0

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

 

مادر هر صبح‌ بعد نماز به کوچه می‌رود و بنر پسرش را تمیز می‌کند و به او سلام و صبح بخیر می‌گوید و قربان صدقه‌اش می‌رود. هر طرف اتاق‌شان که سر بچرخانی عکس های شهید را می‌بینی. اینجا منزل یکی از شهدای فاطمیون است.

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، می‌گویند روزگار بدی شده، فرزندان مشغله فراوان دارند و دیگر به پدر و مادر خود سر نمی‌زنند، صحبت از گسست خانواده‌ها و کم شدن عشق و عاطفه مطرح است. کارشناسان یکی از عوامل این مشکلات را گوشی‌های تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی می دانند. اما من به چشم خود عده‌ای را دیده ام که در ظاهر شبیه و در باطن متفاوت از این جمع‌اند. آری آنها پدر و مادر، زن و فرزند، خواهر و برادر خویش را به امید خدا رها کرده و رفته‌اند. نه تنها سر نمی‌زنند که حتی از تماس و پیامک هم خبری نیست. عامل این جدایی گوشی تلفن همراه نیست بلکه وجدان بیدار، غیرت و دوستان باب آنهاست اما این یک روی سکه است روی دیگرسکه هم آن است که آنها برای همیشه به خانه‌هایشان آمده‌اند چه روی دیوارها، کنار طاقچه‌ و پیش پنجره‌ و چه دست حمایت و آرامشی که بر دوش و دل خانواده‌هایشان گذارده‌اند.

قدم که بر فرش خانه‌هایشان می گذاری اولین چیزی که توجه‌ات را به خود جلب می‌کند نه مبلمان لوکس‌شان است و نه ال سی دی های بزرگ نصب شده روی دیوار و نه چیز دیگری، آنچه توجه‌ات را به خودش جلب و با دلت بازی می‌کند وسایل یادگاری و عکس شهید است که در گوشه و جای جای خانه خود را جا کرده‌اند.

یادگاری های شهید روی طاقچه دل

عکس های مردانی که برخی لبخند بر لب دارند برخی با نگاه غریبانه و برخی با ابهت مردانه‌شان به تو خیره شده اند. جفتی پوتین، دستی لباس نظامی، انگشتر و ساعت، تسبیح و قرآن جیبی‌شان تنها نمادی از حضور دنیایی شهدا در این خانه‌هاست. فرزندانی که دوان دوان عکس پدران‌شان را به ما نشان می‌دهند چشمان مادرانی را که قادر به درک آنها نیستیم و نمیدانیم بگوییم معنی نگاه آن چشمان منتظر به راه است، حسرت، غرور، افتخار، اشک دوری و دلتنگی، لبخند رضایت، عاقبت بخیری است یا چیز دیگری. عمق و معنای این نگاه ها گسترده‌است. صحبت از سکوت پدران که در تمام طول مصاحبه به گلهای قالی خانه خیره شده‌اند از اشک های خواهرانه و عاشقانه‌های همسرانه شان، سخت است. آدمی کم می‌آورد در مقابل این همه بزرگی.

سردار شهید ابوحامد فرمانده لشکر فاطمیون که در اسفندماه سال 93 مصادف با شهادت حضرت فاطمه (س) در تل قرین به همراه شهید فاتح بشهادت رسید، روی دیوار خانه ابوحامد و روی طاقچه بزرگ منزل پر است از عکس شهید در کنار همرزمان و دیگر شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون.هر گوشه خانه را که نگاه می کنی اثری از او می بینی، انگار شهید با شهادتش بار دیگر به میان خانواده بازگشته است.

