0

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

رواق های تو را پر کشیده ام بانو

رواق های تو را پر کشیده ام بانو

به جز حریم تو از هر چه آسمان سیرم

توان دیدن خورشید کار هر کس نیست

ولی نگاه از آن بارگه نمی گیرم 

  • شاعر وحیده گرجی برگرفته از وبلاگ شعر معصومه
 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

هر فاطمه اي که هست سهمش آه است

 

با ناله و اشک و بي کسي همراه است

يک سرّ غريبانه کوثر اين است:

که عمر گل محمدي کوتاه است

 

شعر یوسف رحیمی برای حضرت معصومه(س) 

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

هر کس به احترام مقام تو خم نشد

 

آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد

دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست

با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

این حاجت من است الهی قلم شود

دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

باز این چه لطفی است که در حق ماشده

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل

من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

شعر مجید تال برای حضرت معصومه(س)

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

عرش کبریا

عرش کبریا

این روضه ی صفیه ی حق، خواهر رضاست

با خود اگر غلط نکنم، عرش کبریاست

معصومه، بنت موسی جعفر، که تربتش

بر دیده ی اعاظم و اَعلام توتیاست

شاعر: آیت الله صافی گلپایگانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آیتی از خداست معصومه

آیتی از خداست معصومه

لطف بی انتهاست معصومه

عطر باغ محمدی دارد

زاده مصطفی است معصومه

پرتوی از تلألؤ زهرا

گوهری پربهاست معصومه

ماه عفّت نقاب آل کسا

دختر مرتضی است معصومه

اختری در مدار شمس شموس

یعنی اخت الرضاست معصومه

زائران، یک در بهشت این جاست

تربتش باصفاست معصومه

در توسل به عترت و قرآن

باب حاجات ماست معصومه

شاعر: حسان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

در میان شوره زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

جانماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی

ناز چشمان تو و دکر خداهای پدر

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند

بر حسین خانواده زینب کبری شدی

خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

از همان اول دلتگشته گرفتار رضا

بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

در تمام عرضه های بندگی پاک تو

همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی

کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا

ای کزیمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم

دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو داری بود کار تو و کار رضا

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می گردد شفیع محشرم

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

آه چون از دل برآید کار آتش می کند

بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد

کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

نیمه شب ها در حرم تا صحن گردی می کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند

شاعر: قاسم نعمتی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست های «رضا»یت

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست های «رضا»یت

اشکی نشست گوشه ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری

بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله ی تو هراسان

شد قبله ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»

دربان! بگو ملیکه ی قم را: از راه آمده ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد

دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است

ما هر چه داشتیم همین است: جان های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!

مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،

از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو

اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

شاعر: قاسم صرافان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

هوای دیدن خورشید در سرم افتاد

هوای دیدن خورشید در سرم افتاد

که ناگهان به دلم جذبه ی حرم افتاد

کسی میان دلم اشفعی لنا می خواند

کسی که خاک ترین بود و از طلا می خواند

تویی سرودن شعرم تویی ترانه ی من

بهانه ای به غزل های عاشقانه ی من

درخت بی ثمری را به بار آوردی

در این زمین کویری بهار آوردی

نداشت فاطمه در شهر خود مزار اما

برای فاطمه در قم مزار آوردی

نگه ندار زما سایه ی پناهت را

و قدر یک مژه بر هم زدن نگاهت را

دوباره بال گشودم شبیه پروانه

و با اجازه سرودم شبیه پروانه

کسی که پای ضریحت دخیل می بندد

دخیل را به پر جبرئیل می بندد

طلا زخاک در کوی تو محک خورده است

کنار سفره ی توآب هم نمک خورده است

برای وصف قم از رود نیل باید گفت

غزل، صیده نه بحر طویل باید گفت

به چشم می خورد اینجا زیارت مریم

سمیه، آسیه، هاجر ،خدیجه، حوا هم

زمین همیشه تو را با برادرت می دید

تو ماه بودی و نام برادرت خورشید

چقدر در حرمت بوی عشق می آید

خیال می کنم عطر دمشق می آید

شبی که فال بجز عشق را نمی آورد

دلم برای زیارت بهانه می آورد

کسی میان دلم(اشفعی لنا)می خواند

صدا صدای خودم بود از شما می خواند

شاعر: مجید تال

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

از شب میلاد تو اینگونه حاصل می شود

از شب میلاد تو اینگونه حاصل می شود

ماه روز اول ذی القعده کامل می شود

بارها سر در میارد از شب میلاد تو

تا که جبرائیل از خورشید غافل می شود

گوئیا شان نزولش می شود ایران ما

هر چه بر موسی بن جعفر سوره نازل می شود

پای او شاه چراغ ودستها عبدالعظیم

چشم ایران چون که مشهدگشت، قم دل می شود

خاک مشهد نسخه ایرانی کرب وبلاست

حضرت معصومه زینب را معادل می شود

هر چه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است

هر چه ناقابل در این مجموعه قابل می شود

هر کسی از خویش داخل گشت خارج می شود

هر کسی از خویش خارج گشت داخل می شود

هر کسی در شهر عاقل گشت عاشق هم نشد

هر کسی در صحن عاشق گشت عاقل می شود

رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب

شاه با ترفیع در صحن تو سائل می شود

در حریمت شعر گفتن کار خودرا می کند

شاطر عباس قمی هم گاه دعبل می شود

اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت

پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود

هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد

صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود

گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست

گوشه ای از لطف معلوم تو فاضل می شود

تاچهل شهر مجاور وسعت اکرام توست

پس من همسایه ات را نیز شامل می شود

مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن

دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود

شاعر: مهدی رحیمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سائلم، لطف دمادم خواهم

سائلم، لطف دمادم خواهم

نفس آلوده ام و دم خواهم

کَم تو نیز چو اقیانوس است

قانعم، از کرمت، کم خواهم

بی کسم در ره تقوی و عمل

از عنایات تو همدم خواهم

تا نَیُفتم به ته چاه گناه

از تو یک رشتۀ محکم خواهم

راه من تا به حرم طولانی است

بهر خرجی، دو سه درهم خواهم

بغض عشقم شده پنهان به گلو

به گل چشم، چو شبنم خواهم

خواهر حضرت سلطان رئوف

اَبرم و بارش نم نم خواهم

بوی عطر شهدا می آید

بهر دل نوحۀ ماتم خواهم

جشن میلاد تو از درگه تو

رزق و روزیِ محرم خواهم

می رسد عطر و بوی کربلا

راهیم کن به سوی کربلا

شاعر: حاج امیر عباسی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد

دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد

کنار درب حرم، بین زائران گم شد

نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد

دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد

به یاد مشهد و باب الجواد افتادم

سرود عاشقی ام، یا «امام هشتم» شد

به محض بردن نام امام آینه ها

لبان آینه هایت پرازتبسم شد

به استحاله کشاندی مرا به لبخندی

دو چشم مملو اشکم، دو خمره ی خم شد

سلام برتو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوارت

از آب شور حرم، شوق و شور می گیرم

وضو برای تشرف به طور می گیرم

ستاره ام، که در این آسمان ظلمانی

ازآفتاب حضور تو نور می گیرم

چقدر زائر عاشق! شبیه کودکی ام

ضریح مرقدتان را به زور می گیرم

چه افتخار عظیمی است، بودنت اینجا

عجیب نیست که حس غرور می گیرم

برای رد شدنم از پل صراط جزا

ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوارت

نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت

برد ز خاطره ها غصه ی فراق بهشت

رواق های حریمت، بهشت نور و بلور

بلند گنبد نورانیت،چراغ بهشت

مدام روز قیامت پی تو می گردم

نمی روم به جهنم؛ و یا سراغ بهشت

شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب

بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت

منم؛ مدیحه سرایی که آرزو دارم

جوار باغ تو باشم، شده کلاغ بهشت؟!

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوارت

شاعر: وحید قاسمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

می رسد امشب نوای عاشقان مستانه تر

می رسد امشب نوای عاشقان مستانه تر

می شود امشب دل دیوانه ها دیوانه تر

سینه ی عاشق همیشه رو به ویرانی خوش است

عاشقان را دل بود امشب بسی ویرانه تر

خانه ی موسی گرفته رنگ و بوی فاطمه

آمده جانانه ای با جلوه ای جانانه تر

بعد از او دیگر برای فاطمه آئینه نیست

تا ابد این امر از افسانه ها افسانه تر

اهل خانه گرد شمع روی او پروانه اند

شد برادر بین خانه گرد او پروانه تر

عالم امشب بر سر خان کریمه سرخوش است

با نوای فاطمه یا فاطمه در چاوش است

شاعر: ناصر شهریاری

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام

به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو

بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار

هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح

بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو

زپای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین

ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد

به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

شاعر: سراج

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آیینه فضایل

آیینه فضایل

صلّ علی محمد اُختُ الرّضا خوش آمد

جان پیمبر است این، آیات کوثر است این

آرام روح و جان، موسی بن جعفر است این

ذالقعده در شرافت، شد ناب و بی قرینه

دارُالزّیارة گشته، از مقدمش مدینه

موسی کند هماره، تکریم و احترامش

از عرش حق تعالی، عیسی دهد سلامش

زهرای دوّم است این، در حُسن و در شمائل

باشد به دُخت احمد، آیینه ی فضائل

بر پیروانش امشب، عیدی دهد پیمبر

گشته به مُصحف دین، نازل دوباره کوثر

ای بانوی کریمه، ما سائلانت هستیم

بنگر که با تمنا بر خوان تو نشستیم

لطف تو بر گدایان، بی مثل و بی بدیل است

در دیده ی دو عالم،احسان تو جمیل است

بانو عنایتی کن، مسکین  بی نوا را

کن قسمتش ز رحمت، دیدار کربلا را

ای دختر ولایت، بر شیعیان دعا کن

راهیشان به سوی، وادی کربلا کن

با ذکر و با دعایت، ای نور چشم زهرا

کم کن تو از سر دین، شرّ وهابیت را

در این زمان به شیعه، قسم به سوره ی فیل

اصل تبرّی باشد، تنفر از اسرائیل

شاعر: حاج امیر عباسی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سائل لطف نوشتند بني آدم را

سائل لطف نوشتند بني آدم را

سر ِ اين سفره نشاندند همه عالم را

صبح فردا عجبي نيست اگر بنشانند

يك طرف آسيه و يك طرفت مريم را

حس ِ معراج نشينيِ من اين است فقط

گوشه اي از حرمت پهن كنم بالم را

در ضريحت شرف آدميت ريخته اند

پس محال است كه آدم نكند آدم را

همه بالفعل مسيح اند اگر پخش كنند

نفس ِ دختر موسايِ مسيحا دم را

مثل يك عرش براي تو حرم ساخته اند

كاش ميشد حرم حضرت زهرا هم را

 

با گدايي حرم فخر به دنيا داريم

هرچه داريم از اين دختر موسي داريم

 

قصد كردي بكِشي و بكِشاني همه را

تا به معراج ِ بلندت برساني همه را

ريشه هاي دلِ ما رشته اي از چادر توست

چادرت را بتكان تا بتكاني همه را

به خدا ذره اي از خانمي ات كم نشود

چه براني همه را و چه بخواني همه را

تربت پاي تو بودن چه به ما مي آيد

پس چه بهتر سر راهت بنشاني همه را

يك دو قرباني ما نيست برازنده ي تو

وقت آن است بيايي بستاني همه را

 

بشكند گر سر عشاق فداي سر تو

همه ي ما به فداي نخي از معجر تو

 

ما گداييم همه وقت نظر داشتنت

خاك پاييم همه وقت گذر داشتنت

آمدي مردم ايران به نوايي برسند

ورنه جز اينكه بهانه ست سفر داشتنت

علم شد تربت سجاده ي بيت النّورت

حوزه ي علميه شد لطف سحر داشتنت

يك نفس در جگرت سوخت و شد روح الله

بركت داشت چقدر ، آهِ جگر داشتنت

فتنه اي آمد و چون فاطمه جمعش كردي

اي به قربان تو و سينه سپر داشتنت

 

در طريقت نفس از پا كه بيفتد خوب است

سير معراج به اينجا كه بيفتد خوب است

 

گاه بابا سخنش را به تو تنها ميگفت

چون نبي گرچه علي داشت به زهرا ميگفت

جايگاه تو چنان در نظرش بالا بود

جاي آن داشت به تو اُمِّ ابيها ميگفت

دست خطِ تو كه ميديد فقط مي بوسيد

تا كه يادِ تو مي افتاد "فداها" ميگفت

خبر از عصمت بي چون و چرايت ميداد

هر امامي كه مقامات شما را ميگفت

عمه ي كرب و بلا در تو تجلي كرده

بايد اين آينه را زينب كبري ميگفت

 

بر روي چشم همه جاي شما محفوظ است

احترام تو در اين شهر خدا محفوظ است

 

مطمئن باش در اين شهر پريشان نشوي

بي برادر نشوي پاره گريبان نشوي

مطمئن باش كسي سنگ نمي اندازد

از عبورت ز سر كوچه پشيمان نشوي

محملت بر روي چشم همگان جا دارد

به خدا مورد آزار مغيلان نشوي

آن قدر پوشيه و حله سرت ميريزند

زير يك معجر پاره شده پنهان نشوي

زيور آلات تورا مردم اينجا نبرند

وسط خيمه ي آتش زده حيران نشوي

 

محملت شعله ور از واژه ي غارت نشود

حَرمت بسته به زنجير اسارت نشود

 

شعر مدح حضرت فاطمه معصومه (س) _ علی اکبر لطیفیان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها