پاسخ به:مشاعره رضوی
تو بـر زخـم دلـم باریده اى باران رحمت را
تو را مـن مـیشناسم، مـنبع پاک کـرامت را
ازآن روزى کـه حلقه بر ضریحت بست دستانم
دلم شـیدا شد و دادم زکـف دامـان طاقت را
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
از هزاران زائر درد آشنا، من هم یکی
زین همه مسکین سر تا پا گدا، من هم یکی
گرچه خوارم، خار هم با گل نشیند گاه گاه
در گلستان محبان رضـــــا، من هم یکی
السلام علیک یا ایها الرئوف
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
یک سبد با تو گفت و گـــــو دارم
با ســــــتاره که پیـــــش رو دارم
پشت هر پنجره که می آیــــــی
دســـــتهای پـــــــــــــر آرزو دارم
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رخ متاب
من ز هم بگشوده ام چشم ترم
بس تماشایی است کوی دلبرم
یک نگاهش درد عالم را دواست
بارگاه قدس او دارالشــــــــفاست
تا به دستِ کرم تو به نوایی نرسد از سر ِ راه محال است گدا برخیزد بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد
خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود
"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"
در مزرع دل بذر وفا پاشیدند
گل های امید و آرزو روئیدند
با آمدن امام هشتم، از عرش
خنده به لبِ موسی جعفر دیدند
فراز مأذانه ها ای جماعت گمراه چه می کنید شما بی صدا سخن کوتاه حرام باد اذان موذنی که نگفت دوبار أشهَدُ أنا عَلی ، وَلیُ الله
این عطر حضوری که ز دور آوردند
از سبزترین باغ بلور آوردند
دیدند چو قدسیان رخ شمس شموس
از عرش صدا زدند، نور آوردند
بوی اشک و گریه و بوی گلاب
بدون لطف تو از دست می دهم آقا میان بازی این سرنوشت ، قلبم را هزار شکر که عمریست در هوای توام اسیر رحمت و فضل بی انتهای توام
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
مگو که بی خردم هیچ کس نمی خردم
کرامت تو به بالای دست می بردم
اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم
و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم
بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک
به لطف خویش امام رئوف می خردم
امشب دوباره بندۀ خوب خدا شدم
چون که دخیل اسم امام رضا شدم
شیطان مرا به وادی غفلت کشانده بود
نام تو را که بردم از این خواب پا شدم
ما سر سفره سلطان سر و سامان داریم هرچه داریم ز آقــــای خراســـان داریم