0

سعدی » مواعظ » قطعات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۶۶

مردکی غرقه بود در جیحون

در سمرقند بود پندارم

بانگ می‌کرد و زار می‌نالید

که دریغا کلاه و دستارم

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۶۷

سگی شکایت ایام بر کسی می‌کرد

نبینی‌ام که چه برگشته حال و مسکینم

نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران

قناعتم صفت و بردباری آیینم

هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم

که اوفتاده نبینی بر ابروان چینم

که در ریاضت و خلوت مقام من دارد؟

که جامه خواب کلوخست و سنگ بالینم

به لقمه‌ای که تناول کنم ز دست کسی

رواست گر بزند بعد از آن به زوبینم

گرم دهند خورم ورنه می‌روم آزاد

نه همچو آدمیان خشمناک بنشینم

چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز

ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم

مرا نه برگ زمستان نه عیش تابستان

کفایتست همین پوستین پارینم

به جای من که نشیند که در مقام رضا

برابر است گلستان و تل سرگینم

مرا که سیرت ازین جنس و خوی ازین صفتست

چه کرده‌ام که سزاوار سنگ و نفرینم؟

جواب داد کزین بیش نعت خویش مگوی

که خیره گشت ز صفت زبان تحسینم

همین دو خصلت ملعون کفایتست تو را

غریب دشمن و مردارخوار می‌بینم

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۶۸

لحا الله بعض الناس یأتی جهالة

الی ساق محبوب یشبه بالبرد

و ساق حبیبی حین شمر ذیله

کردن حریر ممتل ورق الورد

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۰

یا اسعد الناس جدا ما سعی قدم

الیک الا اراد الله اسعاده

لا یطلب الخیر الا من معادنه

و انت صاحب خیر الزم العاده

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۶۹

مثل وقوفک عندالله فی ملاء

یوم التغابن و استیقظ لمزدجر

یا فاعل الذنب هل ترضی لنفسک فی

قید الاساری و اخوان علی سرر

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح

نظر که با همه داری به چشم بخشایش

درر که بر همه باری ز ابر کف کریم

مرا دوبار نوازش کن و کرم فرما

یکی به موجب خدمت یکی به حق قدیم

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۲

آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت

ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم

گله از دست ستمکار به سلطان گویند

چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  2:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۳

خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد

حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم

گر کسی را عملی هست و امیدی دارد

ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۴

گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان

جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن

خرم آنکو خورد و بخشید و پریشان کرد و رفت

تا چنین افسون ندانی دست بر افعی مزن

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۵

اگر گویندش اندر نار جاوید

بخواهی ماند با فرعون و هامان

چنان سختش نیاید صاحب جاه

که گویندش مرو فردا به دیوان

دو بهر از دینش ار معدوم گردد

نیاید در ضمیرش هیچ نقصان

برآید جانش از محنت به بالا

گر از رسمش به زیر آید منی نان

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۶

نکویی بابدان کردن وبالست

ندانند این سخن جز هوشمندان

ز بهر آنکه با گرگان نکویی

بدی باشد به حال گوسفندان

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح و نصیحت

یارب تو هر چه بهتر و نیکوترش بده

این شهریار عادل و سالار سروران

توفیق طاعتش ده و پرهیز معصیت

هرچ آن تو را پسند نیاید برو مران

از شر نفس و فتنهٔ خلقش نگاه دار

یارب به حق سیرت پاک پیمبران

بعد از دعا نصیحت درویش بی‌غرض

نیکش بود که نیک تأمل کند در آن

دانی که دیر زود به جای تو دیگری

حادث شود چنانکه تو بر جای دیگران

بیدار باش و مصلحت اندیش و خیر کن

درویش دست گیر و خردمند پروران

این خاک نیست گر به تأمل نظر کنی

چشمست و روی و قامت زیبای دلبران

نوشیروان کجا شد و دارا و یزدگرد

گردان شاهنامه و خانان و قیصران

بسیار کس برو بگذشتست روزگار

اکنون که بر تو می‌گذرد نیک بگذران

جز نام نیک و بد چه شنیدی که بازماند

از دور ملک دادگران و ستمگران

عدل اختیار کن که به عالم نبرده‌اند

بهتر ز نام نیک، بضاعت مسافران

خواهی که مهتری و بزرگی به سر بری

خالی مباش یک نفس از حال کهتران

دذنیا نیرزد آنکه پریشان کند دلی

گر مقبلی به گوش مکن قول مدبران

این پنجروزه مهلت دنیا بهوش باش

تا دلشکسته‌ای نکند بر تو دل گران

از من شنو نصیحت خالص که دیگری

چندین دلاوری نکند بر دلاوران

نیک اختران نصیحت سعدی کنند گوش

گر بشنوی سبق بری از سعد اختران

بادا همیشه بر سر عمرت کلاه بخت

در پیشت ایستاده کمر بسته چاکران

تا آن زمان که پیکر ما هست بر فلک

خالی مباد مجلست از ماه پیکران

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۸

پسران فلان سه بدبختند

که چهارم نزاد مادرشان

این بدست آن بتر به نام ایزد

وان بتر تر که خاک بر سرشان

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۷۹

خدایا فضل کن گنج قناعت

چو بخشیدی و دادی ملک ایمان

گرم روزی نماید تا بمیرم

به از نان خوردن از دست لئیمان

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۱۸۰

گدایان بینی اندر روز محشر

به تخت ملک بر چون پادشاهان

چنان نورانی از فر عبادت

که گویی آفتابانند و ماهان

تو خود چون از خجالت سر برآری

که بر دوشت بود بار گناهان

اگر دانی که بد کردی و بد رفت

بیا پیش از عقوبت عذرخواهان

 
 
شنبه 15 خرداد 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها