دندانهایش را به هم فشرد و با چشمان از حدقه در آمده، به نعش خونین «هابیل» خیره شد. خنجرش را بالا برد و با حرص، در خاک خیس خورده از خون هارون فرو کرد. دسته ی گندم مخلوط با کاهَش را برداشت و رو به آسمان گرفت و فریاد زد: «حالا قربانی مرا نمی پذیری؟ ولی آن قوچ چاق هابیل را پذیرفتی؟» (1) نعره ای کشید و گندمهای پلاسیده را روی زمین ریخت (2) و گفت: «او را کُشتم که نتواند فردا به این ببالد که قربانی اش را پذیرفتی. او را کشتم تا نتواند بگوید: خدا آن گندمهای پلاسیده ی قابیل را قبول نکرد.» (3)
دوباره با غضب به نعش هابیل نگاه کرد و پشیمان شد. (4) کمی از جسد فاصله گرفت و با وحشت فکر کرد که نمی داند با این جنازه چه کند؟ هنوز از وحشت این فکر بیرون نیامده بود که کلاغی را دید که کرمی را به منقار داشت. کلاغ خاک زمین را با پنجه هایش کنار زد و کرم را دفن کرد. (5)
قابیل، دست به کار شد. انگشتهایش را در خاک می کرد و خاک را کنار می زد. گودالی درست کرد و هابیل را در آن انداخت. دستهایش را تکان داد و سرش را بالا گرفت تا نزد آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) بازگردد. دوباره همان پسر می شد! پسری که پدر انتخابش می کرد تا جانشینی را به او بسپارد. (6) پوزخندی زد و در دلش به جای خالی هابیل خندید. وقتی که نبود تا روزهای شاد او را ببیند.
وقتی به پدر رسید، برق حسد هنوز از چشمانش بیرون می زد. (7) در جواب سوال پدر که با نگرانی می پرسید: «هابیل کجاست؟» بی تفاوت گفت: «همانجایی که قربانی ها را تقدیم کردیم!» (8) آدم (ع) دوید و دور شد. قابیل، می دانست که پدرش او را نمی بخشد؛ در دلش گفت: «خانه ای دیگر بنا می کنم و راهی دیگر می روم.» (9) و رفت...
معرفی قابیل
خداوند به حضرت آدم (ع) دو فرزند داد. نام آنها در قرآن نیامده است؛ امّا در روایات با نام هابیل و قابیل معرّفی شده اند. در تورات نیز نام آنها هابیل و قائن است. (10) قابیل، از روی حسد برادرش هابیل را به قتل رسانید و نخستین گناه بشر توسط او انجام شد.
جابر بن عبدالله انصاری، از امام باقر (عليه السّلام) نقل می کند كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمودند: «اوّلين امرى كه خداوند در روز قيامت در آن حكم مى فرمايد، ريختن خون آدمى است. پس پسران آدم را نگه داشته،بين آن دو [در آن مورد] حكم مي كند. سپس كسانى كه پس از قابيل به خون ريزى دست گشوده اند تا آنكه كسى از آن مردم باقى نمی ماند مگر اينكه مقتول، قاتلش را بياورد و در حالى كه خون از رخساره اش فرو مي ريزد، مأمور خدا به او می گويد: "تو او را كشته اى، قاتل توان آن را ندارد که از خداوند چیزی را كتمان نمايد."» (11)
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه ای می فرمایند: «تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهيد و تكبر و خود پسندى را زير پا بگذاريد و حلقه هاى زنجير خود بزرگ بينى را از گردن باز كنيد و تواضع و فروتنى را سنگر ميان خود و شيطان و لشكريانش قرار دهيد؛ زيرا شيطان از هر گروهى لشكريان و يارانى سواره و پياده دارد. و شما همانا قابيل نباشيد كه بر برادرش تكبّر كرد، خدا او را برترى نداد. خويشتن را بزرگ مى پنداشت و حسادت، او را به دشمنى واداشت. تعصّب، آتش كينه را در دلش شعله ور كرد و شيطان باد كبر و غرور در دماغش دميد و سرانجام پشيمان شد و خداوند گناه قاتلان را تا روز قيامت بر گردن او نهاد.» (12)
پی نوشت:
1. كلينى، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، انتشارات علميه اسلاميه چاپ: اول، 1364 ش، ج1، ص: 163؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
2. هابيل رفت و از بين گوسفندان خود قوچ بزرگى را آورده در راه خدا قربانى كرد ولى قابيل رفت پستترين طعام و محصول زراعتى را آورده در راه خدا قربانى نمود، خداى تعالى قربانى هابيل را مقبول و قربانى قابيل را مردود فرمود. (مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية - تهران، اسلامیه، چاپ: دوم، 1362 ش.ص16؛ با استفاده از همان نرم افزار.)
3. کلینی، همان.
4. سوره ی مائده، آیه ی 31.
5. همان.
6. ارجینی، ابراهیم، «تبار انحراف» قم، نشر ولاء منتظر، چاپ نهم، 1392، ص48.
7. شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة / ترجمه دشتى - ايران ؛ قم، مشهور، چاپ: اول، 1379ش. ص385؛ با استفاده از همان نرم افزار.
8. الروضة من الكافي، ترجمه رسولى محلاتى؛ انتشارات علمیه اسلامی، ج1 ؛ ص163؛ با استفاده از همان نرم افزار.
9. ارجینی، ابراهیم، همان.
10. همان، ص 47.
11. ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، صدوق، چاپ: اول، 1367، ج5 ؛ ص457؛ با استفاده از همان نرم افزار.
12. شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة، همان.