عبدالله(1) نگاهی به جمعیّت جمع شده در مسجد کرد که سر در گوش یکدیگر فرو برده بودند و زمزمه میکردند. قرار بود «شیبة بن عَفان»، که به تازگی فرماندار «مدینه» شده بود، به مسجد النبی(صلی الله علیه و آله) بیاید و برای نماز جمعه خطبه بخواند. وقتی شیبة از میان جمعیت رد میشد، گوشهی یک ابرویش را بالا برده و عبای گرانقیمتش را در دست میفشرد. عبدالله ابرویی بالا انداخت و پیش خودش نتیجه گرفت: «او از همانهایی است که ما شیعیان را رافضی(2) می خواند و خونمان در شیشه می کند.» و نگاهی به جمعیت اهل تسنّن انداخت که با خوشحالی، به پای شیبة می ایستادند و در خفا در دلش گفت: «بله! باز هم باید تقیه(3) کرد! توکّل بر خدا!»
شیبة، خیلی به حاشیه نپرداخت. حمد و ستایش و صلواتی نصفه و نیمه فرستاد و بعد با صدای بلند بر منبر رسول خدا(ص) نشست و گفت:
«على بن ابى طالب بین مردم اختلاف انداخت و با مؤمنان به جنگ پرداخت. او می خواست خلافت را بگیرد. صاحبان خلافت مانع او شدند. خدا نیز این مقام را بر او حرام نمود و او با عقدهی خلافت از دنیا رفت. این فرزندانش در فتنهانگیزى از او پیروى میکنند و ادّعاى مقامى که شایستهی آن نیستند، مىنمایند. [حال خواهید دید که] هر کدام در یک گوشهی زمین در خون آغشته شده و کشته میشوند.»
بغضی گلوی عبدالله را فشرد. بغضی که سال ها بود، از روزهای سخت حجّاج بن یوسف - و شاید پیش از آن- نتوانسته بود بشکند و سرریز کند. بغضی که دیرینه و خفته بود. بغضی که برخاسته از کینه نبود؛ بلکه از محبّت پرشور و سبز علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) رشد یافته بود. سالها بود بر منبر رسول خدا(ص) نالایقان به امیرمؤمنان(ع) تهمت میزدند و یاوه میگفتند و کسی جرئت حرف زدن نداشت.
عبدالله، با اشکی که در چشمانش بود به جمعیت نگریست. تنش در میان مردم دیده میشد؛ و بیش از آن ترس در میان آنان موج میزد. عبدالله میدانست که اگر آشکار شود که کسی شیعه است، حساب جانش با خودش است... سرش را پائین انداخت تا اشکهای بغض آلودی که از مظلومیت شیعه گونههایش را مینواخت، پیش چشم فرماندار و دوستانش نباشد و صدایی او را از جا پراند.
صدا، صدای مردانهی مردی بود که لباسی همدانی و گرم بر تن داشت. چهرهاش آشنا بود؛ امّا عبدالله او را نمیشناخت. مرد فریاد زنان و بیواهمه فرمود:
«ما نیز خدا را ستایش میکنیم و درود بر پیامبر خاتم و جمیع انبیاء و مرسلین می فرستیم. آنچه نسبتِ خوب به ما دادى، شایستهی آن هستیم؛ ولى نسبتهاى ناروا شایستهی تو و کسى است که تو را به این منصب گمارده است. متوجّه باش! درست دقت کن! تو که بر مرکب دیگرى سوارشدهاى و نان دیگرى را میخورى، سر افکنده و شرمسارى شایستهی تو است.»
در برابر چشمان حیرت زدهی عبدالله، مرد خوش سیما و خوش قامت، پس از کوبیدن فرماندار و فرماندهاش، رو به مردم کرد و با شجاعت فرمود:
«میدانید سبکترین اعمال در ترازوى قیامت مربوط به چه شخصى است و چه کسى از همه بیشتر زیان می کند؟ کسى که آخرت خود را به دنیاى دیگرى بفروشد. آن شخص همین مرد فاسق است.»
سکوت در مسجد حکمفرما شد و نگاهها به سمت شیبة چرخید. و فرماندار خشمگین، امّا درمانده و عاجز از مسجد بیرون دوید تا از نگاههای پر سؤال دور باشد.
عبدالله با لبخندی بر لب از مرد کناری اش پرسید: «این مرد که بود؟» و پاسخ شنید: «جعفر بن محمّد بن علىّ بن حسین بن علىّ بن ابى طالب(علیهم السلام).»(4)
مردی که مکتب جعفری را بنیان نهاد
امام صادق(ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، امام محمد باقر(ع) در طول 34 سال امامت، با پنج طاغوت اموی و دو طاغوت عباسی روبه رو شدند. در این ایام، در اثر جنگ های بنی عباس برای براندازی حکومت بنی امیه و درگیری شدید میان آنها، فضای بازی برای فعالیت حضرت صادق(ع) فراهم شد. آن امام(ع) در این فرصت توانستند، وسیعترین دانشگاه اسلامی را ایجاد کنند؛ به طوری که حدود چهار هزار نفر شاگرد از مجلس درس ایشان (با واسطه و بدون واسطه) استفاده می کردند و بسیاری از آنان به مقامات عالی علمی و فقهی رسیدند. ناگفته نماند که امام صادق (ع) شاگردان خود را براساس ذوق و استعدادشان در علوم و فنون مختلف تربیت می کردند.
شاید بتوان گفت، جهاد امام صادق(ع)، جهاد با علم بود. در روزگاری که علم در میان مردم رخت بسته بود و جعلیات و خرافات جای حقیقت ناب را پر کرده بودند، امام صادق(ع) با شجاعت تمام مأموریت خویش را دربارهی گسترش علوم الهی، فیزیکی، شیمیایی، نجوم و ... به بهترین نحو به سرانجام رساندند.
خلفا، بعد از پیامبر (ص)، اجازه ی نشر احادیث را نمی دادند و از طرف دیگر در دوران معاویه، جعل حدیث به شدت رواج یافت. این شرایط تا دوران امام باقر (ع) ادامه داشت تا اینکه ممنوعیت نشر حدیث برداشته شد؛ امّا از آنجایی که احادیث جعلی بسیاری رواج پیدا کرده بود، تنها منبع موثق برای تشخیص حدیث صحیح، امامان بودند. از این رو در دوران امام باقر و امام صادق (ع) مذهب شیعه احیا شد و در اغلب کتب حدیث ما بیشترین احادیث را به نقل از این دو بزرگوار می بینیم و بیشترین احادیثی که مبنای مسائل و احکام فقهی می باشند از این دو امام بویژه امام صادق (ع) نقل شده است. از این روست که ایشان را «رئیس مکتب جعفری» میخوانند.
صد البتّه چنین است که این مولای نازنین را نمیتوان در دو بند و دو کتاب و دوکتابخانه خلاصه کرد؛ بنابراین سخن کوتاه میکنیم و مطالعه دربارهی آن امام نازنین را به شما خوانندگان وامیگذاریم.
پینوشتها:
1. عبدالله بن سلیمان تمیمی راوی این روایت است.
2. رافضی لقبی بود که دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) به شیعیان میدادند و شیعیان بابت این لقب ناراضی بودند. امام صادق(علیه السلام) در روایتی خواندنی ناراحتی شیعیان را نفی میکنند. ابو بصیر روزی خطاب به امام صادق(ع) عرضه داشت: قربانت گردم! اینان به ما لقبى دادهاند كه پشت ما شكسته و دلهاى ما مرده است، و زمامداران و والیان بخاطر همین لقب خون ما را حلال می شمرند- روى حدیثى كه فقهاى آنها بر ایشان روایت كنند-
امام (ع)- مقصودت لقب «رافضى» است؟ (رافضى بمعناى ترككننده و واگذارنده است).
ابو بصیر- آرى.
امام (ع)- نه به خدا سوگند اینان شما را بدین نام نخواندند بلكه خدا شما را بدان نامیده است اى ابا محمد آیا ندانى كه هفتاد نفر از بنى اسرائیل چون گمراهى فرعون و قومش را دیدند آنها را واگذاردند و بموسى كه او را در هدایت دیدند پیوستند، و آنها را در لشكر موسى «رافضى» نامیدند؛ چون فرعون را واگذاردند، و آنها در میان لشكر موسى از همه در عبادت كوشاتر و نسبت به دوستى موسى و هارون و فرزندانشان از همگى محكمتر بودند. پس خداى عز و جل بموسى وحى فرمود: كه این نام را در تورات براى آنها ثبت كن زیرا من آنها را باین نام نامیدهام و این نام را بدانها عطا كردهام، موسى (ع) آن نام را براى آنها ثبت فرمود، و پس از آن خداوند این نام را براى شما ذخیره كرد تا آن را بشما عطا فرمود.
اى ابا محمد اینان خوبى را واگذاردند و شما شر را واگذاردید، مردم به دستههاى مختلفى پراكنده شدند و بشعبههاى زیادى منقسم گشتند، و شما در شعبه خاندان پیامبرتان درآمدید و بدان راهى كه آنان رفتند شما هم بدان راه رفتید، و همان را كه خدا براى شما انتخاب فرمود شما برگزیدید و همان را كه خدا خواست خواستید، مژده باد بر شما، و باز هم مژده باد بر شما، كه به خدا سوگند شمائید مورد رحمت حق كه هر كارى از نیكوكارتان پذیرفته گردد، و از بدكارتان گذشت شود، هر كه روز قیامت بدون آن عقیدهاى كه شما دارید به پیشگاه خداى عز و جل بیاید نه كار نیكى از او پذیرفته شود و نه از كارى از كارهاى بد او گذشت شود، اى ابا محمد آیا خوشحالت كردم؟ (كلینى، محمّد بن یعقوب، الروضة من الكافی، ترجمه رسولى محلاتى، تهران، چاپ اوّل، 1364، ج1، ص46-51.)
3. تقیه اصطلاحی است که به انجام کاری برخلاف نیّت قلبی گفته میشود. این عمل که از سوی امامان شیعه به شیعیان توصیه اکید شده است، زمانی به کار برده میشود که جان و آبروی خود یا دیگر شیعیان در خطر باشد. در چنین موقعیتی شیعه حق دارد تظاهر کند که مذهب دیگری دارد یا حتّی دروغ بگوید. برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به ویکی فقه.
4. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ( ترجمه جلد 47 بحار الأنوار) - تهران، چاپ: دوم، 1398 ق. ص139.