0

ماشين چمن زن

 
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

ماشين چمن زن

Mrs Jones did not have a husband, but she had two sons. They were big, strong boys, but they were lazy. On Saturdays they did not go to school, and then their mother always said, ‘Please cut the grass in the garden this afternoon, boys.’ The boys did not like it, but they always did it.

Then somebody gave one of the boys a magazine, and he saw a picture of a beautiful lawn-mower in it. There was a seat on it, and there was a woman on the seat.

The boy took the picture to his mother and brother and said to them, ‘Look, that woman’s sitting on the lawn-mower and driving it and cutting the grass. We want one of those.’

‘One of those lawn-mowers?’ his mother asked.

‘No,’ the boy said. ‘We want one of those women. Then she can cut the grass every week.’

 

 

 

خانم جونز شوهر نداشت، اما دو پسر داشت. آنها بزرگ و قوی اما تنبل بودند. سه‌شنبه‌ها به مدرسه نمی رفتند. همیشه مادرشان به آنها می گفت : امروز بعد از ظهر چمنهای باغ را بچینید. پسرها این کار را دوست نداشتند اما همیشه این کار را انجام می دادند. 
تا اینکه روزی یک نفر مجله‌ای به یکی از پسرها داد، و او نیز تصویری از یک چمن‌بر در آن مجله دید. روی چمن‌بر جایگاهی بود و زنی در آن جایگاه بود.
پسر مجله را برای برادر و مادرش برد و به آنها گفت : آن زن را نگاه کنید که روی چمن‌بر نشسته و با آن کار می‌کند و چمنها را می چیند. ما یکی از آنها را می خواهیم.
مادرش پرسید : یکی از آن چمن‌برها را؟
پسر گفت : نه، یکی از آن زنها را م یخواهیم که هر هفته چمنها را بچیند.
شنبه 30 مرداد 1395  11:19 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها