0

این من هستم،و آماده رفتنم

 
ahmadfarm
ahmadfarm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1390 
تعداد پست ها : 7792
محل سکونت : خراسان رضوی

این من هستم،و آماده رفتنم

این من هستم،و آماده رفتنم

(It's me(And I'm ready to go


#Christ_de_Burgh


The Autumn leaves were falling
On those cathedral walls,
There were candles in the darkness,
Singing in the choir,
And reading out the names,
Of all the ones who've gone before,
Well I could tell that you were thinking,
About the meaning of it all.

And you said to me "Who will open up my eyes,
To the wonder and the glory,and the stars in the sky"
And you said to me
"For this road I'm traveling on,
I need someone beside me forever. Who?"
And I said, "It's me, and I'm ready to go, ready to show
That I'll never let you down."
And I want you to know, that this power will grow,
Every day, every beat of my heart,
Forever, Forever ...
We went down to the river,
And we found a small cafe,
They say that over in the corner
Sat the writer Ernest Hemingway
And here he made his story of the lovers in the war
And through it all they stayed together till the rain had to fall,
And you said to me, "Who will be the one apart,
Who will teach me, with conviction all the ways of the heart?"
And you said to me
"On this journey of my life,
I need someone to love me forever.Who?"
And I said I listen:
"It's me, and I'm ready to go,
Ready to show, that I'll never let you down.
And I want you to know, that this power will grow,
Every day, every beat of my heart,
I love you, I love you, It's me,
And I'll never let you down,
And I want you to know that this power will grow,
Every day every beat of my heart,
Forever, I love you, forever ..."

❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍
ترجمه متن و اهنگ👆👆👆👆👆👆
...برگ های پاییزی در حال ریزش بر روی دیوارهای کلیسای بزرگ هستند
آنجا،شمع هایی در تاریکی وجود دارد
که گویی همانند گروه کر نجوا سر می دهند
و نام های کسانی را می خوانند
که همگی مدت ها پیش از میان رفته اند
آری،می توانم بگویم که به چه می اندیشیدی
در مورد معنا و مفهوم همه اینها
و تو به من گفتی:"چه کسی چشمان مرا(از خواب غفلت)باز خواهد کرد؟
به سوی همه شگفتی ها و شکوه و افتخارات،و به سوی ستاره های در دامن آسمان"
و تو به من گفتی:"این جاده و مسیری است که من مسافر آنم
من کسی را می خواهم که برای همیشه در کنارم باشد.چه کسی؟"
و من گفتم:"این من هستم،و من آماده رفتنم،آماده نشان دادن
و برای این است که هیچ گاه اجازه نمی دهم سقوط کنی"
و می خواهم این را بدانی که،این که قدرت قوی تر خواهد شد و پر و بال می گیرد
هر روز،در هر ضربان قلبم
تا ابد،تا ابد..
ما به سوی رودخانه رهسپار شدیم
و آنان گفتند که در گوشه ی این رود
نویسنده(معروف)ernest hemingway می نشست
و درست اینجا،جایی است که او تمامی داستان های خود در مورد شهر جنگ زده و عاشقانی که در این شهر می زیستند را نوشت
و در این بین همه آنها دوشا دوش یکدگر ایستادند تا باران ببارد
و تو به من گفتی:"چه کسی خواهد بود که مجزا از سایرین باشد،کسی که به من بیاموزد،با اعتقادی راسخ در مورد همه امور قلبش؟"
و تو به من گفتی:"در این سفر زندگیم،کسی را می خواهم که همیشه مرا دوست داشته باشد،او چه کیست؟"
و من گفتم به من گوش بده:"این من هستم،و من آماده رفتنم،آماده نشان دادن،و برای این است که هیچ گاه اجازه نمی دهم سقوط کنی
و می خواهم این را بدانی که،این که قدرت قوی تر خواهد شد و پر و بال می گیرد
هر روز،در هر ضربان قلبم
تو را دوست می دارم،تو را دوست می دارم،این من هستم،و من آماده رفتنم،آماده نشان دادن،و برای این است که هیچ گاه اجازه نمی دهم سقوط کنی
و می خواهم این را بدانی که،این که قدرت قوی تر خواهد شد و پر و بال می گیرد
هر روز،در هر ضربان قلبم،برای همیشه،دوستت دارم، تا ابد..."...
فک کنم دیگه نیازی نیست توضیح بدم،این یه متنیه که احساسات زیبا درش موج می زنه...

 

دوشنبه 28 تیر 1395  10:29 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها