0

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

هر کس به احترام مقام تو خم نشد

آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد

دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه س است

با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

این حاجت من است الهی قلم شود

دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

باز این چه لطفی است که در حق ماشده

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل

من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
نوری ز فیض کوثر حُسن شما گرفت

یادم نمی رود که ز الطاف مرقدت
هر بار قلب مرده ترینم شفا گرفت

از ابتدا كه شيعة عشق شما شدم
فهمیده ام که چشم تو خانم مرا گرفت

هر صبح بر منارة تو بوسه زد نسیم
تا از كرامت حرم تو صفا گرفت

وقتی به صحن آینه ات آمدم دلم
رنگی به روشنايي آئینه ها گرفت

همواره آسمان حريم تو آبي است
از بس كه صبح گنبد تو آفتابي است
 *

از مرقدت شميم مناجات مي رسد
بر دامنت توسلِ حاجات مي رسد

وقتي كه خاكبوس حريم تو مي شوم
دستم به چشمه هاي كرامات مي رسد

حق گفته اند فاطمة دومين تويي
اين گفته ام چگونه به اثبات مي رسد؟
                  

از بس كه از ضريح شما بر مشام جان
عطر مزار مادر سادات مي رسد

ديگر چه احتياج به مهتاب و آفتاب
تا نور گنبدت به سماوات مي رسد

گل داده است غنچة گلدان آينه
دل آشيان گرفته در ايوان آينه
 *

دستت كريم و سفرة خيرت كثير تر
هرگز نديده ايم ز تو دستگير تر

نائل به فيض كسب مقامات مي شود
در محضر تو هر كه شود سر به زير تر

مي گفت شاعري كه بهشت است مرقدت
نه  نه ، بهشت نه ! به خدا بي نظير تر

گل پوش مي شود حرم آسماني ات
با فرشي از دو بال ملائك حرير تر

با مقدم تو باغ بهار است هر كجا
حتي هزار مرتبه از قم كوير تر

نقش بهار ، در حرمت بسته مي شود
گل ، مات گلعذاري گلدسته مي شود
 *                 

از نسل كوثري كه شد اين شوره زار ها
از بركت حضور شما چشمه سار ها

در ساية تو جلوة خورشيد پا گرفت
اين انقلاب از تو و اين افتخار ها

صبحي اگر دميده ، ز نور نگاه توست
رونق نداشت بي تو در اينجا ، بهار ها

از بس سبد سبد گل ايمان چكيده است
از آسمان لطف تو بر كوچه سار ها

از سفره هاي جود تو احسان گرفته اند
همواره زائران تو و همجوار ها

اين سايه را تو بر سر من مستدام كن
با جلوه هاي معرفتت آشنام كن
*

آسيه آمده به ديارت ز سمت نيل
يا از حجاز مي رسدت همسر خليل

از شرق و غرب عالم امكان رسيده اند
امشب به دستْ بوسيتان بانوان ايل

ديگر عجيب نيست اگر جا گرفته اند
حتي فرشته هاي مقرب چو جبرئيل
              

امشب به سينه آرزويي موج مي زند
بانو اگر ضريح تو را بسته ام دخيل

چشم اميد ما همه بر دستهاي توست
فردا كه مي رسد همه جا بانگ الرحيل

آسوده خاطران هياهوي محشريم
تا زائران دختر موسي بن جعفريم
 *

تنها نه نامه هاي شفاعت بدست توست
بانوي
 من شفاعت جنت بدست توست

مريم ترين عفيفه و قدّيسه اي شمامعصومه اي و كوكب عصمت بدست توست

تا شأن توست لايق تفسير هل أتي
يعني
 كريمه اي و كرامت بدست توست

هر شب دخيل پنجره هايت ، هزار دل
آخر كليد هاي اجابت بدست توست

پر مي زند به سينة من شوق كربلا !
بانوي من جواز زيارت بدست توست

كي مي شود كه بال و پرم را تو وا كني
دل را دوباره زائر كرب و بلا كني

يوسف رحيمي

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

خاك اين شهر به چشمان تو عادت دارد

خوشبحال نفس قم كه لياقت دارد

حرمت مثل نگيني است ولي در دل خااك

زير خاكي همه جا اين همه قيمت دارد

*****

در خواب شنیدم که مقیمت شده ام

من خادم این صحن کریمت شده ام،

 از شوری آب حرمت بود که من

یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!

*****

 

اي حضرت افتاب اي دختر ماه

اي مهر تورا ستاره ها خاطر خواه

اين بنده به درگاه تو آورده پنا

يا فاطمه اشفعي لنا عندالله

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی

تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا

بی اختیار سمت حرم میکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست میدهد

در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع

روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر

از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست

خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم

داریم افتخار که همشهری ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می شویم

وقتی که با ملائکه همگام می شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات

مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست

تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست

این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است

یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم

جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف های خود اصرار میکنم

در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم

عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست

ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است

باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا

ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم

**

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان

از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می شوم

روزی که زیر پای شما خاک می شوم...

سید حمیدرضا برقعی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

دست مرا گرفت وبه دست قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا درحرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت

تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت

 

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم...

بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

 

در این حرم که آمده ام پا به پای عشق

عاشق شدن دعای من است و دعای عشق

مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق

اذن دخولمان بده محض رضای عشق

 

تا چشم کار می کند اینجا کرامت است

اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است

 

ما اشک می شویم که بارانمان کنی

ما درد میشویم که درمانمان کنی

مارا غریب و بی کس و بی خانمان کنی

تا شب نشین صحن شبستانمان کنی

 

یادش بخیر ماه مبارک‌ بهار تو

سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو

 

خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم

نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم

صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم

بالا اگر نبودی  زانو نمی زدیم

 

ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم

ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم

 

بال فرشته است و قدم های مردم است

در حوض صحن آینه اش آسمان گم است

دیگر نگرد مادرمان در همین قم است

((اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟))

 

گفتند باز می شود از قم در بهشت

مارا ببر بهشت تو  ای خواهر بهشت

 

آهو شدیم در دل صیادمان ببر

پروازمان بده به گهر شادمان ببر

یک لحظه سمت پنجره فولادمان ببر

در هشت هشت لحظه ی میلادمان ببر

 

مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو

پس مال ماست کوچه ی سرشور عشق تو

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

دلم -شاید یکی از کفتراتون-
حسابی خو گرفته با هواتون
شبا وقتی که می بندن درارو
دلم می مونه تو صحن و سراتون
یه عمره عاشقونه هر شب و روز
توی شادی و غم کردم صداتون
صُبا گفتم : سلام ، خورشید بانو !
شبا گفتم : سلام ، مهتاب خاتون !
ببخش از اینکه گفتم عاشقونه
نه خانم ، ما کجا و عاشقاتون ؟
سر راه حرم گاهی اگر چه
دوتا شاخه غزل چیدم براتون...
همه ش تقصیر خوبیتونه خانم
که کرده ما بَدارم مبتلاتون
همیشه درد دل کردیم و رفتیم
نشد با ما بگید از ماجراتون
اگر چه ؛ تو دلا می پیچه گاهی
مناجات رضا جانم رضا تون
وَ یا بین صدای ندبه خونا
صدای ناله ی آقا بیاتون
یه عمره سائلم اما یه بارم
شما چیزی بخواین از این گداتون
مگه تا کی قراره زنده باشم
بیام تا کی بگم جونم فداتون ؟
چی می شه زیر پاهاتون بشم خاک
منی که عمریه پایین پاتون ...

حسن بیاتانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

این شهر کویری مملو از باران است

از مردمشان ملک بلاگردان است

هرکس که شد همشهری بانو در قم

خوشبخترینه مردم ایران است

یاسرمسافر

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

تا ابد باغچه ی عطر بهار است اینجا

دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا

 

هر طرف رایحه باغ تجلی دارد

به گمانم سحر آینه زار است اینجا

 

بالهایی که ملائک به طواف آوردند

وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا

 

هر طرف آهوی دلهاست به دام افتاده

نکند منطقه ی باز شکار است اینجا

 

بس که روشن شده از گنبد تو صبح حرم

نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا

 

تحفه هایی که زمینی است کجا لایق اوست

صلوات است که شایان نثار است اینجا

 

این سخن بر غزل پیش ضمیمه بادا

هرچه داریم نثار تو کریمه بادا

 

در تماشای جلال تو ادب باید داشت

ناله ای بدرقه راه طلب باید داشت

 

در خور منزلت و شأن تو ذیقعده نیست

جشن میلاد تو در ماه رجب باید داشت

 

کوثر اسم تو شیرینی ایمان دارد

وقت نامت به دهان طعم رطب باید داشت

 

عاقل از درک حضور تو به عجز افتاده

به تمنای تو دیوانه لقب باید داشت

 

همچو پروانه اگر سوخت پر ما سهل است

سخت عمری که پی شمع تو تب باید داشت

 

آفرین بر تو که سر بودی و مکتوم شدی

خواهر و دختر و هم عمه معصوم شدی

 

لایق صحبت صبح تو به جز شبنم نیست

جز ستاره شب احساس تو را محرم نیست

 

در کویر آمدی از زمزمه گل رویاندی

یعنی احساس زلال تو کم از شبنم نیست

 

آنکه ایوان نجف گفته صفایی دارد

داند ایوان تو از مرقد مولا کم نیست

 

پای شیطان به شکوه حرمت باز نشد

آنکه بیرون ز بهشت تو رود آدم نیست

 

عشق بی حد تو را کافری اش می خوانند

کفر هم باشد اگر آخر این عالم نیست

 

آسمان می چکد از خواهش عرفانی ما

حالت دَرهم ما مستحق دِرهم نیست

 

از نسیم سحر آرامگهت پرسیدم

که لبش جز به تب بوسه بر آن پرچم نیست

 

حرمت جلوه توحید دمادم دارد

قبله گاه است ولی مسجد اعظم دارد

 جواد زمانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

میخواستم كه جانب میخانه رو كنم

دستِ نیاز حلقه جام و سبو كنم

در ساحل نیاز نشینم امیدوار

دل را به شطّ باده دَمادم فرو كنم

وقتى كه هست شوق تیمم ز خاك یار

دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو كنم

با من حدیث طعنه نا مردمان مگو

من آبروىِ مِى طلب آبرو كنم

تیغ زبان به كار نمى‏آیدم دگر

باشد به چشم خون شده‏ام گفتگو كنم

از دست رفته دل به تمناى دلبرم

ساقى كمى تحمل من كن كه مضطرم

دست خمار جز به سوى خم نمى‏رود

كشتى ز بحر جز به تلاطم نمى‏رود

گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود

از بلبل انتظار ترنم نمى‏رود

یك خوشه عشق آل على گر ثمر دهد

آدم سراغ دانه گندم نمى‏رود

حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت

لبهاش جز به مهر و تبسم نمى‏رود

تا گفت آشیانه ما آن دیار هست

آواره مى‏شود دل و از قم نمى‏رود

چشمم فرات و باز دلم مات مى‏شود

محوِ جلالِ عمه سادات مى‏شود  

تا باده از سبوى امامت گرفته‏ایم

پیش خدا جوازِ اقامت گرفته‏ایم

از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر

انگشت بر دهان ز ندامت گرفته‏ایم

دل را چو داده‏ایم به دست طبیب عشق

منزل به كوچه باغ سلامت گرفته‏ایم

با وعده بهشت برابر نمى‏كنیم

هر دِرهمى از او به كرامت گرفته‏ایم

خورشید را مُسخّر خود كرده‏ایم ما

تا ذره‏اى ز رحمت عامت گرفته‏ایم

تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست

خاك حریم شاه چراغت دواى ماست

یك صبح مى‏شود كه برایم دعا كنى؟

یا نیمه شب به شوق نمازم صدا كنى؟

مرغ دل از قفس تن به دركشى

در آسمان صحن و سرایت رها كنى

ما را به پادشاهى عالم در آورى

یعنى كه در حریم بلندت گدا كنى

امروزه كاینچنین به كرامت زبانزدى

تا رستخیز بهرِ شفاعت چها كنى؟

تو زائر مدینه‏اى و طوس مى‏روى

ما را ببر كه زائر قبرِ رضا كنى

باشد نصیب ما بنمایى هزار حج

یعنى طواف در حرم ثامن الحجج

این جا كه آمدى سخن از تازیانه نیست

حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست

در دست‏هاى مردم شهر تو سنگ نیست

یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست

سیلى نزد كسى به رُخ داغدار تو

اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست

با شاخ گل ترا به سوى خانه مى‏برند

كنج خرابه بهر تو آشیانه نیست

آرى حریم تو حرم اهل بیت شد

حتى فراز آنكه ز قبرش نشانه نیست

تا نیت زیارت معصومه می‏كنم

یاد از مزار مادر مظلومه می‏كنم

 جواد محمد زمانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تمام عمر از این غصه زار باید شد

برای بار غمت سوگوار باید شد

تمام عمر از این غصه زار باید شد

 

برای خضرشدن در کنارصحن تو با

غلام و نوکر تو همجوار باید شد

 

نوشته اند برای زیارت زهرا

بسوی مرقد تو رهسپار باید شد

 

برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی

به روی فرش حریمت سوار باید شد

 

برای اینکه امام رضا مرا بخرد

ز داغ روضه ات ابر بهار باید شد

 

ندیدی آخر کاری برادر خود را

از این مصیبت تو غصه دار باید شد

 

نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت

به شوق دانه رسیدم دوباره بربامت

 

تو آمدی و همه آمدند دیدن تو

بهار شد همه جا با تب رسیدن تو

 

شبیه خیمه و گودال کربلا که نبود

کریمه،پشت امام رضا دویدن تو

 

اگرچه از نفس افتادی و شدی پرپر

ولی نبود چو زینب نفس بریدن تو

 

تو آمدی و در این شهر دلسپرده کسی

به تازیانه نیامد برای چیدن تو

 

تو را نبرد کسی بر دهانه بازار

فقط فراق شده علت خمیدن تو

 

عنان ناقه ی تو دست محرمان بود و

نیامدند برای اسیر دیدن تو

 

ولی زسینه ی زینب زبانه بالا رفت

به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت

 

سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد

به روی گونه ی این تک ستاره جا افتاد

 

هزار مرتبه جای همه کتک زدنش

هزار مرتبه از ناقه بی هوا افتاد

 

به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش

ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد

 

زمین که خورد سه ساله کنار او عمه

به یاد صحنه گودال کربلا افتاد

 

کنار دیده درخون نشسته اش صد بار

سر عموی رشیدش ز نیزه ها افتاد

 

شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش

به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد

 

ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت

به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت

مهدی نظری

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

در میان شوره زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا شدی

جا نماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی

ناز چشمان تو و ذکر خداهای پدر

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند

بر حسین خانواده زینب کبری شدی

خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا  

از همان اول دلت گشته گرفتار رضا

بین صحن چشم هایت نقش رخسار رضا

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

در تمام عرضه های بندگی پاک تو

هم چنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی

کاملاً باشد کلامت عین گفتار رضا

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

هر که عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا

ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم

دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو داری بود کار تو و کار رضا

دل خوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می گردد شفیع محشرم

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

آه چون از دل بر آید کار آتش می کند

بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گم شده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد

کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

نیمه شب ها در حرم تا صحن گردی می کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

باز هم جسم عزیز مادرش گم می کند

قاسم نعمتی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شوق زیارت حرمش آب و دانه ام

این جا حریم عاطفه ها گم نمی شود

هرگز به حبّ و بغض تفاهم نمی شود

این جا حریم دوستیِ آل احمد است

حبّ علی بدون تنعّم نمی شود

دربست، مُلک ری فدک فاطمیه است

این جا که ملک، بانیِ هیزم نمی شود

کشور گشای عشق، حسین است و مجتبی

ور نه ز سوی غیر ترحّم نمی شود

پرسی اگر ز ما حرم اهل بیت را

جایی به عرش و فرش چنان قم نمی شود

گر چه سه درب باغ جنان وا شود به قم

باغ جنان بهشت تر از قم نمی شود

در یک نگاه قبله ی ایران ما قم است

بی کعبه راه را که تداوم نمی شود

در مُلک ری که تجربه ی کوفه شد کسی

دیگر که از امام خودش گم نمی شود

تا پرچم ولای علی روی دوش ماست

دشمن حریف غیرت مردم نمی شود

وقتِ دعا کنیم هزار آرزو ولی

جز یار را که حقّ تقدّم نمی شود

چون نفس مطمئنّه ز قم سر بر آورد

دل ها دگر دچار تألّم نمی شود

نور ولایت است و شهادت دو بال عشق

بر این دو بال هیچ تهاجم نمی شود

با آن همه تجرّد روح و مقام قرب

جز در لباس عبد مجسّم نمی شود

اوصاف آسمانی و بی انتهای او

در واژه و بیان و تکلّم نمی شود

آری مگر امام رضا مدح وی کند

مدح کریمه جز به تکرّم نمی شود

هرگز  بدون مقدم سبز بهاری اش

لب های غنچه وا به تبسّم نمی شود

وقتی ملائک از حرمش فیض می برند

گویند بی بهار ترنّم نمی شود

از صحن خود پلی زده تا مشهد الرّضا

بی یاد دوست باده ای از خم نمی شود

بالی به صحن یار خراسانی اش کشیم

ور نه نصیب، دانه ی گندم نمی شود

شوق زیارت حرمش آب و دانه ام

یعنی که من کبوتر این آشیانه ام

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

امشب منم به جاي شما گريه مي كنم

در سرد سیر شهر دل، روح بهاری             

در  شوره زار سینه ی من چشمه ساری

 

 میخواهی امشب بر کویر دیده گانم

 با روضه هایت باغی از شبنم بکاری

 

 سهم تو از ارث پدر، خونجگر بود

 از کودکی در ماتم او سوگواری

 

 منزل به منزل در پی دلدار رفتی

 در دشت های عاشقی محمل سواری

 

 داغ عزیزانت بلای جانتان شد

 تو زخمی تیغ جفای روزگاری

 

 تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده

 ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری

 

 می سوختی از آتش تب، بین بستر

 دلخسته راضی به رضای کردگاری

 

 باید بیاید دلبرت، باید بیاید

 در آخرین ساعات هم امید واری

 

 چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ

 یک لحظه هم از درب حجره بر نداری

 

نام رضا از روی لب هایت نیفتد

 با اینکه رو به قبله و در احتضاری

 

 تو یادگار دلبرت را مثل زینب

 با گریه روی سینه ی خود می فشاری

 

 دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه

 بر دامن زهرای اطهر می گذاری

 ***

مسافر

در مجلس عزاي شما گريه مي كنم

 امشب فقط براي شما گريه مي كنم

 

 عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد

 در گوشه ي سراي شما گريه مي كنم

 

 چون اشك بين روضه به هر درد مرهم است

 با نيت شفاي شما گريه مي كنم

 

 با بال هاي بي رمق اشك ديده ام

 در مشرق هواي شما گريه مي كنم

 

 من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست

 دنبال رد پاي شما گريه مي كنم

 

 خواندم چگونه پير شدي در جواني ات

 دارم ز غصه هاي شما گريه مي كنم

 

 عمري براي هجر پدر گريه كرده اي

 امشب منم به جاي شما گريه مي كنم

وحید قاسمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زيبا شد و شد فاطمه معصومه

گل وا شد و شد فاطمه معصومه

زيبا شد و شد فاطمه معصومه

علم و ادب و نور و کرامت امشب

يکجا شد و شد فاطمه معصومه

 

 

غافل مشو شايد نظري شد امشب

شايد که مبارک سحري شد امشب

شايد که به خاطر امام هشتم

از يوسف زهرا خبري شد امشب

 

 

ماییم ما گدا،فاطمه معصومه

محتاج عطا،فاطمه معصومه

روزی تمام عاشقان کن امشب

یک کرببلا،فاطمه معصومه

 

سید مجتبی شجاع

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

محتاج یک نگاه کریمانه ات شدم

با صد امید دربه دَرِ خانه ات شدم 

محتاج یک نگاه کریمانه ات شدم

روز ازل، نگاه شما شد نصیبِ ما

 از این سبب کبوتر آستانه أت شدم

نانی که می خورم همه از برکت شماست

 مدیون لطف آب و همان دانه أت شدم

عشق رضا، چو ارثیه ای، از شما رسید

 مدیونِ ارثِ کامل و جاودانه ات شدم

شمع محبتی که به ما نور می دهی

 از لطف یک نگاه تو، پروانه أت شدم

هستی شفیعه ی همه در موسم جزا

دست مرا بگیر، تو ای خواهر رضا

وقتی میان صحن شما می زنم قدم

 انگار در بهشت خدا می زنم قدم

آری بَدَم ، ولی به هوای تو آمدم

 با ذکر تو، به صحن و سَرا می زنم قدم

در باز کن ، رسیده گدا تا کرم کنی

کنج حرم به شوق عطا می زنم قدم

فرقی که نیست بین حریم تو و رضا

 پیش تو در کنار رضا می زنم قدم

شب های جمعه در حرم با صفای تو

 انگار بین کرببلا می زنم قدم

بانو میان لطف و عطای شما گُمیم

شکر خدا که زائر معصومه در قُمیم  

باز آمدم زیارتِ بالا سَرِ شما

 با دست خالی آمده ام بر دَر شما

این روزها که غرق عزای تو عالَمی است

 شد روضه خوان ماتم تو، نوکر شما

امّا اگر که جان شما روی لب رسید

 دستی نداشت نیّت آن معجر شما

از روی بام که سنگی به تو نخورد

 یا خیزران نخورد، لبِ سرور شما

گیرم که زهر تاب و توانِ تو را گرفت

 امّا نشد کبود، که بال و پَرِ شما

تا آمدی نثــارِ شما شد ســلام ها

کِی؟ سنگ برتو زد کسی از پشت بام ها

قم از نگاه لطف تو بانو بها گرفت

 با مهر تو وجود مراهم خدا گرفت

شب های جمعه در حرَمَت غلغله به پاست

 آری دوباره از تو کسی کربلا گرفت

 اسماعیل شبرنگ

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها