طنزونک
یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه آقا من سه روز بهش آب می دادم .
. . روز سوم وقتی از سر کار اومد گلدونو برداشت یه سینی با چاقو برداشت شروع کرد به قاچ کردن گلدون اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه