0

سعدی » مواعظ » مثنویات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۵

هر که بی‌مشورت کند تدبیر

غالبش بر غرض نیاید تیر

بیخ بی‌مشورت که بنشانی

بر نیارد به جز پشیمانی

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۱

همه دانند لشکر و میران

که جوانی نیاید از پیران

عذر من بر عذار من پیداست

بعد ازینم چه عذر باید خواست؟

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۷

برگزیدندت ای گل خرم

از گلستان اصطفی آدم

حلقه‌ای از عبادی اندر گوش

خلعتی از یحبهم بر دوش

دامن این قباه بالایی

تا به خاشاک در نیالایی

ای پریروی احسن‌التقویم

حذر از اتباع دیو رجیم

کادمی کو نه در مقام خودست

اسفل‌السافلین دیو و ددست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷

سگ بر آن آدمی شرف دارد

کو دل دوستان بیازارد

این سخن را حقیقتی باید

تا معانی به دل فرود آید

آدمی با تو دست در مطعوم

سگ ز بیرون آستان محروم

حیف باشد که سگ وفا دارد

و آدمی دشمنی روا دارد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۴

هر که را باشد از تو بیم گزند

صورت امن ازو خیال مبند

کژدمان خلق را که نیش زنند

اغلب از بیم جان خویش زنند

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۹

خری از روستائیی بگریخت

جل بیفکند و پاردم بگسیخت

در بیابان چو گور خر می‌تاخت

بانگ می‌کرد و جفته می‌انداخت

که به جان آمده ز محنت و بند

داغ و بیطار و بار و پشماگند

شادمانا و خرما که منم

که ازین پس به کام خویشتنم

روستایی چو خر برفت از دست

گفت ای نابکار صبرم هست

پس بخواهی به وقت جو گفتن

که خری بد ز پایگه رفتن

به مزاحت نگفتم این گفتار

هزل بگذار و جد ازو بردار

همچنین مرد جاهل سرمست

روز درماندگی بخاید دست

ندهند آنچه قیمتش ندهی

نشود کاسهٔ پر ز دیگ تهی

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۱ - حکایت

پیری اندر قبیلهٔ ما بود

که جهاندیده‌تر ز عنقا بود

صد و پنجه بزیست یا صد و شصت

بعد از آن پشت طاقتش بشکست

دست ذوق از طعام باز کشید

خفت و رنجوریش دراز کشید

روز و شب آخ و آخ و ناله و وای

خویشتن در بلا و هر که سرای

گشته صد ره ز جان خویش نفور

او از آن رنج و ما از آن رنجور

نشنیدی حدیث خواجهٔ بلخ

مرگ خوشتر که زندگانی تلخ

موی گردد پس از سیاهی بور

نیست بعد از سپیدی الا گور

عاقبت پیک جانستان برسد

ما گرفتار و الامان برسد

جان سختش به پیش لب دیدم

روز عمرش به تنگ شب دیدم

بارکی گفتمش به خفیه لطیف

که به سملت بریم یا به خفیف

گفت خاموش ازین سخن زنهار

بیش زحمت مده صداع گذار

ابلهم تا هلاک جان خواهم؟

راست خواهی نه این نه آن خواهم

مگر از دیدنم ملول شدی

که به مرگم چنین عجول شدی؟

می‌روم گر تو را ز من ننگست

که نه شیراز و روستا تنگست

بسم این جایگه صباح و مسا

رفتم اینک بیار کفش و عصا

او درین گفت و تن ز جان پرداخت

رفت و منزل به دیگران پرداخت

اندر آن دم که چشمهاش بخفت

می‌شنیدم که زیر لب می‌گفت

ای دریغا که دیر ننشستم

رخت بی‌اختیار بر بستم

آرزوی زوال کس نکند

هرگز آب حیات بس نکند

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۲

سپاس و شکر بی‌پایان خدا را

برین نعمت که نعمت نیست ما را

بسا مالا که بر مردم وبالست

مزید ظلم و تأکید ضلالست

مفاصل مرتخی و دست عاطل

به از سرپنجگی و زور باطل

من آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۶

ای پسندیده حیف بر درویش

از برای قبول و منصب خویش

تا دل پادشه به دست آری

حیف باشد که حق بیازاری

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۵

دشنام تو سر به سر شنیدم

امکان مقاومت ندیدم

با مثل تو کرده به مدارا

تا وقت بود جواب ما را

آن روز که از عمل بیفتی

با گوش تو آید آنچه گفتی

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۵

سلطان باید که خیر درویش

خواهد، نه مراد خاطر خویش

تا او به مراد خود شتابد

درویش مراد خود بیابد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۶

آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد

هر کسی را هر چه لایق بود داد

گر توانا بینی ار کوتاه دست

هر که را بینی چنان باید که هست

این که مسکینست اگر قادر شود

بس خیانتها کزو صادر شود

گربهٔ محروم اگر پر داشتی

تخم گنجشک از زمین برداشتی

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۰

حرص فرزند آدم نادان

مثل مورچست در میدان

این یکی مرده زیر پای دواب

آن یکی دانه می‌برد به شتاب

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۷

دوام دولت اندر حق شناسیست

زوال نعمت اندر ناسپاسی است

اگر فضل خدا بر خود بدانی

بماند بر تو نعمت جاودانی

چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟

حرامت باد اگر شکرش نگویی

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۹

الا تا ننگری در روی نیکو

که آن جسمست و جانش خوی نیکو

اگر شخص آدمی بودمی به دیدار

همین ترکیب دارد نقش دیوار

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها