شمارهٔ ۸۲
هر که مقصود و مرادش خور و خوابست از عمر
حیوانیست که بالاش به انسان ماند
هر چه داری بده و دولت معنی بستان
تا چو این نعمت ظاهر برود آن ماند
شمارهٔ ۹۱
نفس ظالم، مثال زنبورست
که جهانش ز دست مینالند
صبر کن تا بیوفتد روزی
که همه پای بر سرش مالند
شمارهٔ ۹۳
بدین الحان داودی عجب نیست
که مرغان هوا حیران بمانند
خدای این حافظان ناخوش آواز
بیامرزاد اگر ساکن بخوانند
شمارهٔ ۹۴
چو نیکبخت شدی ایمن از حسود مباش
که خار دیدهٔ بدبخت نیکبختانند
چو دستشان نرسد لاجرم به نیکی خویش
بدی کنند به جای تو هر چه بتوانند
شمارهٔ ۹۵
رسم و آیین پادشاهانست
که خردمند را عزیز کنند
وز پس عهد او وفاداری
با خردمندزاده نیز کنند
شمارهٔ ۹۶
نشان آخر عهد و زوال ملک ویست
که در مصالح بیچارگان نظر نکند
به دست خویش مکن خانگاه خود ویران
که دشمنان تو با تو ازین بتر نکند
شمارهٔ ۹۷
آنکه در حضرت بیچون تو قربی دارد
گر جهانی به هم آید به بعیدش نکنند
وآنکه در نامهٔ او خامهٔ بدبختی تست
گر همه خلق بکوشند سعیدش نکنند
شمارهٔ ۹۹
آدمیسان و نیک محضر باش
تا تو را بر دواب فضل نهند
تو به عقل از دواب ممتازی
ورنه ایشان به قوت از تو بهند
شمارهٔ ۹۸
دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید
به سخن گفتن زیباش بدان به نشوند
وآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموش
همه از سیرت زیباش نصیحت شنوند
شمارهٔ ۱۰۰
تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند
کانچه در مملکت بیفزایند
از ثنای جمیل میکاهند
راحت از مال وی به خلق رسان
تا همه عمر و دولتش خواهند
شمارهٔ ۱۰۲
هیچ فرصت ورای آن مطلب
که کسی مرگ دشمنان بیند
تا نمیرد یکی به ناکامی
دیگری دوستکام ننشیند
تو هم ایمن مباش و غره مشو
که فلک هیچ دوست نگزیند
شادکامی مکن که دشمن مرد
مرغ، دانه یکان یکان چیند
شمارهٔ ۱۰۱
رحمت صفت خدای باقیست
و آن را که خدای برگزیند
گر جرم و خطای ما نباشد
پس عفو تو بر کجا نشیند؟
شمارهٔ ۱۰۳
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلالزاده بایند
هرگز زن و مرد و کفر و اسلام
نفس از تو خبیثتر نزایند
اطفال عزیز نازپرورد
از دست تو دست بر خدایند
طفلان تو را پدر بمیراد
تا جور وصی بیازمایند
شمارهٔ ۱۰۴
ناکسان را فراستیست عظیم
گرچه تاریک طبع و بدخویند
چون دو کس مشورت برند به هم
گویند این عیب من همی گویند
شمارهٔ ۱۰۵
امیر ما عسل از دست خلق مینخورد
که زهر در قدح انگبین تواند بود
عجب که در عسل از زهر میکند پرهیز
حذر نمیکند از تیر آه زهرآلود