حسن نيت به كردستان فرستاد, با فرستادگان و نمايندگان احـزاب بـه گفت وگو نشست, بارها كسانى را كه ناآگاهانه آلت دست عـوامـل بيگانه شده و عليه نظام اسلامى دست به آشوب مسلحانه زده بـودنـد بخشيد و فرمانده سپاه پاسداران در آن روزهاى آتش و خون كه هر روز ملت در تشييع جنازه شهيدى شركت مى كرد, اعلام كرد:
به جز سران جنايتكار حزب دموكرات كه دستشان به خون صدها مسلمان بـى گـنـاه آلـوده اسـت ديـگـر اعـضـاى اين حزب مشمول عفو حضرت امامند.50
آيـا ايـن امـام و ايـن ياران و اين مردم خشونت طلب هستند؟ كجا چـنين رهبرى مى توان سراغ داد كه با محارب, با جنگ طلب, با خون ريـز, با قاتل عزيزترين عزيزها, چنين صبورانه و ترازمند برخورد كند؟
در سـال 1360 كه گروه بى شمارى از امامان جمعه و بزرگان اسلام و انقلاب, به تيرهاى زهرآگين سازمان منافقين به خون خود غلطيدند و مـردم مسلمان به خروش آمده در انتظارمجازات جنايتكاران دست گير شـده بـودنـد, امام بر توسن سركش انتقام, كه چه بسا بسيار مورد پـسـنـد مردم باشد و او را بيش از پيش مطرح كند, سوار نمى شود, آرام, مـهـربانانه مى گويد: ما در پى انتقام جويى نيستيم و هدف از زندان اصلاح مجرمان است!
امام به مسوولان زندانها اعلام مى كند: زندانيانى كه قابل اصلاح و بـازگشت از بيراهه اند, ببخشند و اسباب آزادى آنان را از زندان فراهم سازند:
(... مـن امـروز مى خواهم تاكيد كنم در اين امر كه راجع به اين مـحـبـوسين (البته به استثناى آنهايى كه ما به حسب امر خدا نمى تـوانـيـم عـفو كنيم) باز تاكيد مى كنم كه زودتر اين قضيه تمام شـود و آقـاى مـوسـوى به هر جا به همه شهرستانها سفارش كنند كه زودتـر ايـن كار را انجام بدهند و رسيدگى زودتر شود, تا ان شاء الـلـه براى عيد جديد, يك عده چشمگيرى از اينها كه مى شود آنها را عـفـو كـرد, حـالا گـنـاه دارنـد, يـك گناهى است كه قابل عفو اسـت.... انـحـرافى است كه قابل عفو است, تهيه كنند و براى عيد جـديـد كه مى آيد بفرستند تا ان شاء الله, اينها عفو بشوند.)51
امـام بـارها به گروهكهاى محارب اندرز داد كه در راه خود تجديد نـظـر كـنـند و ميان رفتار اسلام با عملكرد قدرتهايى كه از آنها دسـتـور مـى گيرند, به مقايسه بپردازند و كوركورانه جان خود را از دست ندهند.
امام در بيانى روشنگرانه, كسانى را كه شعار حمايت از خلق سر مى دادنـد, راه هـا را نـاامـن مـى سـاخـتند, خرمنها را به آتش مى كـشـيـدند, و فرزندان مردم را به قتل رسانيدند, منافق خواند كه مـيان رفتار و گفتارشان تفاوت است و از آزادى استفاده نابجا مى كـنـنـد. آنـان بـه جـاى ايـن كه از آزادى درست استفاده كرده و انـديـشه و قلم را در راه بهروزى و از ميان بردن مشكلات و ايجاد تـفـاهـم به كارگيرند, به مقدسات اسلام توهين مى كنند52 و آب به اسياب بيگانگان مى ريزند.
گـروهكهاى قانون شكن, به اندرزهاى امام گوش نكردند و هر روز بر دامـنـه آشـوبـهـا, شـايعه پراكنيها, توهين مقدسات افزودند. در مـطـبوعات آشكارا تاريخ تحريف مى شد, احكام اسلام زير سوال برده مـى شـد و به تعبير شهيد بهشتى, متخصصان جنگ روانى دركار آشفته كردن بازار انقلاب بودند.
امـام, در سـخـنـرانـى 58/5/17 خـود, بر خروشيد و گفت: همه اين خـرابـكاريها و آتش افروزيهايى كه در گوشه و كنار كشور ديده مى شـود, بـر اثـر آن بـود كـه ما سهل انگارى كرده و به قانون عمل نـكـرديم و دست گروهكها و بدخواهان را براى هر كار بازگذاشتيم:
(اگـر مـا از اول... مـجـلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بـوديم و روساى و روساى آنها را به سزاى خودشان رسانده بوديم و چـوبـه هاى دار را در ميدانهاى بزرگ بر پا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم, اين پيش نمى آمد.)53
گـاه, عـفـو و بخشش, شمارى از فساد انگيزان, بويژه وابستگان به قـدرتـهـاى بـزرگ را جـرى و گـسـتـاخ مى كند; زيرا آنان از روى نـاآگاهى دست به كار نمى شوند. آنان براى ويرانگرى, آشوب, فتنه انـگـيزى, براندازى, خون ريزى و... مامور شده اند و عفو و بخشش و سـياست سهله سمحه, ميدان را براى آنان باز مى كند و زمينه را مهيا مى سازد.
امـام, هجوم عراق به ايران را مصداق بارز تجاوز آشكار باغيان و محاربان به نظام اسلامى خواند.
صـدام بـه هدف براندازى نظام و تجزيه ايران با لشكريان انبوه و سـاز و بـرگـى مدرن از غرب و جنوب به كشور ما وارد شد, شهرها و روسـتا ها را اشغال كرد, مليونها نفر را آواره ساخت و خسارتهاى جانى و مالى جبران ناپذيرى به ما وارد آورد.54
امام, در گرماگرم جنگ گفت: ما هيچ گاه جنگ را شروع نكرده و نمى كـنـيم و اكنون از كشته شدن جوانان ايران و عراق ناراحتيم. اين يـك اصـل مـسلم و خدشه ناپذير است در اسلام كه جبهه حق, هيچ گاه آغـاز بـه جـنگ نمى كند, امام روى اين اصل, هميشه و همه گاه مى گفت:
(مـا هـيـچ روزى بـه عـراق حـمـله نكرديم و الان هم در حال دفاع هستيم.)55
امـام بـا استوارى به ملت ايران يادآور مى شد كه اكنون كه نبرد بـر مـا تـحـمـيل شده, به دشمن باج نمى دهيم و براى بيرون كردن دشـمـن از بـذل مـال و جـان دريـغ نداشته و حرمت و عزت و كرامت انـسانى و اسلامى خود را به چند روز زندگى بيش تر در دنياى دون, نمى فروشيم و چون امام حسين تا آخر ايستاده ايم.
امـام حـزب بعث را جنگ افروز مى دانست و مى گفت: بايد تا سر حد نـابـود كـردن ايـن غده سرطانى با اوجنگيد و ريشه هاى او را از سرزمين عراق بيرون كشيد.
وى, در پاسخ فرستادگان برخى از كشورهاى جهان گفت:
ايـن كـسـانـى كه ما را به سازش فرا مى خوانند به جاى اين كار, مـتـجـاوز را سركوب كنند. رژيم عراق مزورانه, بدون اين كه قدمى واپس نشيند و شهرهاى اشغالى را ترك كند, دم از صلح مى زند:
(ما حكم را قرآن قرار مى دهيم, قرآن كتاب آسمانى مسلمانان است. مـا يـك آيـه اى از قـرآن را حكم قرار مى دهيم... آيه اين است:
اگـر دو طـايفه اى از مومنين با هم جنگ كردند شما صلحشان بدهيد و اگـر يـك طايفه اى از اينها به طايفه ديگر تجاوز كرد همه تان مـكـلفيد كه با او قتال كنيد, جنگ كنيد تا اين كه به اطاعت خدا بـرگردد. وقتى به اطاعت خدا برگشت صلح كنيد به عدالت و قسط.)56
عـراق در سال سوم جنگ, به حمله هاى خود شدت بخشيد. شهرها را به مـوشـك مـى بـست و هواپيماهاى عراق هر روز شهرها را بمباران مى كـردنـد و در هـمـان حـال, دم از صـلح و سازش مى زد و راديوهاى بـيـگـانه, گفته هاى او را در همه جا مى پراكندند امام امت, در سـخـنـرانـيـهاى روشنگرانه خود, مردم را روشن ساخت كه صلح طلبى صـدام, بـسان صلح طلبى اسرائيل است. اسرائيل به لبنان, يورش مى بـرد, آن گاه كه توانش كاهش مى يابد, سازمان ملل را وارد ماجرا مـى سـازد و آتـش بست بر قرار مى كند و با تجديد قوا دوباره از زمين و هوا, به لبنان يورش مى آورد.
