0

سعدی » مواعظ » قطعات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۸ - در عزت نفس

 

گویند سعدیا به چه بطال مانده‌ای

سختی مبر که وجه کفافت معینست

این دست سلطنت که تو داری به ملک شعر

پای ریاضتت به چه در قید دامنست؟

یکچند اگر مدیح کنی کامران شوی

صاحب هنر که مال ندارد تغابنست

بی‌زر میسرت نشود کام دوستان

چون کام دوستان ندهی کام دشمنست

آری مثل به کرکس مردارخور زدند

سیمرغ را که قاف قناعت نشیمنست

از من نیاید آنکه به دهقان و کدخدای

حاجت برم که فعل گدایان خرمنست

گر گوییم که سوزنی از سفله‌ای بخواه

چون خارپشت بر بدنم موی، سوزنست

گفتی رضای دوست میسر شود به سیم

این هم خلاف معرفت و رای روشنست

صد گنج شایگان به بهای جوی هنر

منت بر آنکه می‌دهد و حیف بر منست

کز جور شاهدان بر منعم برند عجز

من فارغم که شاهد من منعم منست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۲

ماه را دید مرغ شب پره گفت

شاهدت روی و دلپذیرت خوست

وینکه خلق آفتاب خوانندش

راست خواهی به چشم من نه نکوست

گفت خاموش کن که من نکنم

دشمنی با وی از برای تو دوست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۳

خواست تا عیبم کند پروردهٔ بیگانگان

لاغری بر من گرفت آن کز گدایی فربهست

گرچه درویشم بحمدالله مخنث نیستم

شیر اگر مفلوج باشد همچنان از سگ بهست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۵

در سرای به هم کرده از پس پرده

مباش غره که هیچ آفریده واقف نیست

از آن بترس که مکنون غیب می‌داند

گرش بلند بخوانی وگر نهفته یکیست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۶

شهی که پاس رعیت نگاه می‌دارد

حلال باد خراجش که مزد چوپانیست

وگرنه راعی خلقست زهرمارش باد

که هر چه می‌خورد او جزیت مسلمانیست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۷

صاحب کمال را چه غم از نقص مال و جاه

چون ماه پیکری که برو سرخ و زرد نیست

مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاق

بهتر ز جامه‌ای که درو هیچ مرد نیست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۹

اگر خود بردرد پیشانی پیل

نه مردست آنکه در وی مردمی نیست

بنی آدم سرشت از خاک دارد

اگر خاکی نباشد آدمی نیست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

http://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghete2/sh34/

ای نفس چون وظیفهٔ روزی مقررست

آزاد باش تا نفسی روزگار هست

از پیری و شکستگیت هیچ باک نیست

چون دولت جوان خداوندگار هست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۸

ضرورتست به توبیخ با کسی گفتن

که پند مصلحت آموز کاربندش نیست

اگر به لطف به سر می‌رود به قهر مگوی

که هر چه سر نکشد حاجت کمندش نیست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴۱

بیا که پرده برانداختم ز صورت حال

من آن نیم که سخن در غلاف خواهم گفت

دعای خیر تو گویم گرم نواخت کنی

وگر خلاف کنی بر خلاف خواهم گفت

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴۰

در حدود ری یکی دیوانه بود

سال و مه کردی به کوه و دشت گشت

در بهار و دی به سالی یک دو بار

آمدی در قلب شهر از طرف دشت

گفت ای آنان که تان آماده بود

گاه قرب و بعد این زرینه طشت

توزی و کتان به گرما پنج و شش

قندز و قاقم به سرما هفت و هشت

گر شما را بانوایی بد چه شد؟

ور که ما را بینوایی بد چه گشت؟

راحت هستی و رنج نیستی

بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴۳

چه سود از دزدی آنگه توبه کردن

که نتوانی کمند انداخت بر کاخ

بلند از میوه گو کوتاه کن دست

که کوته خود ندارد دست بر شاخ

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴۵ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است

یارب کمال عافیتت بر دوام باد

اقبال و دولت و شرفت مستدام باد

سال و مهت مبارک و روز و شبت به خیر

بختت بلند و گردش گیتی به کام باد

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

حشر تو با رسول علیه‌السلام باد

فرزند نیکبخت تو نزد خدا و خلق

همچون تو نیک عاقبت و نیک نام باد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴۶

مرا از بهر دیناری ثنا گفت

که بختت با سعادت مقترن باد

چو دینارش ندادم لعنتم کرد

که شرم از روی مردانت چو زن باد

بیا تا هر دو با هم هیچ گیریم

دعا و لعنتش بر خویشتن باد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۴۷

بر تربت دوستان ماضی

بگذشت بسی ز بوستان باد

گر بر سر خاک ما رود نیز

سهلست بقای دوستان باد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها