0

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

یاد تو آسمان دلم را فراگرفت

باران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت

 

 چادر به سر کشیدم و یادم نمانده کی؟

دستم میان دست ضریح تو جا گرفت

 

گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عود

از سقف و سنگفرش حرم بوسه ها گرفت

 

 می گفت روی منبر قلبم کسی ...خوشا

دستی که دست خواهر مولا رضا گرفت

 

 هم اسم مادر تو مرا نام کرده اند

این عشق در وجودم از آغاز پا گرفت

 

 من راه یافتم به تو با دل گرفتگی

ماندم که با وجود تو این دل چرا گرفت؟

 

 بین زیارت تو و خلوت نشینی ام

یک لحظه دیدمت و همان دم دعا گرفت

 

 خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است

با آستان دوست به مأوا چه حاجت است

 

آیینه ی رواق تو با آه زائران

همدرد شد شکست به همراه زائران

 

 شهره است دستگیری خاتون که اینچنین

مشتاق اوست دست هواخواه زائران

 

 رفتم به زیر سایه دستی که می کشی

بر شانه های هق هق گهگاه زائران

 

  "من زار عمتی بقم ..." از جود جاده ساخت

بین بهشت و بین قدمگاه زائران

 

 وقت وداع با تو، قدم سست می شود

بنگر به گام رفته به اکراه زائران

 

 بانوی آفتابی شهر کویری ام!

با دست خالی آمده ام، می پذیری ام؟

 

با شعر، سنگفرش حرم را قدم زدم

هر بیت را مقابل رویت قلم زدم

 

 هر آینه درخشش تصویری از تو داشت

از تو مثل به پرتو هر صبحدم زدم

 

با یک تبسم از تو چنان زیر و رو شدم

که دست رد به سینه ی انبوه غم زدم

 

 دستم رسید پای بلندای دامنت

از شرم بود بانو اگر حرف کم زدم

 

 می خواست شعر آینه ی عصمتت شوم

این بیت های توست ولی من رقم زدم

 

 زانو زده است بر سر خاکت ندیمه ای

آخر شنیده است که در قم کریمه ای....

 

گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد

از قم گذشت پهلوی کاشان گلاب شد

 

 آیینه ای به گنبد تو خیره مانده بود

محو جلا و جاذبه اش، آفتاب شد

 

 شب گفت خاطرات تو را، رو به آسمان

اشکش چکید در غم تو، ماهتاب شد

 

 احساس شوق و رغبت خواهر- برادری

نامی نداشت، "عشق" سپس انتخاب شد

 

 باد از حرم به قصد تبرک، غبار رُفت

شد گردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد

 

 اشکی شفیع می طلبید از دم ضریح

لب وا نکرده بود، دعا مستجاب شد

 

 ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت

وقتش رسیده است که تا اوج پر گرفت

 

 بین رسیدن و نرسیدن مردّدی

هر چند نیمه راه رسیدن به مقصدی

 

 یک سال بوده یاد رضا، گوشه ی دلت

هر لحظه می کشیده لبت، آه ممتدی

 

 ده فرسخ آرزوی تو را قم به انتظار

امید می کشید، سرانجام آمدی

 

عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم

رفته است روزگاری و اینجا زبانزدی

 

 غربت به دوش و دوست نواز و کریم‌دست

یک ذره با برادر خود، مو نمی زدی

 

 هر واژه با نگاه تو از جا بلند شد

در وصف تو به صف شد و ترکیب بند شد

خانم هاشمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

جود و کرامت از کرمش جاودان شده

هر چه دخیل هست به سویش روان شده

 

جبریل هم اگر برسد در حریم او

حس میکند که وارد صحن جنان شده

 

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است

در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

 

از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است

دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده

 

خواهر حریف هجر برادر نمیشود

بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

 

با احترام آمد و با احترام رفت

هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده

 

دور و برش فرشته نگهبان معجرش

پس ما فدای زینب بی پاسبان شده

 

گاهی میان محمل نامحرمان شهر

گاهی میان محمل بی سایبان شده

 

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد

شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

علی اکبر لطیفیان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حضرت زینب امام رضا

سفره دار قدیمی دنیا

ای كریم شفیعه ی فردا

گنبدت را نگاه می كرم

خوش به حال پرِ كبوترها

پیش تو بی اراده می گویم

السلام علیك یا زهرا

طعم سوهان شهر تو برده است

تلخی كام روزه دار مرا

كار خورشید می كند آری

ذره ای را كه می بری بالا

با همین شور و حال و تاب و تبم

راهی جاده ی سه شنبه شبم

سجده ها و قیام های منی

‌هدف احترام های منی

السلام علیك یا بانو

تو علیك السلام های منی

زینب دومی و بعد رضا

عمه جان امام های منی

لحظه های خوش حرم رفتن

استواری گام های منی

در دلم با تو درد و دل كردم

یكی از هم كلام های منی

انعكاس جمالی زهرا

حضرت زینب امام رضا

مسعود اصلانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

باران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت

  یاد تو آسمان دلم را فراگرفت

باران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت

 چادر به سر کشیدم و یادم نمانده کی؟

دستم میان دست ضریح تو جا گرفت

گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عود

از سقف و سنگفرش حرم بوسه ها گرفت

 می گفت روی منبر قلبم کسی خوشا

دستی که دست خواهر مولا رضا گرفت

 هم اسم مادر تو مرا نام کرده اند

این عشق در وجودم از آغاز پا گرفت

 من راه یافتم به تو با دل گرفتگی

ماندم که با وجود تو این دل چرا گرفت؟

 بین زیارت تو و خلوت نشینی ام

یک لحظه دیدمت و همان دم دعا گرفت

 خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است

با آستان دوست به مأوا چه حاجت است

***

آیینه ی رواق تو با آه زائران

همدرد شد شکست به همراه زائران

 شهره است دستگیری خاتون که اینچنین

مشتاق اوست دست هواخواه زائران

 رفتم به زیر سایه دستی که می کشی

بر شانه های هق هق گهگاه زائران

  "من زار عمتی بقم ..." از جود جاده ساخت

بین بهشت و بین قدمگاه زائران

 وقت وداع با تو، قدم سست می شود

بنگر به گام رفته به اکراه زائران

 بانوی آفتابی شهر کویری ام!

با دست خالی آمده ام، می پذیری ام؟

   ***

با شعر، سنگفرش حرم را قدم زدم

هر بیت را مقابل رویت قلم زدم

 هر آینه درخشش تصویری از تو داشت

از تو مثل به پرتو هر صبحدم زدم

  با یک تبسم از تو چنان زیر و رو شدم

که دست رد به سینه ی انبوه غم زدم

 دستم رسید پای بلندای دامنت

از شرم بود بانو اگر حرف کم زدم

 می خواست شعر آینه ی عصمتت شوم

این بیت های توست ولی من رقم زدم

 زانو زده است بر سر خاکت ندیمه ای

آخر شنیده است که در قم کریمه ای....

***

گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد

از قم گذشت پهلوی کاشان گلاب شد

 آیینه ای به گنبد تو خیره مانده بود

محو جلا و جاذبه اش، آفتاب شد

 شب گفت خاطرات تو را، رو به آسمان

اشکش چکید در غم تو، ماهتاب شد

 احساس شوق و رغبت خواهر- برادری

نامی نداشت، "عشق" سپس انتخاب شد

 باد از حرم به قصد تبرک، غبار رُفت

شد گردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد

 اشکی شفیع می طلبید از دم ضریح

لب وا نکرده بود، دعا مستجاب شد

 ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت

وقتش رسیده است که تا اوج پر گرفت

                                     ***

 بین رسیدن و نرسیدن مرددی

هر چند نیمه راه رسیدن به مقصدی

 یک سال بوده یاد رضا، گوشه ی دلت

هر لحظه می کشیده لبت، آه ممتدی

 ده فرسخ آرزوی تو را قم به انتظار

امید می کشید، سرانجام آمدی

  عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم

رفته است روزگاری و اینجا زبانزدی

 غربت به دوش و دوست نواز و کریم‌دست

یک ذره با برادر خود، مو نمی زدی

 هر واژه با نگاه تو از جا بلند شد

در وصف تو به صف شد و ترکیب بند شد

 

نجمه سادات هاشمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قم بی حضورش شهرکی متروکه می شد