امـام, هـوشيارانه از هدفهاى شوم صدام, پرده بر مى داشت و گفت:
صـدام تـا خوزستان را به او ندهيم خرسند نمى شود و ما مى بايست بـه نـبرد ادامه دهيم تا دشمن را از تجاوز دوباره نااميد كنيم. اگـر صـدام نـيـمـه جان بماند و نيروى رزمى اش در هم نشكند, با تجديد نيرو دوباره به سرزمين ما حمله ور مى شود.
وقـتـى صـدام خـيلى از صلح دم مى زد, امام گفت: صدام بسيارى از شـهـرهـا و روسـتاهاى غرب و جنوب را به تل خاكى تبديل كرده, او بايد غرامت بدهد57 و در دادگاه صالحه محاكمه شود و...
امـام, هـجـوم به عراق را نه تهاجم, بلكه دفاع از اسلام و ايران خـوانـد و با بيانى بسيار روشن از كمكها و پاداشهاى بين المللى به عراق متجاوز پرده برداشت:
اكـنون كه استكبار جهانى به جاى تنبيه تجاوزگر, به او پاداش مى دهـد و مـوشـك و هـواپيما و كشتى و مهمات و تانگ و سلاح شيميايى بـراى كـوبيدن شهرهاى بى دفاع در اختيار او گذاشته است, ما خود بـا ضـربـه زدن بـه بـنـيه نظامى عراق, بعثيان را به مجازات مى رسـانيم و تا برآوردن خسارتهاى مالى و محاكمه تجاوزگر تا آن جا كه توان داشته و شرايط به ما اجازه مى دهد, مقاومت مى كنيم:
(شـهرهاى مرزى ما هر روز در زير توپهاى دور برد و موشكهاى دشمن اسـت... و بـر هـمه ما واجب است كه دفاع كنيم از كشور خودمان و دفـاع ايـن اسـت كـه مـا دشمن را تا آن جا برسانيم و برانيم كه نـتـوانـد بـا مـوشـكهاى خودش شهرهاى ما را بكوبد. رفتن در خاك عـراق, نـه هـجمه به عراق است, دفاع از اسلام و كشور اسلامى است. نـظـيـر ايـن كـه اگر يك كسى در خارج منزل شما بايستد, از داخل خـانـه خـودش سنگ پرانى كند و موجب خسارت مالى و جانى شود, اگر شـمـا وارد بـشـويـد درمنزل او, شما هجمه نكرديد به او, شما مى خواهيد دفاع كنيد.)58
در دفـاع مقدس, همه شرايط انسانى و اسلامى نگاهداشته مى شد و به فـرمـان امام, جز در هنگامهاى ضرورى, از حمله به شهرها خوددارى شد.
امـام, هـمـواره بـه رزمندگان, ارتشيان, سپاهيان و... سفارش مى كرد: با اسرا با ترازهاى شرعى و قانونى رفتار كنند.59
مـجازات مرتد: از ديگر مواردى كه اسلام, با شدت برخورد مى كند و از قـوه قـهريه استفاده مى برد. به كيفر رساندن مرتدان است. آن كـه از اسـلام رو بـگـردانـد60, يا يكى از ضروريات دين را انكار كـند, مرتد است. اسلام دين آزادى است. به هر سرزمينى كه چيره مى شـود و آن را در زيـر نـگـين خود در مى آورد, همگان را آزاد مى گـذارد كـه هـر مـرام و آيـيـنى كه مى خواهند, برگزينند كسى را وادار بـر پـذيـرش ديـن اسلام نمى كند ولى اگر كسى آگاهانه و با كـنـدوكـاو و تـحـقـيق و پژوهش كه مورد سفارش اسلام است و به آن تـاكـيد مى ورزد, وارد حوزه اسلام شد, نمى تواند آن را ترك كند. بـيـرون رفتن از جرگه مسلمانان و يا اهانت به مقدسات و دستورات آن, بـه مـنزله خنجر زدن از پشت به جبهه اسلام به شمار مى رود و از دين برگشته در مواردى, به سختى كيفر مى بيند.
قـرآن, از كـسـانـى نـامـبـرده كه به انگيزه ترس از كافران, يا دنـيـاطـلبى و رسيدن به دنياى بهتر و يا به قصد توطئه و خيانت, پـس از گرويدن به اسلام, به اردوگاه كافران پيوسته اند. عبدالله بـن ابـى سرح, نويسنده پيامبر, براى رسيدن به دنيا به اسلام پشت كـرد و آيه هاى قرآن را به سخره گرفت. پيامبر(ص) دستور داد: وى را بكشند, گرچه به پرده هاى كعبه بياويزد!؟61
قـرآن از يـهـوديان نام مى برد كه براى ضعيف كردن اسلام و ايجاد اخـتلاف و نگرانى بين مسلمانان تبانى كردند تظاهر به اسلام بكنند و بـه اردوگـاه درآيند و پس از چندى آن را ترك گويند;62 از اين روى اسـلام بـراى نـگـهـدارى كيان دين و حراست از حوزه مسلمانى, هشدار داده: افراد پس از پذيرش اسلام در ترك آن آزاد نيستند.
امـام خـمينى, به پيروى از اسلام راستين, انگيزه هاى كسان را در بـازگـشـت از اسلام و يا انكار پاره اى از مسائل از نظر دور نمى دارد. اگـر كـسانى از روى ناآگاهى به اسلام و قانونها و آيينهاى آن, بـه انـكـار مـسـائـلى از آن بپردازند, يا شرايط اجتماعى و فـرهـنـگـى ويـژه اى آنان را به دين بد بين بسازد و به دشمنى و سـتـيـز بـرنـخيزند, نمى توان قانون كيفر مرتد را درباره اينان جـارى سـاخـت. از اين روى, امام, افزون بركافران كه مسلمان شده انـد[ مـرتـد ملى] براى مسلمان زادگانى كه از روى ناآگاهى و بى بـصـيـرتى به گروهها و مكتبهاى الحادى پيوسته اند, راه توبه را بـاز مـى دانـد. بـى گـمـان, بيش تر افرادى كه در ايران پيش از انـقلاب و چه پس از آن, كمونيست شده بودند, مسلمان زاده بودند و بـرابر اصول فقهى, مرتد و سزاوار كيفر; اما امام راحل, با آنان از جـايـگـاه هـدايت گرانه و ارشاد روبه رو شد و بارها آنان را اندرز داد و به برگشت به اسلام فرا خواند:
(... وصيت من, به چپ گرايان مثل كمونيستها و چريكهاى فدايى خلق و ديـگـر گـروهـهاى متمايل به چپ, آن است كه: شماها بدون بررسى صـحـيـح از مكتبها و مكتب اسلام, نزد كسانى كه از مكتبها و خصوص اسـلام اطـلاع صحيح دارند, با چه انگيزه اى خودتان را راضى كرديد بـه مكتبى كه امروز در دنيا شكست خورده رو آورديد... من به ... احـزاب و گـروهـكـهـا... وصيت مى كنم كه: به ملت بپيوندند... و مـطـمئن باشند كه اسلام, براى آنان هم از قطب جنايتكار غرب و هم از قـطـب ديـكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاى انسانى خلق را بهتر انجام مى دهد.)63
ولى برخورد امام, با جبهه ملى شديد بود; زيرا اين جبهه, از روى آگـاهى و براى سست كردن بنيادهاى اسلام و دور كردن مردم از جبهه حـق و روى گـردانـدن آنـان از اسـلام در برابر احكام جزايى اسلام مـوضـع گـرفـتـه بود. قصاص از احكام مسلم اسلام به شمار مى رود.
وهـيـچ كـس از مـسـلمانان در آن شبهه و ترديد, ولى پس از تنظيم لايـحـه قـصـاص در سال 1360 جبهه ملى با علم به موضوع به مخالفت بـرخـاسـت و بـه حـكـم خدا اهانت كرد. اين گروه با اثرپذيرى از قـانونهاى كشورهاى غربى و اعلاميه حقوق بشر, كه مجازات اعدام در آن وجـود نـدارد, حـكم قرآنى قصاص را خشونت و وحشى گرى خواند و در اعـلاميه اى آن را محكوم كرد و مردم را به راهپيمايى عليه آن فرا خواند!64
امـام در بـرابـر ايـن گـستاخى و حركت ستيزه جويانه عليه قانون حـياتى قصاص, كه اسلام در سرزمين خود آشكارا مورد بى حرمتى قرار مى گرفت, برآشفت و گفت:
(جبهه ملى از امروز محكوم به ارتداد است. بله جبهه ملى هم ممكن اسـت بـگـويـنـد كـه ما اين اعلاميه را نداده ايم. اگر آمدند در راديـو, امروز بعد ازظهر آمدند, در راديو اعلام كردند به اين كه ايـن اطلاعيه اى كه حكم ضرورى مسلمين... را غيرانسانى خوانده... از مـا نـبـوده... از آنها هم مى پذيريم, اسلام هم در رحمتش باز است به همه مردم.)65
امام به ساير گروهها, بويژه نهضت آزادى هشدار داد: اگر به اسلام عـلاقـه داريـد حسابتان را از جبهه ملى جدا كرده و تهاجم به حكم قصاص كه نص قرآن و ضرورى همه مسلمين است, محكوم كنيد.66
نـاسزا به به پيامبران: ناسزا به هر يك از پيامبران خدا, بويژه پـيـامـبـر اسلام درنزد همه فقيهان, از موجبات ارتداد شمرده شده اسـت. ايمان به رسولان الهى و احترام به آنان از اصول اسلام است.
اگـر كـسـى به هر يك از فرستادگان خدا ناسزا گويد, سزاوار كيفر اسـت و در اين حكم فرقى بين هيچ يك از مرتدان وجود ندارد; زيرا نـاسـزاى بـه انـبيا به انكار دين بر مى گردد و اهانت به قرآن. امـام در راسـتـاى اجراى اين حكم, سلمان رشدى را كه با پشتوانه هـمـه جـهان غرب و اروپا, پيامبر اسلام را هدف شديدترين اهانتها قـرار داد, مـرتد اعلان كرد و از مسلمانان جهان خواست فرمان خدا را درباره وى اجرا كنند.
(سـلـمـان رشدى اگر توبه كند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمان واجـب اسـت, باجان و مال هم خود را به كار گيرد و او را به درك واصل گرداند.)67
امـام اهـانـت بـه امـامان و فاطمه زهرا(ع) را همانند اهانت به پـيـامـبـر, سبب ارتداد مى داند. ايشان درباره كسى كه به فاطمه زهـرا(س) سخنى ناشايست بر زبان رانده بود از صداى جمهورى اسلامى پخش شد, اعلام كرد:
اگـر ثـابـت شـود كه گوينده قصد اهانت به مادر امامان را در سر داشته, مى بايست به سختى كيفر ببيند.68
امـام هـمـواره بـه دولتمردان شجاعت مى بخشيد كه در برابراجراى دسـتـورهـا و آيـيـنهاى خداوند, سهل انگار نباشند و از ستايش و نـكـوهـش بـيـگـانـگان و تهديدهاى اقتصادى , سياسى و نظامى غرب نـهـراسند و از اين كه اروپا و آمريكا ما را در دنيا (به خشونت و تحجر) معرفى كنند, ترس به دل راه ندهند.69
امـام, آزاديـخـواهى غربيان را چيز واهى مى دانست و آنها را يك مـشت انسانهاى وحشى و جانى بر مى شمرد كه براى فريب ديگران, دم از آزاديـخـواهـى مـى زنـنـد.مـى گـفت: غرب و آمريكا, مظهر همه جـنايتها و وحش گريها در جهانند و ثروت همه دنيا را به يغما مى بـرنـد, نـمـونـه عـينى آن اين است كه اسرائيل فرزند غرب است و بـاحـمـايـت سـيـاسـى و نظامى آمريكا و اروپا, افزون بر اشتغال فـلـسـطـين, هر روز جنوب لبنان را به آتش مى كشد و همه دولتهاى اسـلامـى را در خـطر قرار داده است و با همه اينها, به ما كه به ستمديدگان كمك مى كنيم, انگ تحجر و خشونت طلبى مى زند:
(خـداى تـبـارك و تعالى در موضع عفو و رحمت رحيم است و در موضع انـتـقـام انـتـقـامجو, امام مسلمين هم اين طور بود.... ما نمى تـرسـيـم از ايـن كـه... در روزنامه هاى خارج از ايران براى ما چـيـزى بـنويسند. ما نمى خواهيم وجاهت... در خارج از كشور پيدا كنيم. ما مى خواهيم به امر خدا عمل كنيم و خواهيم كرد.)70
________________________________________
پى نوشتها :
1. (عذر تقصير به پيشگاه محمدو قرآن), ترجمه غلامرضا سعيدى; وحى و نبوت, محمد تقى شريعتى/314, حسينه ارشاد.
2. (اسـلام و مقتضيات زمان), شهيد مطهرى, ج42/1, 50, 106, صدرا.
3. روزنامه (كيهان),1358/3/7.
4. (صـحـيفه نور), مجموعه رهنمودهاى امام خمينى, ج21/15, وزارت ارشاد.
5. (او بـه تـنـهـايـى يك ملت بود)/206. از مجموعه راست قامتان جاودانه تاريخ اسلام,ج3, واحد فرهنگى بنياد شهيد.
6. (آداب الـصلوه), امام خمينى, به اهتمام سيد احمد فهرى /260, آستان قدس رضوى.
7. (بحارالانوار),علامه مجلسى, 71/57, موسسه الوفا, بيروت.
8. (صحيفه نور), ج257/19.
9. سوره (فرقان), آيه 32.
10. سوره (آل عمران), آيه 159.
11. سوره (آل عمران), آيه 159.
12. (خـدمـات مـتقابل ايران و اسلام), شهيد مطهرى, ج اول, صدرا; (وحى و نبوت)/383.
13. (صحيفه نور), ج153/18.
14. همان, ج200/15.
15. (بحارالانوار), ج267/70.
16. سوره (فتح), آيه ;28 (صحيفه نور), ج234/5.
17. (اربعين), امام خمينى, ج133/1, طه.
18. (صحيفه نور), ج29/10.
19. همان, ج227/7.
20. (آداب الصلوه), امام خمينى/ /261.
21. (پـرتـويـى از قـرآن), سـيـد مـحمود طالقانى, ج58/2, سهامى انتشار.
22. سوره (بقره), آيه 229.
23. (صحيفه نور) ج;219/12 ج107/7.
24. همان, ج15/9.
25. (توضيح المسائل), امام خمينى, مساله 2805.
26.(تـفسير نورالثقلين), الحويزى, ج278/2, اسماعيليان, ذيل آيه 118, سوره توبه.
27. (توضيح المسائل), مساله 2792.
28. همان, مساله 2813.
29. سوره (بقره), آيه 193.
30. (صحيفه نور), ج82/19.
31. سوره (عنكبوت), آيه 20.
32. سوره انفال), آيه 29.
33. سوره (اعراف), آيه 27.
34. سوره (مائده), آيه 41.
35. (توضيح المسائل), مساله ;2826 (تحرير الوسيله) امام خمينى, ج485/1, وزارت ارشاد.
36. (نهج البلاغه), خطبه 27.
37. (صحيفه نور)
38. همان, ج44/7.
39. (كـشف الاسرار), امام خمينى;/228 (جهاد), شهيد مطهرى, صدرا; (آشنايى با قرآن), شهيد مطهرى, ج210/3, صدرا.
40. سوره (حديد), آيه 25.
41. (صحيفه نور), ج146/15.
42. (او به تنهايى يك ملت بود.)/293.
43. (صحيفه نور), ج19/19.
44. سوره (مائده), آيه 33.
45. (تحرير الوسيله), ج493/2.
46. سوره (حجرات), آيه 9.
47. (طلوع و غروب دولت موقت), احمد سميعى/155, شباويز.
48. همان/222.
49. همان/123.
50. همان;/213 (صحيفه نور) ج 261/8, (ج3/9). (ج 172/10)
51. (صحيفه نور), ج52/16.
52. همان, ج267/8.
53. همان/251.
54. مـجـلـه (حـوزه), شماره 97/13, جنگ در آيينه مبانى; (انقلاب اسـلامـى, جـنـگ تحميلى و نظام بين الملل), دفتر بررسيهاى سياسى سازمان تبليغات اسلامى, بهار 1376.
55. (صحيفه نور), ج21/19.
56. همان, 77/16.
57. همان, ج14/17.
58. همان/230.
59. همان, ج120/15.
60. (تحرير الوسيله), ج366/2, موانع ارث.
61. (تـفـسير نورالثقلين), ج;90/3 (سير اعلام النبلا) ذهبى, ج4 / 226, دارالفكر.
62. سـوره (آل عمران), آيه ;72 (مجمع البيان فى تفسير القرآن), طبرسى, ج2/115, دار مكتبه الحياه.
63. (صحيفه نور), ج197/21.
64. همان, ج17/15.
65. همان/18.
66. همان/17 و 18.
67. همان, ج87/21.
68. همان/76.
69. همان , ج109/8.
70. همان, ج251/8.