پاسخ به:مشاعره رضوی
تو را با نام آهو می شناسند
رضای حضرت هو می شناسند تمام رعیت ملک عظیمت
به نام شاه خوشرو می شناسند
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
در حریم نور جای مشعل و فانوس نیست هیچ کس از لطف تو در این حرم مأیوس نیست شکر حق با شیر مادر مهرتان در دل نشست واقعا بیچاره هرکس با شما مأنوس نیست
فراز مأذانه ها ای جماعت گمراه چه می کنید شما بی صدا سخن کوتاه حرام باد اذان موذنی که نگفت دوبار أشهَدُ أنا عَلی ، وَلیُ الله
تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود
السلام علیک ایها یا الرئوف
دلا! ز شـوق لـحـظـه زيارتى
چـه عـاشقانه از قفس پريده اى!
بـهـار شـد دوبـاره باغ باورم
ز عـشق تو كه روشناى ديده اى
کارگاه آموزشی غدیر ( آنلاین)
مسابقه امتیازی سالار شهیدان
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
الا غریب خراسان،رضا مشو که بمیرد اگر که مرغک زاری ازآشیانه بیفتد
صلی الله علیک یا ایها الرئوف
ديـوانـه را بـگو طلب عقل تا به چند؟
مـن مـى رسم كنار تو ديوانه مى شوم
اى كـاش تـا كـبوتر صحن توام كنند
چـون زائـر هميشه اين خانه مى شوم
من حاجیم که بسته ام احرام اما در حرم فرقی ندارد در میان مکه ام یا در حرم ای کعبه گل رفته ها من کعبه دل آمدم دارم بجا می آورم اعمال حج را در حرم
مـيـان لالـه هـاى سـرخ آشنا
غريـب آشـنـا! تو برگزيـده اى
ز سـاغـر كرامـت مـحمـدى
زلال نـور مـعـرفت چشيده اى
یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم شاهد «نورٌ علی نورِ» تو در مشـــهد شویم
مستی من تمام زمیخانه شماست
این بیخودی ز خود، ز در خانه ی شماست
کن لب به لب تو کیل مرا، ایها العزیز
چشمان من به دست کریمانه شماست
تب عشق است که در جان و دلم افتاده تو بگو من چه کنم با عطش دیدارت مهربانا .. زکرم باز مرا هم تو بخوان باز من را بطلب از کرم سرشارت
تو آمدی و صاحب ایران ما شدی پس هر چه عزت ست فقط اعتبار توست
ایران ما به کل جهان فخر می کند این سربلندی و شرف و ناز، کار توست
توى كوه و دشت و صحرا، روز و شب
مـى دويـدم، تـا كـه مـى ديدم تو را
كـاش روزى مـى نـشـستـى پيش من
مـى كـشـيدى دست خود را بـر سرم
ما با ولایت تو به خورشید می رسیم بر او ج بی نهایت توحید می رسیم
ما با محبت تو که گنجی بود به دل آنجا که جبرئیل نمی دید می رسیم