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

 

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

هر روز به عکسش سلام می کنم

سردار شهید حجت یکی از فرماندهان ارشد لشکر فاطمیون که در 27 مهرماه سال 94 مصادف با پنجم محرم در حلب سوریه به شهادت رسید. مادر شهید، خانه شان را پس از شهادت پسرش به حسینیه‌ای تبدیل کرده. یکی از دیوارهای خانه را با پرچم های زینبیه پوشانده و دیگری را با عکس‌های پسرش. بنری هم بر سر در خانه زده که توجه هر رهگذری را به خود جلب می کند. مادری که روزهای پس از شهادت پسرش را هر روز با یاد و نام او آغاز می‌کند. صبح‌ها بعد نماز به کوچه می‌رود و بنر پسرش را تمیز میکند و به او سلام و صبح بخیر می‌گوید و قربان صدقه‌اش می‌رود. هر طرف اتاق‌شان که سر بچرخانی عکس های شهید حجت را میبینی شاید مادر شهید اینگونه خواسته تا خانه خالی بی پسرش را با عکس ها و یاد او پر کند.

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

وقتی میپرسم پشیمان نیستید که بهترین عضو خانواده‌تان دیگر در جمع تان نیست؟ بلا استثناء همگی پاسخ می دهند: "نه، جای بدی نرفته پیش حضرت زینب(س) است. راضی هستیم به رضای خدا" مادر می گوید: «خوابش را دیدم. خود خانم بهم صبر داده است.» اینها چیست که می‌گویند؟ این ادبیات پر صلابت که چشم ها را به قطره اشکی و دل ها را به یاد ام المصائب شست و شو می دهد تنها نشات گرفته از راه و رسم خاندان کرم و اهل بیت است که امروز مایه آرامش خانواده های شهدا شده.

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

کاش حداقل خداحافظی می کردی

 زهرا سادات خواهر شهید سیدمحمدرضا حسینی حال دل خود را بعد شهادت برادرش زیبا برایمان توصیف می کند و می گوید: «از وقتی برادرم رفته خانه رنگ غم گرفته، دل‌هایمان همیشه پرغصه است وقتی به کمد لباس‌هایش نگاه می کنیم میگوییم کاش حداقل خداحافظی می کرد و می رفت، کاش هیچ وقت تنهایمان نمی‌گذاشت. برای من که خواهرش هستم از وقتی رفته خیلی تنها شدم. مادرم دارد دق میکند. پدرم کمرش خم و موهایش سفید شده، فقط  داریم به زورلبخند میزنیم و زندگی می کنیم. به اینکه شهید شده افتخارمی کنیم اما مردم هرکدام یک نیش و کنایه می زنند که زخم دل‌مان را به درد می‌آورد. داداشی جایت خالیست اما لباس‌هایت را مرتب چیده‌ام. می گویند هر پنجشنبه به خانه سر میزنی، لباس هایت را اتو کردم چیدم تا ببینی چقدر به فکرت هستم و فراموشت نکرده ام. داداش، ساعتی را که برای تولدت خریدم یادت هست؟ فراموش کردی با خودت ببری گذاشتم کنار لباس‌هایت تا بیشتر حست کنم. داداش، هنوزهم ساعتت عقربه‌هایش حرکت می کنند ونبودت را هر روزبیشتر به رخ می کشند. گل‌های داخل کمد را میبینی؟ از روی تابوتت برداشتم بوی رز نمیدهند بوی عطرشهادتت را می دهند.»

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

یک عاشقانه‌ی خواهرانه

بیشتر از همه، عاشقانه های خواهران شهداست که دل آدمی را به درد می‌آورد شاید چون سالها پیش همه ما داستان خواهری با برادرهایش را در روز عاشورا شنیده‌ایم و اینان نیز ادامه دهنده راه همان خواهر و برادراند.

رزمنده مدافع حرم محمدجواد رضایی که 10 ماه قبل در سوریه مفقود شده و خانواده‌اش از او هیچ اطلاعی ندارند روزگار سختی دارند. در بیرون از منزل فاتح دنیا هستند و در داخل منزل دلشکسته و از آنجا که نه شهادتش  تایید شده و نه زنده بودنش، ما نیز ایشان را به احترام خانواده‌ چشم به‌راهش و به امید زنده بودنش او را مفقود می نامیم نه شهید.

کیمیا رضایی خواهر مفقود محمدجواد رضایی نیز برایمان از حال و هوای خانه شان می‌گوید: «برادرم از وقتی رفت ما خیلی تنها شدیم. گاهی ساعت ها می نشینم و به عکسش نگاه می کنم دلم برایش تنگ می شود، خانه بدون او خالی است. دلم برای اذیت کردنش هم تنگ شده، همه می گویند شهادت افتحار است، بله افتخار است اما با دلتنگی چه کار کنیم؟ می گویند برادرت آسمانی شده. ماهم خوشحالیم که شهید شده اما دلتنگیم. می دانیم برادرم هست و به خانه سر می زند. مادر هر شب یواشکی گریه می کند؛ نمی خواهد ما ببینیم و ناراحت شویم. من گریه مادر و پدر را دیدم، نبودنش سخت است.»

وی ادامه می دهد: «این ده ماهی که مفقود بود  خبری از او نداشتیم بی خبری دیوانه مان کرد. سخت است که می گویند برای صدتا چیز مثل پول رفتی، نمی دانیم چطور فکر می کنند که این حرف را می زنند. من رفتنش و غیرت مردانه برادرم را باور دارم اما ندیدنش را باورم نمی شود. یادم هست برای اولین بار که برایش غذا درست کردم افتضاح شد اما غذا را که خورد گفت خیلی خوشمزه شده به بقیه ام گفت بخورند که دلم نشکند. الان که نیستی قلب بزرگت و روحت پاکت را درک می کنم.»

مادر زمان زیادی نیست فرزندش را به خاک سپرده. گوشه خانه اش عطر و رنگ علی اصغرش را دارد. پرچم زرد رنگ تبرک شده فاطمیون، یک گلدان و تصویری فرزندش روی میزی کوچک قرار گرفته اند. روی دیوار هم سه قاب از تصویر علی اصغر نصب شده. مادر میگوید «اگر چه علی اصغر رفته ولی او را در خانه حس می کنم. گاهی فکر می کنم این سوی خانه است گاهی حس می کنم آن طرف خانه نشسته است.»

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

گرانقیمت ترین بوفه دنیا را دارم

اولین بار که به خانه سید حکیم رفتم سال92 بود، طبقه پایین پدر و مادر سید زندگی می کردند خانه ای کوچک و ساده اما گرم و صمیمی. دومین بار که به خانه‌شان رفتم یک روز از شهادت سید میگذشت که بازهم خانه‌ای نقلی که با سلیقه خانم سیدحکیم مرتب شده بود اما... و برای سومین بار که به خانه‌شان رفتم خانه همچنان گرم و صمیمی بود درست مثل3سال پیش. ظرف وظروف داخل بوفه جایشان را به لباس و وسایل سید داده بودند. سید، حجت ، ابوحامد ، فاتح، محمدجواد ، محمدرضا ، حمید احسانی و سایر شهدا همگی به خانه برگشته‌اند. سیده زهرا حسینی همسر سیدحکیم نیز از دکور جدید خانه‌اش می گوید: «چه دکوراسیون زیبایی دارم. همیشه دوست داشتم بهترین ظروف یا زیباترین وسایل را بخرم و در بوفه‌ام بچینم همیشه از سیدم کمک میگرفتم نظر نمیداد می گفت ازین چیزها نخر خودم یک روزی بهترین چیزهای دنیا را برایت میخرم تا بچینی توی بوفه‌؛ الان وقتی به وسایل توی بوفه و یادگاری های سید نگاه می کنم میبینم چقدر زیبا شده و گرانقیمت ترین بوفه دنیاست.»

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

 

گریه های یواشکی یک مادر/ بعضی مردم نیش و کنایه می‌زنند

انتهای پیام/ 141

چهارشنبه 13 مرداد 1395  12:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها