0

داستان مري

 
arezooo
arezooo
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 2286
محل سکونت : خراسان رضوی

داستان مري

🌺Mary was an English girl, but she lived in Rome. She was six years old. Last year her mother said to her, ‘You’re six years old now, Mary, and you’re going to begin going to a school here. You’re going to like it very much, because it’s a nice school.’

‘Is it an English school?’ Mary asked.

‘Yes, it is,’ her mother said

Mary went to the school, and enjoyed her lessons. Her mother always took her to school in the morning and brought her home in the afternoon. Last Monday her mother went to the school at 4 o’clock, and Mary ran out of her class.

‘We’ve got a new girl in our class today, Mummy,’ she said. ‘She’s six years old too, and she’s very nice, but she isn’t English. She’s German.’

‘Does she speak English?’ Mary’s mother asked.

‘No, but she laughs in English,’ Mary said happily.

 

 

مری یک دختر انگلیسی بود اما در رم زندگی می کرد. او شش ساله بود. سال گذشته مادرش به او گفت : مری، تو الان شش ساله هستی و دیگر باید به مدرسه بروی. تو حتما آن مدرسه را خیلی دوست داری چون مدرسه زیبایی است.

مری پرسید : آنجا یک مدرسه انگلیسی است؟

مادرش جواب داد : بله، همینطوره.

مری به مدرسه رفت و از درس خیلی خوشش آمد. مادرش همیشه صبح او را به مدرسه می برد و بعد از ظهر به خانه می آورد. دوشنبه گذشته هنگامی که مادرش ساعت 4 به مدرسه رفت، مری از کلاسش بیرون دوید.

مری گفت : مامان، ما امروز یک شاگرد جدید داریم. او هم شش ساله است و خیلی زیباست اما انگلیسی نیست. او آلمانی است.

مادر مری پرسید : انگلیسی صحبت می کند؟

مری با خوشحالی جواب داد : نه، اما به انگلیسی می خندید

 

یک شنبه 10 مرداد 1395  11:03 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها