«قدّار»، موی سُرخش را پائین آورد و به گروه ثمودیان نگاه کرد. ثمودیان چشم به او دوخته بودند تا با دشنه، خون شتر را بریزد. قدّار نگاهش را به شتر و بچه اش برگرداند که صالح نبی(علی نبینا و آله و علیه السلام) از دل کوه بیرون آورده بود و زیر لب گفت: «یک ضربه و یک نفر حریف این جانور نمی شود! خیلی بزرگ است!» و دشنه اش را در دستش بالا انداخت.
کسی از سرکشان ثمودی به قدّار نزدیک شد و گفت: «وقتی آب خوردنش تمام شد، به طرفش برو.» و با دندانهای به هم سائیده ادامه داد: «یک شتر باید یک روز آب یک قوم را قطع کند؛ یک شتر!! فکرش را بکن! یک نهر را یک روز در میان با یک شتر و بچه شتر تقسیم کنی! اصلاً چه معنایی دارد؟!» قدّار شانه بالا انداخت و دشنه اش را بین دندانهایش برد تا تکه گوشتی که با زبانش حس کرده بود درآورد و گفت: «البته قرار است خیلی حیف بشود! چون روزهایی که نوبت آب خوردن شتر بود، شیر خوبی می داد.» و با مرد دیگر خندید.
مرد ثمودی دست بر شانه ی قدّار زد و شتر را نشان داد که از نهر دور می شد و گفت: «برو! وقتش است!»
قدّار سرخ مو، شمشیرش را از نیام درآورد و بالا گرفت و از پشت تخته سنگ بیرون آمد. فریاد کشان به سمت ناقه ی صالح(ع) دوید و تا به او رسید تمام قدرتش را در دستش انداخت و به پهلوی شتر ضربه ای کوبنده زد. شمشیر را بیرون کشید و فوّاره ای سرخ رنگ از خون پاک شتر، بیرون جست. شتر ناله ی دردناکی سر داد و بر پایش لنگید. بچه شتر دور مادرش می دوید و وحشت زده می نمود. قدّار نگاهی به بدن شتر کرد و دوباره شمشیر را بالا برد و با تمام قدرت به بدن شتر فرو کرد. ناقه در میان خون خود، به پهلو افتاد و بچه شتر به بالای کوه فرار کرد و سه بار شیون کرد.
قدّار فریاد زد: «کشتمش....!» و ثمودیان با دشنه های برهنه بر سر شتر ریختند تا تکّه تکّه اش کنند و گوشتش را به نیش بکشند... (1)
معرفی قدّار احیمر
چنانچه در قسمتهای پیشین پیشوایان تاریکی خواندید: پس از بیرون آمدن معجزه وار شتر حضرت صالح(ع) از دل کوه، نبی خدا(ع) قوانینی برای مردم شهر وضع کرد، از جمله ی این قوانین، تقسیم یک روز در میان آب نهر بین مردم شهر و شتر بود. (2)
این وضعیت ادامه داشت تا زمانی که مردمی که معجزه ی حضرت صالح(ع) را سحر می دانستند – یعنی حدود 90 در صد مردم- این وضعیت را تاب نیاوردند و با هم به مشورت نشستند و نقشه ی کشتن شتر را کشیدند؛ با این که می دانستند که کشتن شتر صالح نبی(ع)، مجازات بدی در پی دارد.
قدّار، یکی از ثمودیان سیاه دل بود که پذیرفت در ازای مبلغی، شتر را بکشد. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) او را اینگونه معرفی کرده اند: «...مردى سرخ مو و گلى مو و كبود چشم و زنازاده كه پدرى براى او شناخته نبود و «قدار» نام داشت و نگون بختى از نگون بختان و براى ايشان شوم و ناميمون بود، نزد آنها آمد و براى او مزدى مقرّر كردند [تا شتر را بکشد]...» (3)
در يكى از جنگها، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) على(ع) را روى خاك خوابيده ديد و فرمود: «اى ابو تراب! تو را خبر دهم از شقى ترين مردم؟ يكى پى كننده ی شتر صالح و ديگرى كسى است كه به اينجا ضربه مى زند» و دستش را بر سر على(ع) گذاشت «و خون تا اينجا مى آيد» و به محاسن على(ع) اشاره كرد.» (4) با این حدیث شدّت شقاوت و پلیدی قدّار پیدا می شود؛ چرا که با ابن ملجم، قاتل امیرالمؤمنین علی(ع) در یک ردیف قرار گرفته است.
امام باقر(ع) در بیان ادامه ی ماجرا می فرمایند: «...پس از سوى خداوند تبارك و تعالى بدو وحى رسيد كه: "اى صالح! همانا قوم تو طغيان كردند و ناقه اى را كشتند كه من چونان حجّتى، براى آنان فرستاده بودم و آن نه تنها بر ايشان زيانى نداشت كه بيشترين سود را داشت، پس به ايشان بگو: من سه روز بر ايشان عذاب فرستم، اگر توبه كردند و بازگشتند من توبه آنها را می پذيرم و عذاب را از آنها می گردانم، و اگر توبه نكنند و باز نگردند در روز سوم عذاب خود بر آنها فرو می فرستم."» (5)
وقتی که حضرت صالح(ع) پیام خداوند را رساند با سرکشی بیشتری رو به رو شد بنا براین به آنان وعده داد: «اى جماعت! شما فردا را صبح خواهيد كرد در حالى كه چهره اى زرد خواهيد داشت و در روز بعد، چهره اى سرخ و در روز دگر، چهره اى سياه.»
و این سه روز و این حالات برای قوم اتّفاق افتاد؛ با این حال آنها اطاعت از حق را برنتافتند و گفتند: «اگر همه ی ما را هم بكشد، سخن صالح را گوش نخواهيم كرد و خدايان خود را كنار نخواهيم نهاد؛ خدايانى كه پدران ما آنها را مى پرستيده اند و هرگز توبه نكردند و باز نگشتند.» (6)
همچنین در روایات آمده است که در طی این سه روز، نقشه کشیدند که حضرت صالح(ع) را نیز به قتل برسانند. (7) بدین ترتیب وعده ی عذاب خداوند قطعی شد و در پایان سه روز، خداوند عذابی سخت بر ثمودیان گناهکار وارد کرد که همگی آنها در همان حالتی که در خانه ی خود بودند، همچون صاعقه زدگان خشک شدند و اثری از آنان باقی نماند.(8)
«اَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُود؛ آگاه باشيد كه قوم ثمود به پروردگارشان كفر ورزيدند و از رحمت خدا دور گشتند.» (9)
پی نوشت:
1. حدیث به نقل از ابوحمزه ثمالی، به نقل از امام باقر(علیه السلام) به نقل از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) از جبرئیل امین(ع). كلينى، محمد بن يعقوب، بهشت كافى، ترجمه روضه كافى، قم، سرور، چاپ: اول، 1381ش. صص231- 236؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
2. همان.
3. همان.
4. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ: دوم، 1378، ص 94؛ با استفاده از همان نرم افزار.
5. کلینی، محمد بن یعقوب، همان.
6. همان.
7. طباطبائي، محمدحسين، کتاب داستانهاي قرآن و تاريخ انبيا در الميزان . موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع).
8. همان.
9. سوره ی هود: 68.