دلگیر، دلخسته، پریشان، راه رفتم

نوری نمی دیدم به سمت ماه رفتم

هم درد تنهایی ما بی او که می شد؟

قم بی حضورش شهرکی متروکه می شد

بر آب عصا را گر نمی زد دخت موسی

یک باره سیل بی امان می برد ما را

عکس حرم را روی سینه قاب کردم

قلب خودم را دور آن بیتاب کردم

آیین این آیینه ها مهمان پذیری ست

دیری ست آهم میهمان اوست دیری ست

بر جذبه های گنبدش دلداده خورشید

هرکس نخستین زائرش... همزاد خورشید

هر شاعری با لطف او مأجور باشد

در وصف او هر بیت، بیت النور باشد

بانو برایت شعر آوردم بخوانم

بگذار امشب تا سحر این جا بمانم

روز نخستین مهر تو دیوانه ام کرد

یادت می آید من همانم من همانم

می افتد از چشمانم اشک قطره قطره

اما نمی افتد تمنا از زبانم

وقت ورود تو همان روز دل انگیز

ای کاش بودم تا تو بودی میهمانم

آن روز عشق و احترام و مهربانی

گل ریختن از پشت بام و مهربانی

چندین محافظ در میان کاروان بود

شکر خدا آن ساربان هم مهربان بود

جمعیت آن روز مرهم بود، مرهم

دور و بر آن ناقه محرم بود، محرم

تاریخ رنج عشق را تمدید کردی

با رفتنت صد خاطره تجدید کردی

شرح کتاب فاطمی را طرح کردی

طرح کتاب زینبی را شرح کردی

کم می شود اشک من اما لطف تو نه

من مستحق آتشم با لطف تو نه

بانو شما از ریشه ی عشقی اصیلی

محض رضای مهربانی «اشفعی لی»

مجیدتال

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

باز هم خواهر امام آمد

با همه عزت و مقام آمد

باز هم خواهر امام آمد

با سلام و درود وارد شد

قم که آمد به احترام آمد

**

همه اش احترام می کردند

دسته دسته سلام می کردند

همه جا مهر بود و گل باران

حق او را تمام می کردند

**

هیچکس ناسزا نگفت به او

جز درود و ثنا نگفت به او

هیچکس وقت آمدن غیر از

آیه انمّا نگفت به او

**

در دلش حول و التهاب که نیست

دست او بسته در طناب که نیست

لرزه بر جان او نیفتاده

حرفی از مجلس شراب که نیست

**

خوب شد که سری به نیزه ندید

خوب شد هیچ حرف بد نشنید

خوب شد وقت دست و پا زدنش

نیمه جان برادرش نرسید

 

**

قم عجب میهمان نوازی کرد

تا ابد ماند و سرفرازی کرد

قم عجب کرد آبرو داری

کوفه با آبرو چه بازی کرد

**

ای امان از غریبی زینب

وای از غم نصیبیِ زینب

هیچ چشمی به شام و کوفه ندید

دل قرار شکیبی زینب

**

بس که همچون حسین محو خداست

درد و غم پیش چشم او زیباست

تا خدا همچو زینبی دارد

پرچمش تا همیشه پابرجاست

 

برگرفته از وبسایت حاج منصور

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تا چهل شهر مجاور وسعت اکرام توست

از شب میلاد تو اینگونه حاصل می شود

ماه روز اول ذی القعده کامل می شود

بارها سر در میارد از شب میلاد تو

تا که جبرائیل از خورشید غافل می شود

گوئیا شأن نزولش می شود ایران ما

هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود

پای او "شاه چراغ "ودست ها "عبدالعظیم"

چشم ایران چون که مشهدگشت-قم=دل می شود

خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست

حضرت معصومه زینب را معادل می شود

هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است

هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود

هرکسی از خویش داخل گشت، خارج می شود

هرکسی از خویش خارج گشت، داخل می شود

هرکسی درشهر، عاقل گشت عاشق هم نشد

هرکسی درصحن عاشق گشت، عاقل می شود  

رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب

شاه با ترفیع در صحن تو سائل می شود

در حریمت شعر گفتن کار خود را می کند

"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود

اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت

پس به جای مُهر پیشانیِ من گل می شود

هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد

صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود

گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست

گوشه ای از لطف معلوم تو"فاضل"می شود

تا چهل شهر مجاور وسعت اکرام توست

پس منِ همسایه ات را نیز شامل می شود

مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن

دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود

مهدی رحیمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است

قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام کاش زمان با همین سلام

در آستانۀ درِ ساعت بایستد

و گردش نگاه تو در بین زائران

روی من – این فتاده به لکنت – بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام

در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من

در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیۀ عذاب

هم وزن با یک آیۀ رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما

زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید

طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آن کس که جای فاطمه در قم نشسته است

در روز حشر هم به شفاعت بایستد

تو خواهر امام غریبی و این غزل

با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم

حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو

مستی که روی پاش به زحمت بایستد

هادی جانفدا

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

در خواب شنیدم که مقیمت شده ام

مرغ دل من كه ميل گندم دارد

پرواز ميان مشهد و قم دارد

ماييم كبوتران بين الحرمين

يك كشور از اين هر دو تنعم دارد

***

در خواب شنیدم که مقیمت شده ام

من خادم این صحن کریمت شده ام،

 از شوری آب حرمت بود که من

یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سر ِ اين سفره نشاندند همه عالم را

سائل لطف نوشتند بني آدم را
سر ِ اين سفره نشاندند همه عالم را

صبح فردا عجبي نيست اگر بنشانند
يك طرف آسيه و يك طرفت مريم را

حس ِ معراج نشينيِ من اين است فقط
گوشه اي از حرمت پهن كنم بالم را

در ضريحت شرف آدميت ريخته اند
پس محال است كه آدم نكند آدم را

 همه بالفعل مسيح اند اگر پخش كنند
نفس ِ دختر موسايِ مسيحا دم را

مثل يك عرش براي تو حرم ساخته اند
كاش ميشد حرم حضرت زهرا هم را

با گدايي حرم فخر به دنيا داريم
هرچه داريم از اين دختر موسي داريم

قصد كردي بكِشی و بكِشاني همه را
تا به معراج ِ بلندت برساني همه را

ريشه هاي دلِ ما رشته اي از چادر توست
چادرت را بتكان تا بتكاني همه را

به خدا ذره اي از خانمي ات كم نشود
چه براني همه را و چه بخواني همه را

تربت پاي تو بودن چه به ما مي آيد
پس چه بهتر سر راهت بنشاني همه را

يك دو قرباني ما نيست برازنده ي تو
وقت آن است بيايي بستاني همه را

بشكند گر سر عشاق فداي سر تو
همه ي ما به فداي نخي از معجر تو

ما گداييم همه وقت نظر داشتنت
خاك پاييم همه وقت گذر داشتنت

آمدي مردم ايران به نوايي برسند
ورنه جز اينكه بهانه ست سفر داشتنت

علم شد تربت سجاده ي بيت النّورت
حوزه ي علميه شد لطف سحر داشتنت

يك نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
بركت داشت چقدر، آهِ جگر داشتنت

فتنه اي آمد و چون فاطمه جمعش كردي
اي به قربان تو و سينه سپر داشتنت

در طريقت نفس از پا كه بيفتد خوب است
سير معراج به اينجا كه بيفتد خوب است

گاه بابا سخنش را به تو تنها ميگفت
چون نبي گرچه علي داشت به زهرا ميگفت

جايگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جاي آن داشت به تو اُمِّ ابيها ميگفت

دست خطِ تو كه ميديد فقط مي بوسيد
تا كه يادِ تو مي افتاد "فداها" ميگفت

خبر از عصمت بي چون و چرايت ميداد
هر امامي كه مقامات شما را ميگفت

عمه ي كرب و بلا در تو تجلي كرده
بايد اين آينه را زينب كبري ميگفت

بر روي چشم همه جاي شما محفوظ است
احترام تو در اين شهر خدا محفوظ است

مطمئن باش در اين شهر پريشان نشوي
بي برادر نشوي پاره گريبان نشوي

مطمئن باش كسي سنگ نمي اندازد
از عبورت ز سر كوچه پشيمان نشوي

محملت بر روي چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغيلان نشوي

آن قدر پوشيه و حله سرت ميريزند
زير يك معجر پاره شده پنهان نشوي

زيور آلات تورا مردم اينجا نبرند
وسط خيمه ي آتش زده حيران نشوي

محملت شعله ور از واژه ي غارت نشود
حَرمت بسته به زنجير اسارت نشود
(علی اکبر لطیفیان)

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بي هوايش پري نمي ماند

بي هوايش پري نمي ماند

 چشم هاي تري نمي ماند

واژه ي عاشقي وسط باشد

 واژه ي بهتري نمي ماند

تا که قم هست و هست معصومه

 بي حرم مادري نمي ماند

 بانوي ما، اگر اشاره کني

به تن ما سري نمي ماند

با وجود تو و امام رضا

 عرصه ي محشري نمي ماند

يا بدون مقام خواهريت

 عزت خواهري نمي ماند

 

اي کريمه همه فداي توايم

 گريه کن هاي غصه هاي توايم

 

با غم و غصه آشنا بودي

 مثل يک بغض بي صدا بودي

از همان کودکي همان اول

 غرق درياي غصه ها بودي

زخم زنجير و ساق پاي پدر

 به غم و درد مبتلا بودي

راهيت کرد بغض دلتنگي

راهي ديدن رضا بودي

تو رسيدي به کشور ما و

 مورد احترام ما بودي

همه گل ريختند روي سرت

 گرچه از دلبرت جدا بودي

 

يادت آمد دلي که سوزان شد

 خواهري را که سنگ باران شد

 

خواهري گفت اشک سهم من است

 اي برادر چقدر دل شکن است ...

اين که يک خواهري نگاه کند

 به برادر که پاره پيروهن است

بدنت را محاصره کردن

 حاصلش آه،زير و رو شدن است

در همت کرده اند و ميبينم

 نيزه هايي که سهم يک بدن است

لشگر کوفه را کفن کردند

 بدن تو هنوز بي کفن است

خواهرت مي رود ولي افسوس

 دلبرش روي خاک پاره تن است

 

در گلو بغض بي صدا مانده

 بدنت روي خاک جا مانده

مصعود اصلانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد

کنار درب حرم، بین زائران گم شد

 

نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد

دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد

 

به یاد مسجد و باب الجواد افتادم

سرود عاشقی ام، یا امام هشتم شد

 

به محض بردن نام امام آینه ها

لبان آینه هایت پر از تبسّم شد

 

به استحاله کشاندی مرا به لبخندی

دو چشم مملو اشکم، دو خمره ی خم شد

 

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

 

از آب شور حرم ، شوق و شور می گیرم

وضو برای تشرّف به طور می گیرم

 

ستاره ام، که در این آسمان ظلمانی

از آفتاب حضور تو نور می گیرم

 

چقدر زائر عاشق شبیه کودکی ام

ضریح مرقدتان را به زور می گیرم

 

چه افتخار عظیمی است آمدی اینجا

عجیب نیست که حسّ غرور می گیرم

 

برای رد شدنم از پل صراط جزا

ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم

 

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

 

نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت

بَرَد ز خاطره ها غصّه ی فراق بهشت

 

رواق های حریمت بهشت نور و بلور

بلند گنبد نورانیت، چراغ بهشت

 

مدام روز قیامت پی تو می گردم

نمی روم به جهنّم، و یا سراغ بهشت

 

شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب

بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت

 

منم مدیحه سرایی که آرزو دارم

جوار باغ تو باشم، شده کلاغ بهشت!

 

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

 

وحید قاسمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

...و به همراه همان ابر که باران آورد

مهربانی خدا در زد و مهمان آورد

باد یک نامهء بی واژه به کنعان آورد

بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد

به سر شعر هوای غزلی زیبا زد

دختر حضرت موسی به دل دریا زد

چادرش دست نوازش به سر دشت کشید

دشت هم از نفس چادر او گل می چید

چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید

من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید

باور این سفر از درک من و ما دور است

شاعرانه غزلی راهی "بیت النور" است

آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید

عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محمد(ص) نرسید

عاقبت حضرت معصومه(س) به مشهد نرسید

ماند تا آینهء مادر دنیا باشد

حرم او حرم حضرت زهرا(س) باشد

صبح شب می شد و شب نیز سحر هفده روز

چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز

بین سجاده ، ولی چشم به در هفده روز

چشم در راه برادر شد اگر هفده روز

روز و شب  پلک ترش روضه مرتب می خواند

شک ندارم که فقط روضهء زینب می خواند.

سید حمیدرضا برقعی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ای کریمه! آسمان ها را به نامش کرده ای

روزگار نیــــک و تقدیری نکــــوتر داشته

هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته

تازه در فردای محشر زائرت پی می برد

آب سقاخانه ی تو طعــم کوثر داشته

گفت بابایت "فـــداها" در جلال شأن تو

مثل تعریفی که از زهرا پیمبر داشته

با وجــــود تو حضـــور مـــادر سادات را

لحظه لحظه پیش خود، موسی بن جعفر داشته

ای کریمه! آسمان ها را به نامش کرده ای

هر کسی نذر تو حتی یک کبوتر داشته

از سیاق صحن هایت می شود احساس کرد

صـــــاحب این آستان شوق برادر داشته

امیر حسین حیدری

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

شعر از محمدعلی مجاهدی برای حضرت معصومه(س)

من به پابوسی تو آمده ام
شهر گلدسته های رنگارنگ
شهر قم، آشیان آل الله
شهر علم و دیانت و فرهنگ

گنبد دلگشای تو از دور
در میان مناره ها پیداست
امتداد حضور آینه ها
در نگاه ستاره ها پیداست
  
آه بانو، بگیر دست مرا 
که به جز تو مرا پناهی نیست 
می توان با تو تا خدا کوچید 
کز حرم تا بهشت راهی نیست 
  
در پگاهی که با دو دست نیاز 
به ضریحت دخیل می بندم 
پر و بال دعای خود را من 
به پر جبرئیل می بندم 
  
بس که شب ها ستاره می شمرم 
آسمانی شده ست دامن من 
گر گناه است عاشقی کردن 
گنه عالمی به گردن من 
  
قطعه ای از بهشت خوب خدا 
آشکارا به منظر حرم ست 
طایر پرشکسته دل ما 
تا همیشه کبوتر حرم ست 

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:25 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها