0

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تا قم به هزار زحمت آمد از بس

در شان و مقام، به که دختر باشد
معصومه شده است تا که خواهر باشد
مانده است به مشهد برود یا شیراز
قم ماند که بین دو برادر باشد

***
مانند کبوتری که بالش خسته است
بیمار شده است و از پریدن خسته است
تا قم به هزار زحمت آمد از بس
خواهر به برادران خود وابسته است
***
یک روز عجیب محترم خواهم شد
محبوب ترین خاک عجم خواهم شد
معصومه به قم اگر نگاهم بکند
من کاشی سر در حرم خواهم شد

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وقف سرگرمی طفلان سر کوچه شدم

تا به معراج تقرب برسانند مرا

عقب قافله باید بكشانند مرا

وقف سرگرمی طفلان سر کوچه شدم

حرجی نیست که دیوانه بخوانند مرا

جای تسبیح میِ تازه زمین می ریزد

سر سجاده اگر که بتکانند مرا

تا كه در محضر یارم مكانم بالاست

چه خیالیست كه پایین بنشانند مرا

بارها جان مرا تا به لبم می آرد

تا كه یك بار سلامی برسانند مرا

شد پناهِ همگان هر كه پناهنده ی اوست

سگِ اصحابم و از خویش بدانند مرا

از همه دور كن و از حرمت دور مكن

پس  نرانید مرا تا که نرانند مرا

جان من عاریه ای بود كه نذرش كردم

بگذارید كه امشب بستانند مرا

جان به هر حال قرار است که قربان بشود

پس چه خوب است که قربان کریمان بشود

حرم امن تو کافی است هراسان شده را

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت

تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است

خارج از دست خلیل است، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود

از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است

از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به در خانه ی تو بسته و وابسته شدیم

چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد

کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو  بهتر پیچید

پخش کردند اگر قصۀ مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی، امّا

دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت

تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم

گذری نیست به معراجِ تو حیران شده را

جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو

تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

با گدایی حرم فخر به دنیا داریم

هرچه داریم از این دختر موسی داریم

تو اگر پا ندهی خواهش ما را چه کنیم

خشکسالیم همه حضرت دریا چه کنیم

تو بهشت آوری و تا حرمت را داریم

آرزوی سفر عالم بالا چه کنیم

تو عزیز همه ما نیز ذلیل همه ایم

پس تو را هیچ غمی نیست بگو ما چه کنیم

تو عطا هم نکنی عین عطایی اما

پس بگو با جگر سوخته حالا چه کنیم

تو بر آنی که ز ما دست بگیری امروز

ما برانیم که از هجر تو فردا چه کنیم

رهبر ما به کنار حرمت می آید

یعنی ای دختر موسی تو بفرما چه کنیم

مملکت، مملکت توست خودت یارش باش

رهبرم زاده ی زهراست نگهدارش باش

عرش هستی و ملک دور و برت ریخته اند

بال بر زیر پر رهگذرت ریخته اند

ترس ندارم ز سر وضع گنهکاری خویش

آنقدر برگ شفاعت به سرت ریخته اند

تو چه کردی که برای تو پدر می میرد

شان زهراست به درک پدرت ریخته اند

نخی از معجر تو وقت سفر دیده نشد

بسکه پوشیه و حله به سرت ریخته اند

علی اکبر لطیفیان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت
خانه ی «موسی»* بدون طور،کوه نور شد
نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت
بعد شادی_آن رفیق نیمه راه_از سینه‌ام؛
هرچه گفتم غم برو ، غم از دلم بیرون نرفت
از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت
چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت
درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت
ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت
دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت
از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

مهدی رحیمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

ری زاده ایم و مزرعه سبز گندمیم

هر صبح با حسین شما در تكلمیم

ما شیعه ولایت مولا، نسب نسب

سلمان پابرهنه ای از نسل چندمیم

گاهی میان خنده خورشید گریه ایم

گاهی میان گریه زهرا تبسمیم

همسایه حریم تو همسایه خداست

پس صد هزار شكر كه همسایه قمیم

آن قدر عاشقان و بزرگان و عالمان

دلداده تواند كه ما بین آن گمیم

ای دست گیر صبح قیامت سرم فدات

هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

بالاتر از پریدن پرهاست بام تو

ماها نمی رسیم به شان مقام تو

خم می شود تمامی دنیا برابرت

ای احترام آل عبا احترام تو

باید هزار بار نشست و بلند شد

وقتی كه می رسند بزرگان به نام تو

این شان توست حرمت توست احترام توست

گوید اگر "فداک ابوک" امام تو

آباد گشت قلب زمین زیر پای تو

آباد گشت مسجد دین با كلام تو

یعنی تمام هستی دین مال فاطمه است

یعنی تمام ملك زمین مال فاطمه است

تو آمدی كه رحمت دنیای ما شوی

منجی تا قیامت كبرای ما شوی

ما مرده ایم و تو نفست مرده زنده كن

پس واجب است این كه مسیحای ما شوی

تو خانمی و جلوه بالای هر سری

اصلاً عجیب نیست كه آقای ما شوی

تو آمدی كه با بركات نسیمی ات

روزی یا امام رضاهای ما شوی

اصلاً قرار بود در ایران زمین ما

چون فاطمه بیایی و زهرای ما شوی

مهمان چند روزه ایران خوش آمدی

همشیره امام خراسان خوش آمدی

شهر تو آشیانه ی امن امام هاست

گلدسته ات مطاف شب و روز انبیاست

بانو! قسم به پنجره های ضریح تو

این آستانه ای ست كه باب الرضای ماست

روی در حریم تو زیبا نوشته اند

" این جا حریم دختر پیغمبر خداست

این جا به احترام قدم نه، که از شرف

گیسوی حور و بال ملك فرش زیر پاست

اینجا مس تو را به نگاهی طلا كنند

تا اسم اعظم است چه حاجت به کیمیاست

این جا مدینهٔ دگر آل فاطمه است

این جا دل شكسته به دنبال فاطمه است

 

 

علی اکبر لطیفیان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

دختر شدى كه نورِ چشمانِ پدر باشى
تا در دهانِ تلخِ عمرِ او شكر باشى

وقتى تو هستى مادرت تنها نمى ماند
دختر شدى تا كه برايش همسفر باشى

دختر شدى تا در ميان سيلِ جمعيت
تنها تو از بغضِ برادر با خبر باشى

تو غنچه ى خندانِ باغِ زندگى بودى
طوفان ولى نگذاشت تا بى دردسر باشى

گنجشکِ معصوم و نحيفِ آسمانِ ما
آتش دلش مى خواست تو بى بال و پر باشى

تو از تبارِ شبنمى، از جنسِ بارانى
حقت نبوده غرق در خون جگر باشى

يا اينكه شب، جاى نوازش هاى بابايت
در انتظارِ جيغِ آژيرِ خطر باشى

گل، خانه اش گلخانه است آخر چرا پس تو
بايد ميان خاك و خُل ها دربدر باشى؟

من خوب مى دانم كه بين قوم كركس ها
بسيار دشوار است كه "شانه به سر" باشى

"إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ..." تو اين را خوب از بر كن
بايد كه در شب هم به اميد سحر باشى

محمدرضا بازرگانى

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

من آمــــــــــده ام مســافری مانده ز ره

از شــــوق زیــــارت، زده این دل لَه لَه

گفتند که کربــــــلا بهشت است،بهشت

"یــــا فاطـمة اشفعـــی لنا فـــی الجنـــة"


محمد کاظمی نیا

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آرام کسی رد شده اما ضربانش

آرام کسی رد شده اما ضربانش

باید بنویسم غزلی تا هیجانش…


عطر خوش نعنای تو در حلقه‌ای از دود

سرگیجه‌ی این شهر، من و نقش جهانش


آواز بیاتی و چه خوب است که یک شب

عریان بشوی در وسط جامه درانش


از روی لب توست که در حاشیه‌ی قم

هی شعبه زده حاج‌حسین و پسرانش


این شعر فقط تاب و تب رد شدنت بود

چیزی که عیان است چه حاجت به بیانش


دنباله‌ی موهای تو بر صفحه‌ی کاغذ

آرام کسی رد شده اما ضربانش…

 

حسام بهرامی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

محشر دم بهشت بيايي بزرگوار

شعر وحید قاسمی برای حضرت معصومه(س)

خاتون شهر آينه هايي بزرگوار

زهراي شهر يثرب مايي بزرگوار

 

چشم ملك نديده دمي سايه ي تو را

ناموس بارگاه خدايي بزرگوار

 

اين قوم را به راه حقيقت كشانده اي

موساي بي عباوعصايي بزرگوار

 

بر شانه هاي باد،جحاز تو حمل شد

فرمانرواي ملك صبايي بزرگوار

 

گم كرده ايم كعبه ي حاجات و آمديم

نزد شما كه قبله نمايي بزرگوار

 

من گريه مي كنم كه نگاهي كني مرا

آري هميشه عقده گشايي بزرگوار

 

باران رحمت ازلي سهم مان شده

بي شك دليل فيض شمايي بزرگوار

 

بانوي مهربان كدامين قبيله اي ؟

امشب بگو كه اهل كجايي بزرگوار

 

خلقت شبيه پير كريم عشيره است

الحق ز نسل شير خدايي بزرگوار

 

فهميدم از شلوغي صحن و سراي تان

هر لحظه مامن فقرايي بزرگوار

 

فرقي نمي كند چقدر نذر مي كنند!؟

باب المراد شاه و گدايي بزرگوار

 

اينجا مريض ها همگي خضر مي شوند

سرچشمه ي حيات و بقايي بزرگوار

 

از لحن گريه كردن زوار واضح است

در قم،بقيع اهل بكايي بزرگوار

 

يادت نمي رود چه قراري گذاشتيم؟

محشر دم بهشت بيايي بزرگوار

 

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود
با یک سلام صبح من آغاز می‌شود
پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه پرواز می‌شود 
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می‌شود 
فهمیده‌ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب‌ساز می‌شود 
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود
اعجاز توست اینکه دلم یاکریم توست
قلب تپنده حرم قم، حریم توست 
اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است
از نفحه شهود و تجلی معطر است 
برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت(ع)
دارالعلومِ مریم آل پیمبر(ص) است 
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاک در حریم تو علامه پرور است 
چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست
اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است 
تنها پناهگاه دلم صحن آینه است
وقتی دلم از آه زمانه مکدر است 
هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر(س) است 
صحن تو غرق بوی گل یاس می‌شود
اینجا حضور فاطمه(س) احساس می‌شود 
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه(س)
اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه(س) 
بی‌اختیار پای ضریحت رسیده است
هر زائری که آمده دنبال فاطمه(س) 
دارد تمام مرقد تو بوی آسمان
اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه(س) 
فرمود آشیانه امن الهی است
صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه(س) 
خورشید آل فاطمه(س) از راه می‌رسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه(س) 
ای عمه امام زمان! کاش در حرم
یک صبح جمعه لایق دیدار می‌شدم 
خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا
محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحجج(ع)
ای زینب امام رضا(ع) إشفعی لنا 
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا 
در هر سحر به سوی ضریح اجابتت
می‌آورم دو دست دعا إشفعی لنا 
روی سیاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا 
مهر و ولایتت شده حبل المتین ما
در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا 
یوم الحساب تو همه امید شیعه‌ای
تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای 
با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده 
سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شک‌ زده 
از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود
هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده 
تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده 
شب‌های جمعه طوف حرم می‌کنم ولی
گویا کسی به زخم دل من نمک زده 
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده 
امشب گره گشاست دم یا رضا رضا
در دست توست تذکره‌ی کربلای ما 
============
شعر : یوسف رحیمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت

شعر قاسم صرافان برای خضرت معصومه(س)

 

 

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

 

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان 
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چرا که با قفس خود هنوز درگیرم

شعر وحیده گرجی برای حضرت معصومه (س)

کبوتر حرمت شد دل زمینگیرم                       

 

کشید پای تو را آسمان به تقدیرم

رواقهای تو را پر کشیده ام بانو...                

بجز حریم تو از هر چه آسمان سیرم

توان دیدن خورشید کار هر کس نیست               

ولی نگاه از آن بارگه نمی گیرم

تو نبض زندگیم را به دست خود داری            

مسلم است که با رفتن تو می میرم

مدینه قسمت پرواز من نخواهد شد

چرا که با قفس خود هنوز درگیرم

کنار پنجره های ضریح تو هر بار                

بقیع می روم آنجا قرار می گیرم

خدا نخواست که پابند نامه ها بشوم

گره زده ست ضریح تو را به تقدیرم

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ای دختر عقل و خواهر دین

میوه شاخسار توحید

ای دختر عقل و خواهر دین

وی گوهر دُرج عزّ و تمکین

عصمت شده پای بند مویت

عصمت شده پای بند مویت

ای میوه ی شاخسار توحید

همشیره ی ماه و دخت خورشید

شاعر: آیت الله وحیدی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مرغ دلم راهی قم می شود

مرغ دلم راهی قم می شود

درحرم امن تو گم می شود

عمه سادات،سلام علیک

روح عبادات،سلام علیک

کوثر نوری،به کویر قمی

آب حیات دل این مردمی

عمه سادات ،بگو کیستی؟

فاطمه یا زینب ثانیستی

از سفر کرب و بلا آمدی

یا که به دیدار رضا آمدی

من چه کنم شعله داغ تو را 

درد و غم شاه چراغ تو را 

کاش شبی مست حضورم کنی

با خبر از وقت ظهورم کنی

کاش جاروکشی صحن نصیبم می شد

دل من خادم مولای غریبم می شد

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ظهور نور خدا

ظهور نور خدا

نور خدا در رسول اکرم پیدا

کرد تجلی زوی به حیدر صفدر

وز وی تابان شده به حضرت زهرا

اینک ظاهر ز دختر موسی جعفر

شاعر: امام خمینی(ره)

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم

شعر قادر طراوت پور برای حضرت معصومه(س)

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهیِ بیت‌الكرمِ قم شدم
 
رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر
 
کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبیِ رضا می‌دهد
 
پاره‌ای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر «شمس‌الشّموس»!
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی «صاحب زمان»!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم
 
اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من
 
اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه‌ی معصومیت آفتاب!
 
«شیعه» به نام تو مباهات کرد
«نور» در این خانه مناجات کرد
 
بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش «یا علی» است
 
بُقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه‌ی عالمه و عالِم است
 
دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سرِ خلوت گرفت
 
لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست
 
اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن
 
اشک! به راهِ سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟
 
اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم
 
من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
نام تو یادآور زینب شده
موجبِ آوارگیِ شب شده
 
هم‌سخنِ خلوتِ تنهای من!
دخترِ خورشید و مسیحای من!
 
مریم قدّیسه‌یِِ آلِ علی!
سیّده‌یِ نسلِ زلالِ علی!
 
کوثری از سلسله‌ی حیدری
پاره‌ای از عصمتِ پیغمبری
 
شیفتگانت به طواف آمدند
در «حرم ستر عفاف» آمدند
 
جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده
 
با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاه چراغ آمدم

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها