0

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

با سلام

 

بانک اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه را در این تاپیک گرد آورده ام، امیدوارم مفید واقع شود.

 

منبع تمامی این اشعار وبلاگ :

 

 http://karimane.rasekhoonblog.com/ می باشد.

 

موفق باشید.

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:45 PM
تشکرات از این پست
farnaz_s
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

آن شب زمين هواي بهشتي دوباره داشت
آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت

چشمان ابر روي زمين را گرفته بود
هر قطره با خودش سبدي پرستاره داشت

دست ملک قصیده ای از نور می نوشت
واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت

باز عطر سيب و بوي بهار و شميم ياس
بر بارش دوباره كوثر اشاره داشت

اين بار حق به دامن موسي عطا نمود
آن كوثري كه بال ملك گاهواره داشت

اين سيب سرخ سيب بهشت پيمبر است
اين دختر يگانه موسي بن جعفر است

مثل بهار بود هواي رسيدنت
باران چكيد از رد پاي رسيدنت

در پشت درب خانه تان جمع ميشوند
خيل فرشتگان كه براي رسيدنت_

-آماده اند از طرف ذات كردگار
خود را فدا كنند فداي رسيدنت

خاك بهشت بهر قدمگاه تو كم است
آغوش نجمه بود سراي رسيدنت

قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانيه هاي رسيدنت

در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن

از آن زمان كه خواهر سلطان ما شدي
بانو ، شما مليكة ايران ما شدي

از آسمان وجود تو بر ما نزول كرد
تا كوثر دوباره قرآن ما شدي

منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتي كه آمدي تو و مهمان ما شدي

با هر قدم به سينه ما جا گرفته اي
يعني تو صاحب دل ما جان ما شدي

باني خير و بركت اين خطه گشته اي
وقتي نسيم سبز بيابان ما شدي

يعني فقط نه جزء محبان حيدريم
«از شيعيان كشور موسي بن جعفريم»

وقتي تويي كه آينه ذات كوثري
زيبد به خادمان حريمت پيمبري

عصمت به پاي عصمت تو سجده مي كند
معصومه اي و عصمت كبراي ديگري

اي زينبي كه عالمه بي معلمي
زين رو كني به شهر خودت علم پروري

ما هرچقدر شعر و غزل نذرتان كنيم
تو بازهم از آنچه كه گفتيم برتري

بي تو كميت محشريان لنگ مي شود
يك وقت اگر كه روي به محشر نياوري

زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای
زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای

خود ظلمتیم، اگرچه سپیدیم با شما
یأسیم اگر، سراسر امیدیم با شما

مست اجابتند دعاها کنارتان
ما حاجت نداده ندیدیم با شما

وقتی حدیث ها تو را حرف می زنند
جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما

در قاب عکس خالی آن قبر گمشده
تصویری از بهشت کشیدیم با شما

پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم
یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما

امشب كه عشق مي پرد از كنج سينه ام
در محضر تو زائر شهر مدينه ام

(محمد بیابانی)

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانو

نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانو
چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانو

نشسته ام بنویسم مرا به فم ببری
دو هفته ای شده اصلا نمی­پرم، بانو

نشسته ام بنویسم مرا رها نکنی
که بی تو راه به جایی نمی­برم، بانو

مسیح نیز مریض مرا علاج نکرد
ولی به لطف تو امروز بهترم، بانو

امام زاده­ی موسی بن جعفری، خانم
غلام­زاده­ی موسی بن جعفرم، بانو

سلام بانوی خیرات، بانوی برکات
هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات

به شرط آنکه فدایت شوند سر دادند
به شرط آنکه برایت شوند، پَر دادند

شفیعه­ی همه، مدیون چادرت هستیم
به لطف توست به ما سایه ای اگر دادند

تمام حاجت خود را نوشتم و بعدا
حساب کردم و دیدم که بیشتر دادند

قدم گذاشتی و یک نفس زدی و سپس
به علم حوزه­ی علمیه ها اثر دادند

چهار امام کمال تو را بیان کردند
چهار امام جلال تو را خبر دادند

چهار امام نوشتند احترام تو را
شکوه نام تو را، جلوه ی مقام تو را

بلند عرش خدا هم ردیف شانه­ی تو
بهشت باغچه ای در حیاط خانه­ی تو

قدم به سمت مدینه زدم نفهمیدم
چطور شد که رسیدم به آستانه­ی تو

من و تو هر دو به دنبال یک هدف هستیم
تویی روانه­ی مشهد منم روانه­ی تو

حریمت آینه، ایوانت آینه، آری
چقدر آینه در آینه است خانه ی تو

شبیه فاطمه، همسایه آبرویش را
گرفت شب به شب از گریه­ی شبانه­ی تو

بخوان نماز شبت را که استفاده کنیم
و پخش کن رطبت را که استفاده کنیم

کریمه! سفره­ی نان را بدست تو دادند
همیشه روزی مان را بدست تو دادند

چگونه دل نگران قیامتم باشم
دل منِ نگران را بدست تو دادند

کلید قفل حرم را بدست ما دادند
کلید قفل جنان را بدست تو دادند

قلمروی تو خلاصه نمی­شود در قم
همه زمین و زمان را به دست تو دادند

نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است
نجات هر دو جهان را بدست تو دادند

نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست
دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست

نکرده است کسی غیر حق تماشایت
ز بس که خالق تو آفریده بالایت

تو ازدواج نکردی به خاطر اینکه
نبود هیچ کسی هم طراز و همتایت

کنار جلوه­ی تو می­شود خدا را دید
تو کوه طوری و بابای توست موسایت

تمام مردم دنیا به پات می­میرند
فقط همینکه بگوید: فدات بابایت

تویی که این همه باشد عطای امروزت
خودت بگو که چقدر است عطای فردایت

یگانه دختر موسی بگیر دست مرا
شفیع جنت کبری بگیر دست مرا

تو آن همیشه کرم، من همیشه نوکر تو
مرا بزرگ نوشته است ذره پرور تو

کنیز بود اگر مادرت، کنیز تو بود
هزار حضرت مریم کنیز مادر تو

تو آنقدر عظمت داشتی که از مادر
فقط امام رضا می­شود برادر تو

و از میان پسرهای موسی حعفر
فقط امام رضا بود سایه ­ی سر تو

خدا کند که نگیرد به چوبِ ناقه سرت
خدا کند که نگیرد به سنگ معجر تو

خدا کند که اینجا پرت به در نخورد
شبیه مادر زینب، سرت به در نخورد

 

«علی اکبر لطیفیان»

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

یاد تو آسمان دلم را فرا گرفت

یاد تو آسمان دلم را فرا گرفت

باران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت

چادر به سر کشیدم و یادم نمانده کی؟

دستم میان دست ضریح تو جا گرفت

گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عود

از سقف و سنگ فرش حرم بوسه ها گرفت

می گفت روی منبر قلبم کسی... خوشا

دستی که دست خواهر مولا رضا گرفت

هم اسم مادر تو مرا نام کرده اند

این عشق در وجودم از آغاز پا گرفت

من راه یافتم به تو با دل گرفتگی

ماندم که با وجود تو این دل چرا گرفت؟

بین زیارت تو و خلوت نشینی ام

یک لحظه دیدمت و همان دم دعا گرفت

خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است

با آستان دوست به مأوا چه حاجت است

آیینه ی رواق تو با آه زائران

هم درد شد شکست به همراه زائران

شهره است دستگیری خاتون که این چنین

مشتاق اوست دست هوا خواه زائران

رفتم به زیر سایه دستی که می کشی

بر شانه های هق هق گه گاه زائران

  "من زار عمتی بقم ..." از جود، جاده ساخت

بین بهشت و بین قدمگاه زائران

وقت وداع با تو، قدم سست می شود

بنگر به گام رفته به اکراه زائران

بانوی آفتابی شهر کویری ام!

با دست خالی آمده ام، می پذیری ام؟  

با شعر، سنگ فرش حرم را قدم زدم

هر بیت را مقابل رویت قلم زدم

هر آینه درخشش تصویری از تو داشت

از تو مثل به پرتو هر صبح دم زدم

  با یک تبسم از تو چنان زیر و رو شدم

که دست رد به سینه ی انبوه غم زدم

دستم رسید پای بلندای دامنت

از شرم بود بانو اگر حرف کم زدم

می خواست شعر آینه ی عصمتت شوم

این بیت های توست ولی من رقم زدم

زانو زده است بر سر خاکت ندیمه ای

آخر شنیده است که در قم کریمه ای...

گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد

از قم گذشت پهلوی کاشان گلاب شد

آیینه ای به گنبد تو خیره مانده بود

محو جلا و جاذبه اش، آفتاب شد

شب گفت خاطرات تو را، رو به آسمان

اشکش چکید در غم تو، ماه تاب شد

احساس شوق و رغبت خواهر- برادری

نامی نداشت، "عشق" سپس انتخاب شد

 باد از حرم به قصد تبرک، غبار رُفت

شد گردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد

اشکی شفیع می طلبید از دم ضریح

لب وا نکرده بود، دعا مستجاب شد

ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت

وقتش رسیده است که تا اوج پر گرفت

بین رسیدن و نرسیدن مرددی

هر چند نیمه راه رسیدن به مقصدی

یک سال بوده یاد رضا، گوشه ی دلت

هر لحظه می کشیده لبت، آه ممتدی

ده فرسخ آرزوی تو را قم به انتظار

امید می کشید، سرانجام آمدی

عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم

رفته است روزگاری و این جا زبان زدی

 غربت به دوش و دوست نواز و کریم‌دست

یک ذره با برادر خود، مو نمی زدی

هر واژه با نگاه تو از جا بلند شد

در وصف تو به صف شد و ترکیب بند شد

هاشمی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

باز زمان نماز شد که بیایی

باز زمان نماز شد که بیایی
موقع نذر و نیاز شد که بیایی
دور و برت را برادران که گرفتند
کوچه برای تو باز شد که بیایی

حال و هوایی گرفته خانه‌ی «موسی»
تا که برای پدر شدی «ید بیضا»
مرهم او - تا که می‌رسید به خانه-
گرمی دست تو بود، «اُمّ اَبیها» !

تا سحر اینجا لب تو زمزمه دارد
باز ز اسمت خلیفه واهمه دارد
بَه! که چه مَست‌ند کوچه‌های مدینه
مست ردایی که عطر فاطمه دارد

یوسفِ تو رفت و رفته‌ای به هوایش
رشته‌ی دل را سپرده‌ای به خدایش
هیچ نمی‌خواهی از خدای «رضا» یت
قلب تو راضی شده فقط به «رضا»یش

 
گوشه‌ی صحن تو غصه راه ندارد
«خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد»
این دل آلوده عاشقت شده اما
غیر همین اشک‌ها گواه ندارد

راه حرم دور و آستان تو نزدیک
قافله‌ها خسته، سایه‌بان تو نزدیک
سفره‌ات آنقدر بی‌ریا و صمیمی است
تا که نشسته‌ست میهمان تو نزدیک

خواندن «والشمس» در جوار تو خوب است
صحبت مشهد فقط کنار تو خوب است
باز هم از جمکران و ساقی سبزش
باده گرفتن به اعتبار تو خوب است

خواهر خورشید! دل به نور تو بستیم
زائر شهر توایم هر چه که هستیم
نان و نمک می‌رسد باز هم از قم
گر چه نمکدان هزار بار شکستیم

تا که شفاعت خدا به دست تو بخشید
در ته چشمانمان امید درخشید
حضرت معصومه تو... تو... چه بگویم!؟
واژه کم آورده‌ام دوباره، ... ببخشید

قاسم صفران

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دلگیر،دلخسته،پریشان،راه رفتم

دلگیر،دلخسته،پریشان،راه رفتم

نوری نمی دیدم به سمت ماه رفتم

همدرد تنهایی ما بی او که می شد؟

قم بی حضورش شهرکی متروکه میشد

برآب عصار اگرنمی زد دخت موسی

یکباره سیل بی امان میبرد مارا

عکس حرم را روی سینه قاب کردم

قلب خودم را دورآن بیتاب کردم

آیین این آیینه ها مهمان پذیریست

دیریست آهم میهمان اوست دیریست

بر جذبه های گنبدش دلداده خورشید

هرکس نخستین زائرش...همزاد خورشید

هر شاعری با لطف او مأجور باشد

دروصف او هر بیت، بیت النور باشد

بانو برایت شعر آوردم بخوانم

بگذار امشب تا سحر اینجا بمانم

روز نخستین مهر تو دیوانه ام کرد

یادت می آید من همانم من همانم

می افتد از چشمانم اشک قطره قطره

اما نمی افتد تمنا از زبانم

وقت ورود تو همان روز دل انگیز

ای کاش بودم تا تو بودی میهمانم

آن روز عشق و احترام و مهربانی

گل ریختن از پشت بام و مهربانی

چندین محافظ در میان کاروان بود

شکر خدا آن ساربان هم مهربان بود

جمعیت آن روز مرهم بود،مرهم

دور و برآن ناقه محرم بود،محرم

تاریخ رنج عشق را تمدید کردی

با رفتنت صد خاطره تجدید کردی

شرح کتاب فاطمی را طرح کردی

طرح کتاب زینبی را شرح کردی

کم می شود اشک من اما لطف تو نه

من مستحق آتشم با لطف تو نه

بانو شما از ریشه ی عشقی اصیلی

محض رضای مهربانی «اشفعی لی»

 

مجید تال

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

من به پابوسی تو آمده‌ام

من به پابوسی تو آمده‌ام 
شهر گلدسته‌های رنگارنگ 
شهر قم، آشیان آل الله 
شهر علم و دیانت و فرهنگ

گنبد دلگشای تو از دور 
در میان مناره‌ها پیداست 
امتداد حضور آینه‌ها 
در نگاه ستاره‌ها پیداست

آه بانو، بگیر دست مرا 
كه به جز تو مرا پناهی نیست 
می‌توان با تو تا خدا كوچید 
كز حرم تا بهشت راهی نیست

در پگاهی كه با دو دست نیاز 
به ضریحت دخیل می‌بندم 
پر و بال دعای خود را من 
به پر جبرئیل می‌بندم

بس كه شب‌ها ستاره می‌شمرم 
آسمانی شده‌ست دامن من 
گر گناه است عاشقی كردن 
گنه عالمی به گردن من

قطعه‌ای از بهشت خوب خدا 
آشكارا به منظر حرم‌ست 
طایر پرشكسته دل ما 
  تا همیشه كبوتر حرم‌ست

محمد علی مجاهدی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاک این شهر به چشمان تو عادت دارد

خاک این شهر به چشمان تو عادت دارد

خوش بحال نفس قم که لیاقت دارد

چون تو یک روز از این کوچه گذشتی

عمری زندگی در دل این شهر سعادت دارد

گنبدت پر شده از کفتر و تنها دل من

چون کلاغی ست که رویای زیارت دارد

کوچک است آه ولی حوض تو با دریا و ...

گنبدت با خود خورشید رقابت دارد…

حرمت مثل نگینی است ولی در دل خاک

 زیر خاکی همه جا این همه قیمت دارد

حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر

که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد

حرم حضرت معصومه و درهای بهشت

جمکران ، این همه این شهر علامت دارد

.....وکجا بهتر از این شهر برایت دیگر

مومن آن است که یک ذره لیاقت دارد.....

 مهدي رحيمي

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آن شب زمین هوای بهشتی دوباره داشت

آن شب زمین هوای بهشتی دوباره داشت

آغوش آسمان به بغل ماه پاره داشت

چشمان ابر روی زمین را گرفته بود

هر قطره با خودش سبدی پر ستاره داشت

دست ملک قصیده ای از نور می نوشت

واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت

باز عطر سیب و بوی بهار و شمیم یاس

بر بارش دوباره كوثر اشاره داشت

این بار حق به دامن موسی عطا نمود

آن كوثری كه بال ملك گاهواره داشت

این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است

این دختر یگانه موسی بن جعفر است

مثل بهار بود هوای رسیدنت

باران چكید از رد پای رسیدنت

در پشت درب خانه تان جمع می شوند

خیل فرشتگان كه برای رسیدنت-

 -آماده اند از طرف ذات كردگار

خود را فدا كنند فدای رسیدنت

خاك بهشت بهر قدم گاه تو كم است

آغوش نجمه بود سرای رسیدنت

قلب برادرت ز تب شوق آب شد

در التهاب ثانیه های رسیدنت

در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن

گل خنده امام رضا را نگاه کن  

از آن زمان كه خواهر سلطان ما شدی

بانو ، شما ملیكهٔ ایران ما شدی

از آسمان وجود تو بر ما نزول كرد

تا كوثر دوباره قرآن ما شدی

منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت

وقتی كه آمدی تو و مهمان ما شدی

با هر قدم به سینه ما جا گرفته ای

یعنی تو صاحب دل ما جان ما شدی

بانی خیر و بركت این خطه گشته ای

وقتی نسیم سبز بیابان ما شدی

یعنی فقط نه جزء محبان حیدریم

«از شیعیان كشور موسی بن جعفریم»

وقتی تویی كه آینهٔ ذات كوثری

زیبد به خادمان حریمت پیمبری

عصمت به پای عصمت تو سجده می كند

معصومه ای و عصمت كبرای دیگری

ای زینبی كه عالمهٔ بی معلمی

زین رو كنی به شهر خودت علم پروری

ما هر چه قدر شعر و غزل نذرتان كنیم

تو باز هم از آن چه كه گفتیم برتری

بی تو كُمیت محشریان لنگ می شود

یك وقت اگر كه روی به محشر نیاوری

زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای

زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای

خود ظلمتیم، اگرچه سپیدیم با شما

یأسیم اگر، سراسر امیدیم با شما

مست اجابتند دعاها کنارتان

ما حاجت نداده ندیدیم با شما

وقتی حدیث ها تو را حرف می زنند

جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما

در قاب عکس خالی آن قبر گمشده

تصویری از بهشت کشیدیم با شما

پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم

یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما

امشب كه عشق می پرد از كنج سینه ام

در محضر تو زائر شهر مدینه ام

محمدعلی بیابانی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

« موسی » که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت

« موسی » که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا »
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده ‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

قاسم صرافان از شعرای انقلاب اسلامی

منبع: مشرق

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ما را برای گدایش شدن آفریده اند

ما را برای گدایش شدن آفریده اند

غُمری آب و هوایش شدن آفریده اند

 او را برای طواف و برای عروج

مارا برایِ برایش شدن آفریده اند

 این خانوم با کرم، محترم را برای

وقف امام رضایش شدن آفریده اند

 اصلاً تمامی ایران زمین را برای

ملک خصوصی پایش شدن آفریده اند

هرچند نانی نداریم، گندم که داریم

 گیرم مدینه نرفتیم ما قم که داریم

×××

 زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد

 اصلاً ظهورش مدینه یا قم ندارد

بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟

آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟

 عصمت تباری که همسایه اش را ندیده

همسایه اش نیز هم سایه اش را ندیده

بانوی والا مقامی که مافوق نور است

خورشید هفت آسمانی که مافوق نور است

 پروازها با قنوتش به بالا رسیدند

اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند

غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد

روی زمین غیر محراب جایی ندارد

سجاده اش با مناجات کردن گره خورد

هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد

امروز بارانی ترین عنایت به دستش

 فردا فراوان ترینِ شفاعت به دستش

از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست

 از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست

 او حلقهء اتصال رضا با جواد است

باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است

 وقتی که می خواست از خانه اش در بیاید

یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید

دور و برش از برادر برادر قرُق بود

راه از پسر های موسی ابن جعفر قرُق بود

 دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش

پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش

تا چادرش خاکی از رد پایی نگیرد

تا معجر با حجابش به جایی نگیرد

 او آمد و مایهٔ افتخار همه شد

 دسته گل مریمی بهار همه شد

گیرم نبودیم اما سلامش که کردیم

 گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم

ما سر بلندیم از این که گلابش نکردیم

با ازدحام سر کوچه آبش کردیم

او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و

 قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و

 چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیوفتاد

 چه خوب تر که بارها از روی تل نیوفتاد

گودالی از کشمکش های لشکر ندید و

 بالای سر نیزه ها سر ندید و....

علی اکبر لطیفیان

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی
مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم
قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود
چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

در میان شوره زار قم بهشتی ساختی
مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

جانماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست
در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث
مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی
با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی

ناز چشمان تو و ذکر خداهای پدر
کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند
بر حسین خانواده زینب کبری شدی

خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا
بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

از همان اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

در تمام عرصه های بندگی پاک تو
همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی
کاملا باشد کلامت عین گفتار رضا

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا

ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم
دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من
آبرو داری بود کار تو و کار رضا

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم
خاکساری تو می گردد شفیع محشرم

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

آه چون از دل برآید کار آتش می کند
بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل
حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده
هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد
کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم
ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش
جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود
بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند
"قاسم نعمتی"

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

دوباره آمده ام تا به من بها بدهی

مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

گره به کار من افتاده ای کلید بهشت

خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

من از زیارت قبلی خراب تر شده ام

خداکند به من بی پناه جا بدهی

من از زبان رضا با تو درد دل دارم

مگر که پاسخ این ((اشفعی لنا))بدهی

توآمدی و مقام رضا مشخص شد

تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی

دلم برای محرم چه زود تنگ شده

مگر که باز تو امضای کربلا بدهی

هزار عید فدای دو روز ماتم تو

اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی...

تمام سال برای تو روضه می گیریم

هزار مرتبه هم در عزات می میریم

مجید تال

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد

چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد
به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد
که آمد و به پدر شادی دوچندان داد
رسید و مایه آرامش برادر شد
هم از تمامی مردان سرش سرآمدتر
هم از تمام زنان قبیله اش سر شد
شگفت نیست برایش همینکه جبرائیل
در آسمان حریمش شبی کبوتر شد
مدینه فاطمه اش را شبی به ایران داد
و قم برای ابد با مدینه خواهر شد...

***

دارم برای بار چندم می نویسم
نام شما را با تبسّم می نویسم
در ابتدای شهر جایی می نشینم
از جمکران می خوانم و قم می نویسم
گاهی غلط پر می زنم در شعرهایم
امّا همینکه از توهّم می نویسم
هی دانه می ریزید و من با نوک زدنهام
بر سنگفرش صحن ، گندم می نویسم
در بین زائرهایتان مانند هربار
گم بودم و گم هستم و گم می نویسم
گم می نویسم تا شما پیدا بخوانی
آنوقت در آغوش مردم می نویسم:

محسن ناصحی

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

هوای دیدن خورشید درسرم افتاد

که ناگهان به دلم جذبه ی حرم افتاد

کسی میان دلم ((اشفعی لنا ))میخواند

کسی که خاک ترین بودو از طلا میخواند

تویی سرودن شعرم تویی ترانه ی من

بهانه ای به غزل های عاشقانه ی من

درخت بی ثمری را به بار آوردی

دراین زمین کویری بهار آوردی

نداشت فاطمه در شهر خود مزار اما

برای فاطمه در قم مزار آوردی

نگه ندار زما سایه ی پناهت را

وقدر یک مژه بر هم زدن نگاهت را

دوباره بال گشودم شبیه پروانه

وبا اجازه سرودم شبیه پروانه

کسی که پای ضریحت دخیل می بندد

دخیل را به پر جبرئیل می بندد

طلا زخاک در کوی تو محک خورده است

کنار سفره ی توآب هم نمک خورده است

برای وصف قم از رود نیل باید گفت

غزل،قصیده نه بحر طویل باید گفت

به چشم می خورد اینجا زیارت مریم

سمیه، آسیه ،حاجر،خدیجه،حوا هم

زمین همیشه تو را با برادرت می دید

تو ماه بودی و نام برادرت خورشید

چقدر در حرمت بوی عشق می آید

خیال می کنم عطر دمشق می آید

شبی که فال بجز عشق را نمی آورد

دلم برای زیارت بهانه می آورد

کسی میان دلم ((اشفعی لنا))می خواند

صدا صدای خودم بود از شما می خواند

مجيد تال

 
 
چهارشنبه 20 مرداد 1395  12:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها