0

سعدی » مواعظ » قطعات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۶

به راه راست توانی رسید در مقصود

تو راست باش که هر دولتی که هست تو راست

تو چوب راست بر آتش دریغ می‌داری

کجا به آتش دوزخ برند مردم راست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷

عیب آنان مکن که پیش ملوک

پشت خم می‌کنند و بالا راست

هر که را بر سماط بنشستی

واجب آمد به خدمتش برخاست

چون مکافات فضل نتوان کرد

عذر بیچارگان بباید خواست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۹

امید خلق برآور چنانکه بتوانی

به حکم آنکه تو را هم امید مغفرتست

که گر ز پای درآیی بدانی این معنی

که دستگیری درماندگان چه مصلحتست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۰

هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟

یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟

نیکی و بدی در گهر خلق سرشتست

از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۱

مرکب از بهر راحتی باشد

بنده از اسب خویش در رنجست

گوشت قطعا بر استخوانش نیست

راست خواهی چو اسب شطرنجست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۲

پدرم بندهٔ قدیم تو بود

عمر در بندگی به سر بردست

بنده‌زاده که در وجود آمد

هم به روی تو دیده بر کردست

خدمت دیگری نخواهد کرد

که مرا نعمت تو پروردست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۸

گر اهل معرفتی هر چه بنگری خوبست

که هر چه دوست کند همچو دوست محبوبست

کدام برگ درختست اگر نظر داری

که سر صنع الهی برو نه مکتوبست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۳

در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر

کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست

کیمخت نافه را که حقیرست و شوخگن

قیمت بدان کنند که پر مشک اذفرست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۵

دست بر پشت مار مالیدن

به تلطف نه کار هشیارست

کان بداخلاق بی‌مروت را

سنگ بر سر زدن سزاوار است

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۷

هرگز به مال و جاه نگردد بزرگ نام

بدگوهری که خبث طبیعیش در رگست

قارون گرفتمت که شوی در توانگری

سگ نیز با قلادهٔ زرین همان سگست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۹

ره نمودن به خیر ناکس را

پیش اعمی چراغ داشتنست

نیکویی با بدان و بی‌ادبان

تخم در شوره‌بوم کاشتنست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۴

کسی گفت عزت به مال اندرست

که دنیا و دین را درم یاورست

چه مردی کند زور بازوی جاه؟

که بی‌مال، سلطان بی‌لشکرست

تهیدست با هیبت و بانگ و نام

زن زشتروی نکو چادرست

بدان مرغ ماند که بر جسم او

پر و ریش بسیار و خود لاغرست

دگر کس نگر تا جوابش چه داد

به جاهست اگر آدمی سرورست

مذلت برد مرد مجهول نام

وگر خود به مال آستانش زرست

خداوند را جاه باید نه مال

وگر مال خواهی به جاه اندرست

اگر راست خواهی ز سعدی شنو

قناعت از این هر دو نیکوترست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۶

گر سفیهی زبان دراز کند

که فلانی به فسق ممتازست

فسق ما بی‌بیان یقین نشود

و او به اقرار خویش غمازست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۱

دهل را کاندرون زندان بادست

به گردون می‌رسد فریادش از پوست

چرا درد نهانی برد باید؟

رها کن تا بداند دشمن و دوست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۳۰

دشمن اگر دوست شود چند بار

صاحب عقلش نشمارد به دوست

مار همانست به سیرت که هست

ورچه به صورت به در آید ز پوست

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  1:45 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها