0

سعدی » مواعظ » مثنویات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سعدی » مواعظ » مثنویات

ای چشم و چراغ اهل بینش

مقصود وجود آفرینش

صاحب دل لاینام قلبی

مهمان أبیت عند ربی

در وصف تو لانبی بعدی

خود وصف تو و زبان سعدی؟

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲

همه را ده چو می‌دهی موسوم

نه یکی راضی و دگر محروم

خیر با همگنان بباید کرد

تا نیفتد میان ایشان گرد

کانچه در کفه‌ای بیفزاید

به دگر بیخلاف درباید

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴

نظر کن درین موی باریک سر

که باریک بینند اهل نظر

چو تنهاست از رشته‌ای کمترست

چو پر شد ز زنجیر محکمترست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۶

چو نیکو گفت ابراهیم ادهم

چو ترک ملک و دولت کرد و خاتم

نباید بستن اندر چیز و کس دل

که دل برداشتن کاریست مشکل

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۸

چه سرپوشیدگان مرد بودند

که گوی نخوت از مردان ربودند

تو با این مردی و زورآزمایی

همی ترسم که از زن کمتر آیی

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۰

نمیرد گر بمیرد نیکنامی

که در خیلش بود قائم مقامی

چو در مجلس چراغی هست اگر شمع

بمیرد، همچنان روشن بود جمع

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۲

نشنیدم که مرغ رفته ز دام

باز گردید و سر گفته به کام

مرغ وحشی که رفت بر دیوار

که تواند گرفت دیگر بار

رفتگان را به لطف باز آرند

نه به جنگش بتر بیازارند

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۳

زخم بالای یکدگر بزنند

بخراشند و مرهمی نکنند

خار و گل درهم‌اند و ظلمت و نور

عسل و شهد و نشتر و زنبور

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۶

دانی چه بود کمال انسان

با دشمن و دوست لطف و احسان

غمخواری دوستان خدا را

دلداری دشمنان مدارا

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۹

سخن زید نشنوی بر عمرو

تا ندانی نخست باطن امر

گر خلافی میان ایشانست

بی‌خلاف این سخن پریشانست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۰

همه فرزند آدمند بشر

میل بعضی به خیر و بعضی شر

این یکی مور ازو نیازارد

وان دگر سگ برو شرف دارد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۴

چه رند پریشان شوریده بخت

چه زاهد که بر خود کند کار سخت

به زهد و ورع کوش و صدق و صفا

ولیکن میفزای بر مصطفی

از اندازه بیرون سپیدی مخواه

که مذموم باشد، چه جای سیاه

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۸

غم نه بر دل که گر نهی بر کوه

کوه گردد ز بار غصه ستوه

جان شیرین که رنج کش باشد

تن مسکین چگونه خوش باشد؟

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۱

هیچ دانی که چیست دخل حرام

یا کدامست خرج نافرجام

به گدایی فراهم آوردن

پس به شوخی و معصیت خوردن

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۳

 

این دغل دوستان که می‌بینی

مگسانند دور شیرینی

تا حطامی که هست می‌نوشند

همچو زنبور بر تو می‌جوشند

باز وقتی که ده خراب شود

کیسه چون کاسهٔ رباب شود

ترک صحبت کنند و دلداری

معرفت خود نبود پنداری

بار دیگر که بخت باز آید

کامرانی ز در فراز آید

دوغبایی بپز که از چپ و راست

در وی افتند چون مگس در ماست

راست خواهی سگان بازارند

کاستخوان از تو دوستر دارند

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  4:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها