ث كاظم كامران شرفشاهي
... بشر هميشه تشنه عدالت بوده و همواره از تبعيض رنج برده است . تحقق عدل در جامعه و استقرار جامعه اي براساس عدالت , از ديرباز به عنوان يكي از بزرگترين آرزوهاي متفكرين مطرح بوده است . در اهميت اين موضوع همين بس كه بسياري از انديشمندان , جايگاه عدالت را حتي از جايگاه آزادي نيز برتر و والاتر دانسته اند. زيرا آزادي بدون عدالت هيچگاه معني نخواهد يافت و در واقع آنچه موجب بقا و دوام آزادي مي تواند باشد همانا عدالت است كه حدود و ثغور را مشخص و معين مي كند و راه را بر تجاوز و تعدي , و سلب آزادي ديگران مسدود مي نمايد.
در تعريف واژه عدالت مفاهيمي همچون اعتدال , مساوات , قسط , انصاف , دادگري , حق , راستي و ... ذكر شده است . هر چند كه اين مفهوم بزرگ نيازي به تعريف و توصيف ندارد و در اذهان عموم همواره جايگاهي متعالي و تعريفي روشن و شايسته را دارا مي باشد. لغت عدل و مشتقات آن در قرآن كريم بارها مورد استفاده قرار گرفته است . در اين ميان لغت عدل به تنهايي در سه سوره قرآن كريم و سيزده آيه اين كتاب انسان ساز ذكر شده است . خداوند متعال در آيه 90 سوره مباركه نحل مي فرمايد : « ان الله يامر بالعدل و الاحسان »
يعني : « به درستي كه خداوند امر مي كند به عدالت رفتار كردن و احسان به همنوعان . »
گويند روزي در مجلس « ابن عباس » در خصوص ظلم و مفاسد بي عدالتي سخن گفته مي شد. كعب گفت : در قرآن آيه اي نديده ام كه ستم سبب ويراني مملكتي شود. ابن عباس فرمود : « فتلك بيوتهم خاويه بما ظلموا. »
يعني : « اين است منازل و قصور گذشتگان كه به دليل ستم كردن به اين روزگار افتاده و ويران شده است . »
پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمدبن عبدالله (ص ) در گفتار و رفتار خويش براي عدل جايگاه رفيع و مرتبه ويژه اي قائل بودند. چنانكه آن حضرت اعتقاد داشتند كه « ملك با كفر باقي مي ماند اما با ستمگري هرگز دوام نخواهدداشت . »
« الملك يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظلم »
و باز از رسول گرامي اسلام (ص ) نقل شده است كه فرمودند :
« با لعدل قامت السموات و الارض »
« يعني : به دليل عدل است كه آسمانها و زمين , قائم و در مسير خويش در حركتند. »
و همچنين قطب راوندوي در « لب اللباب » از آن حضرت روايت كرده است كه فرموده اند :
« عدل ساعه خير من عباده ستين سنه »
يعني : « دادگستري در يك ساعت بهتر از عبادت شصت سال مي باشد.
به اعتبار آنچه گفته شده و با مراجعه به قرآن مجيد و احاديث و روايات بي گمان هيچ دين و آييني همچون اسلام , عدالت را گرامي نداشته است و تا اين اندازه بر اجراي آن سفارش و تاكيد ننموده است . اسلام بي عدالتي را عله العلل تمامي بدبختيها , مفاسد و حتي نابودي اقوام و ملل مي داند و رمز پيشرفت و تعالي مردم و سرزمين ها را در درجه پايبندي به اجراي احكام و تحقق و استمرار عدالت مي داند.
در كتاب « معراج السعاده » از قول امام علي بن ابيطالب (ع) آمده است : « از ملوك و فرماندهان هر كس كه به عدل و داد عمل كند , خداي تعالي دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد , و هر كه جور و ستم نمايد , بزودي او را هلاك كند. »
ظهور اسلام در تاريكترين دوره حيات انسان و قوانين و رهنمودهاي سرنوشت ساز آن به راستي شگفت انگيز است . اسلام علاوه بر آنكه به عدالت تولدي دوباره بخشيد و انسانهاي بسياري را از زير بار سنگين ستم و بي عدالتي رهانيد , به عدالت نيز مفهومي عظيم و والا بخشيد. آنچنان كه همين تعاليم و شيوه زندگي براساس دستورات اسلام , موجب حركت وسيع و همه جانبه اي در سرتاسر جهان شد و جنبش هاي فراواني را پديد آورد.
در آيه 58 سوره مباركه نسا آمده است :
« ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تمحكموا بالعدل »
يعني : « خداوند فرمان مي دهد كه امانتها را به صاحبانشان باز گردانيد و در وقتي كه ميان مردم حكم مي كنيد , به عدالت حكم نماييد. »
به راستي در كدام مذهب و مكتبي و در كدام عصر از حيات بشري اين امر تا اين حد مورد توجه و اعتنا قرار گرفته است , تا جايي كه در كتاب جامع الاصول ترمذي مي خوانيم كه ابوسعيد خدري از رسول خدا(ص ) نقل نموده است كه : « مقرب ترين و محبوب ترين مردم در پيشگاه خداوند در روز رستاخيز , امام عادل است و دشمن ترين و دورترين آنها رهبر ستمگر و جابر. » و امام علي (ع) پرورش يافته دامان پيامبر بزرگ چنين مكتبي است , مكتبي كه دعوت مي كند بشريت را به قيام براي احيا قسط و عدل و عالم را تجلي عدل پروردگار يكتا مي داند.
مولي الموحدين امام علي (ع) مظهر العجائب است . آنچنان كه در همه فضائل همچون خورشيدي فروزنده , قرنهاست كه چشم و دل اهل خرد و بصيرت به نور مباركش روشن است و يكي از فضائل بي شمار آن عاليجناب , انديشه عميق عدل گستر و تلاش خستگي ناپذير آن پيشواي بر حق در جهت تحقق و تداوم عدالت است , كه اين همه بر هيچ آزاده صاحبدلي پوشيده نيست و عظمت انديشه و عدالتخواهي آن حضرت در صحنه عمل تا بدانپايه است كه حتي انديشمندان ساير مذاهب و حتي متفكرين لامذهب نيز سر تعظيم بر آستان مباركش فرود آورده اند و چه بسيار كتابها و مقالات كه در ستايش ايشان به رشته تحرير در آورده اند.
« رودلف ژايگر » مورخ و اسلام شناس نامدار آلماني در كتاب « خداوند علم و شمشير » كه درباره زندگاني پربار امام علي (ع) به رشته تحرير در آورده , فصلي از كتاب را به بوجود آوردن سازمان دادگستري از سوي امام علي (ع) اختصاص داده است . در پايان اين فصل آمده است : « آنچه امروز به اسم اصول محاكمات حقوقي و جزايي خوانده مي شود , به دست علي (ع) استوار گرديد و او دستگاه دادگستري را در عربستان بوجود آورد. »
« جرج جرداق » شاعر و نويسنده بزرگ مسيحي و مولف اثر جاودان « الامام علي , صوت العداله الانسانيه » مي نويسد : « نزد تاريخ , حقيقت و واقعيت يكسان است , خواه بشناسي يا نشناسي و چنين است كه شهيد نامي , پدر بزرگ شهيدان , علي بن ابيطالب (ع) , صداي عدالت انساني , شخصيت جاودان شرق است . »
« سوامي برهماس » (كريشنا) از رهبران هندوهاي هندوستان در سمينار « بين الاديان و تبيين مذاهب » كه در سال 1372 در مركز ايالت اندرا پراداش برگزار شد ضمن اداي احترام به شخصيت امام علي (ع) مي گويد : « تاريخ در شجاعت , امانت , صداقت , عدالت و پرهيزگاري مانند آن حضرت را سراغ ندارد. »
« توماس كارلايل » پژوهشگر و فيلسوف نامدار انگليسي درباره امام علي (ع) مي گويد : « در كوفه ناگهان به حيله كشته شد و شدت عدلش موجب اين جنايت گشت . »
اعتراف به بلندنظري و عدالت گستري مولا(ع) در بين انديشمندان ديگر اديان جهان و همچنين متفكرين نامدار اهل سنت بسيار فراوان است , آنگونه كه گردآوري و تدوين اين اقوال , خود كتاب مفصلي را شامل مي شود. نكته بسيار با اهميتي كه در تمامي اين ستايش ها مشترك است اينكه امام علي (ع) علاوه بر تقوا و عالي ترين صفات , هرگز نسبت به وضع و حال مردم و رعايت حقوق و عدالت در ميان افراد جامعه بي تفاوت نبوده اند و در مسير احقاق حقوق حقه افراد جامعه از هيچ كوششي فروگذار نكرده اند و هيچگونه عافيت انديشي , ملاحظه كاري و مصالحه اي بر خلاف رعايت عدالت را روا ندانسته اند , چنانكه عمروعاص در نامه اي به معاويه هراسناك از اين موضوع نوشته است : « هر كاري از تو ساخته است بكن كه پسر ابيطالب هر چه دارايي در اين مدت جمع كرده اي از تو خواهد گرفت و از تو جدا خواهد كرد آن طور كه پوست عصاي دستي را از آن جدا مي كنند! »
امام علي (ع) در كتاب شريف نهج البلاغه ضمن نامه اي خطاب به عثمان (خليفه سوم ) مي فرمايند : « بدان كه بهترين بندگان در پيشگاه پروردگار , رهبر عادلي است كه خود هدايت يافته و ديگران را نيز هدايت مي كند. پس سنت هاي قطعي الهي را بپا داشته و بدعتهايي را كه در دين نبوده مي ميراند... »
تفاوت بزرگ امام علي (ع) با ديگر مدافعان حقوق و برقراري عدالت را مي توان در سابقه و جايگاه آنان دريافت , چه بسا بسياري از كساني كه تا هنگاميكه از قدرت و نفوذي برخوردار نبوده اند به شعار عدالتخواهي متوسل شده اند , اما همين كه دست آنها به جايي بند شده است از هيچ اقدام خودسرانه و مغاير با عدالتي فروگذار نكرده اند. اما تاريخ شهادت مي دهد كه امام علي (ع) در هر منصبي , خصوصا در عالي ترين منصب به عنوان خليفه مسلمين هيچگاه قدرت و نفوذ خويش را براي پايمال كردن حقي به كار نبستند و حتي نسبت به خود , خانواده و يارانش سختگيرتر بودند. ماجراهايي نظير خاموش كردن شمع بيت المال هنگامي كه شخصي با ايشان كار خصوصي داشت , آتش گداخته نهادن در كف عقيل برادر نابيناي خود به خاطر درخواست بيشتر از بيت المال و يادآوري عذاب دوزخ به او , بازگرداندن گردنبند مرواريدي كه دخترش براي عيد قربان به عاريت گرفته بود , و مراقبت و تذكرات مكرر به كارگزاراني كه از اصحاب او بودند و ... همه و همه گواه اين نكته است كه عدالت تاكنون هيچ مدافع راستيني مانند امام علي (ع) را شاهد نبوده است . كسي كه به خدا سوگند مي خورد كه اگر تمام جهان را به او ببخشند تا مگر پوست جويي را از دهان مورچه اي بگيرد , هرگز اين كار را نخواهد كرد.
« ابن عباس » روايت كرده است وقتي امير مومنان از مدينه به بصره آمد , برخي از مردم به ديدار آن حضرت شتافتند و چون ابن عباس براي رساندن اين خبر و دعوت از آن حضرت براي حضور در جمع مردم در خيمه امام (ع) حاضر شد , مشاهده كرد كه امام (ع) مشغول دوختن پارگي كفش كهنه خويش است . در اين حال امام (ع) به ابن عباس فرمود : اگر نبود كه با اين موقعيت خلافت , بتوانم حقي را بر پا دارم , يا باطلي را از ميان بردارم , اين مقام براي من از اين كفش كهنه نيز بي ارزش تر بود. »
روز دوم بيعت حضرت بر منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر خاتم انبيا فرمودند : « اي مردم , اكنون اعلام مي كنم , آن عده كه از بيت المال جيب خود را پر كرده و املاكي تهيه كرده اند , نهرها جاري كرده , بر اسبهاي عالي سوار شده , كنيزان زيبا خريداري كرده و در لذات دنيا غرق شده اند , فردا كه جلوي آنها را بگيرم و آنچه از راه نامشروع به دست آورده اند از آنها باز ستانم و فقط به اندازه حقشان ـ نه بيشتر ـ برايشان باقي گذارم , نگويند علي (ع) ما را اغفال كرد. من امروز در كمال صراحت اعلام مي كنم كه تمام مزايا و امتيازات را لغو خواهم كرد و ... »
روز ديگر مردم آمدند و حضرت , بيت المال را به تساوي تقسيم كرد . مردي گفت : « يا علي (ع) , تو به من 3 دينار و به كسي هم كه تا ديروز برده من بوده 3 دينار مي دهي ! »
امام (ع) فرمود : « در كتاب خدا نگاه كردم . در آن حق بيشتري حتي براي فرزندان اسماعيل ذبيح نيافتم . »
عده اي كه از سالها پيش به داشتن امتيازات ويژه عادت كرده و ثروت فراواني از اين راه اندوخته بودند مانند طلحه , زبير , عبدالله بن عمر , عبدالله بن زبيره , سعيد بن عاص و مروان بن حكم , آن روز از پذيرفتن سهميه خودداري و مسجد را ترك كردند و پس از چندي وليدبن عقبه را به عنوان نماينده نزد حضرت فرستادند و گفتند كه با دو شرط حاضرند با امام بيعت كنند وگرنه به شام نزد معاويه بن ابوسفيان خواهند رفت . شرط اول آنها اين بود كه امام با گذشته آنها كاري نداشته باشد از گرفتن ثروتهاي نامشروعي كه در طي سالهاي قبل اندوخته بودند , خودداري نمايد. اما پاسخ امام (ع) به اين گروه , روشن و آشكار بود : پايداري در مسير حق و عدل .
گرچه امام (ع) مي دانست كه اين گروه در شمار مخالفين قدرتمند وي درخواهند آمد و مشكلات فراواني ايجاد خواهند كرد , اما امام حتي يك گام از آنچه وعده داده بود عقب نشيني نكرد و حقانيت امام (ع) در مقابله با اين گروه كه برخي خود را از اصحاب پيامبر(ص ) نيز مي دانستند را تاريخ به استناد آمار ثروتهاي كلان و بادآورده آنان ثبت كرده است ; ثروتهايي كه پس از مرگ آنان در دنيا باقي ماند و مايه ننگ و شرمساري ابدي آنان شد.
زبير ثروت و املاك و دام و برده فراواني در بصره و كوفه و مصر و اسكندريه فراهم آورده بود و در هر كدام از اين شهرها , خانه هاي باشكوه و مجللي ساخته بود كه بهاي يكي از متروكات او در آن دوران پنجاه هزار دينار تخمين زده مي شد. هزار اسب و هزار كنيز داشت . بهاي قله او در بين النهرين روزي بيش از هزار دينار بود. طلحه نيز همانند زبير ثروت فراواني اندوخته بود و در كوفه و مدينه و ديگر شهرها تيولي براي خود فراهم كرده بود. عبدالرحمن بن عوف هزار اسب بسته , هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و ربع متر وكاتش پس از مرگ 84 هزار دينار بود و زيدبن ثابت آنقدر طلا و نقره از خود برجاي گذاشت كه پس از مرگش با تبر و تيشه آنها را خرد كردند و ارزش املاك و مزارع او بيش از هزاران دينار بود و....
امام نه تنها حاضر نبود سهمي بيشتر از استحقاق اشراف به آنان اختصاص دهد بلكه درباره اعتدال حقوق عرب و عجم , و رعايت حقوق پيروان ساير اديان نيز به همين گونه رفتار مي نمود. در روايات آمده است روزي در حين تقسيم بيت المال , دو زن به نزد امام آمدند. امام به هر كدام حدود پانزده درهم غله داد. زن عرب برآشفت و گفت : « آيا به من عرب و آن زن عجم سهم برابر مي دهي ! »
امام (ع) فرمود : « به خدا قسم كه من در اين غنيمت براي او اولاد اسماعيل هيچ برتري بر اولاد اسحاق نمي يابم . »
در كتاب وسايل الشيعه نقل شده است كه پيرمردي مسيحي بود كه بينايي اش را از دست داده بود و از آنجا كه فرزندي نداشت تا از او مراقبت نمايد به گدايي روي آورده بود. روزي حضرت هنگام عبور متوجه او شده و از حال و روز او پرس و جو مي كند و چون درمي يابد كه اين پيرمرد در روزگار جواني داراي سوابق مثبتي بوده و كارها و خدمات فراواني داشته است , دستور مي دهند كه از بيت المال به او مستمري دهند و بر عهده حكومت و اجتماع است كه تا هنگامي كه اين مرد زنده است او را تكفل نمايند.
سختگيري امام نسبت به خويش و ساده زيستي آن حضرت غيرقابل توصيف است . با اين حال امام ديگران را به استفاده از موهبتهاي الهي دعوت مي فرمودند و در افزايش درآمد و ارتقا سطح زندگي و رفاه عامه مردم خصوصا تهيدستان از هيچ تلاشي دريغ نمي ورزيدند. در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده است كه پس از جنگ جمل كه امام وارد بصره شدند. شخصي به نام « علابن زياد » خدمت آن حضرت از برادرش عاصم شكايت آورد كه مدتي است تارك دنيا شده و همه چيز و همه كس را رها كرده است . امام دستور داد تا عاصم را احضار كردند و سپس سبب رفتار او را جويا شد و چون پي برد كه عاصم روش زندگي ايشان را برگزيده , خطاب به او فرمود : « من با تو فرق دارم . من سمتي دارم كه تو نداري . وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگري است . خداوند بر پيشوايان عادل واجب كرده است كه زندگي خود را مطابق زندگي ضعيف ترين مردم قرار دهند , تا سختي فقر و تهيدستي به آنها اثر نكند. »
براي جلوگيري از پايمال شدن حقوق ضعفا امام علي (ع) تشكيلات دادگستري را ايجاد و در تمامي بلاد , سر و ساماني بخشيد و اشخاصي را آموزش داده و به عنوان قاضي منصوب و براي آنان حقوقي مقرر فرمود تا براساس احكام اسلام , عدالت را در جامعه جاري سازند. آن حضرت با دقت نظر تمام بر كار قضات نظارت داشت و اشخاصي را به كار قضاوت برمي گزيد كه نسبت به تقواي آنان اطمينان كامل داشت .
آن حضرت خود نيز بر مسند قضاوت مي نشست و با علم و دانش بي نظير خويش در كار مردم به عدالت حكم مي داد , كه درباره قضاوتهاي عالمانه و شگفت انگيز آن حضرت كتابهاي متعددي به رشته تحرير درآمده است .
از ديدگاه امام علي (ع) همه در برابر قانون مساوي و يكسان هستند و هيچ امتيازي نسبت به يكديگر ندارند. در روايات آمده است كه روزي زره حضرت به سرقت مي رود و پس از چندي حضرت زره را بر تن شخصي مي بيند و چون آن شخص از باز پس دادن زره امتناع مي ورزد امام پيشنهاد مي كند كه هر دو به نزد قاضي بروند. آن شخص مي پذيرد. چون به قاضي وارد مي شوند , قاضي برمي خيزد و امام را با لقب اميرالمومنين (ع) خطاب مي كند كه اين حركت قاضي موجب ناراحتي امام مي شود. اين روايات بيانگر آن است كه امام تا چه اندازه نسبت به قانون احترام قائل بوده اند و از ديگر سو هنگام حضور در محكمه توقع يكسان بودن منزلت و جايگاه افراد را متذكر شده اند.
در كتاب وسايل الشيعه نقل شده است كه روزي مردي به عنوان ميهمان به خانه امام علي (ع) رفت و چند روز ميهمان آن حضرت بود. يك روز به حضرت گفت كه با شخصي بر سر موضوعي اختلاف پيدا كرده اند و قرار شده كه براي حكميت و داوري به آن حضرت مراجعه كنند. امام به محض شنيدن اين ماجرا به آن شخص فرمود : « از امروز ديگر نمي توانم از تو به عنوان ميهمان پذيرايي كنم زيرا رسول اكرم (ص ) فرموده است كه هرگاه دعوايي نزد قاضي مطرح است , قاضي حق ندارد يكي از طرفين را به مهماني دعوت كند , مگر آنكه هر دو طرف با هم در مهماني حضور داشته باشند.
سعي و علاقه آن حضرت به اجراي عدالت حد و مرزي نمي شناسد و باز روايت كرده اند حضرت در يك محاكمه قضايي به « ابوالاسود دوئلي » كه مردي اديب و اهل حكمت بود , وكالت داده بود , اما پيش از پايان محاكمه او را عزل نمود. ابوالاسود كه از دوستداران امام بود رنجيده خاطر شد و علت امر را از آن حضرت جويا شد. امام فرمود : « ديدم در هنگام محاكمه , گفتار تو زمخت تر از صداي طرف مقابل است و ممكن است اين امر مانع كشف حقيقت گردد. »
به راستي چه كسي تا اين حد نسبت به اجراي عدالت پايبند و پيشتاز است امام آنقدر به رعايت حقوق انسانها احترام قائل است كه با آنكه مي داند با خروج طلحه و زبير از شهر , فتنه بزرگي آغاز خواهد شد اما دست به قصاص قبل از جنايت نمي زند و به آنان اجازه مي دهد كه آزادانه از شهر خارج شوند و حتي هنگاميكه در بستر شهادت آرميده است و در حاليكه قاتل سياهكار او نيز در كنارش نشسته خطاب به خويشاوندان و نزديكان خويش مي گويد : « اي فرزندان عبدالمطلب , مبادا در ميان مردم بيفتيد و قتل مرا بهانه قرار دهيد و افرادي را به عنوان شريك جرم يا عنوان ديگر متهم سازيد و خونريزي نماييد. » و به فرزندش امام حسن (ع) وصيت مي كند : « اگر زنده ماندم , خود مي دانم با اين مرد چه كنم , و اگر مردم , شما بيش از يك ضربت به او نزنيد , زيرا او فقط يك ضربت به من زده است .... »
عظمت آن حضرت و حكومت عدل گسترش موجب شد تا پس از شهادت ايشان موجي از حسرت و اندوه پديد آيد. حسرت و اندوهي كه حتي دشمنان آن حضرت در اعماق وجود خود احساس مي كردند. حسرت و اندوهي كه هر روز بر دامنه آن افزوده شد و قرنها را درنورديد.
نقل است كه معاويه در يكي سالهايي كه به حج رفته بود سراغ زني را گرفت كه از دوستداران علي و از دشمنان سرسخت معاويه بود. چون زن را حاضر كردند از او پرسيد چرا علي (ع) را بيش از من دوست مي داري زن گفت : بهتر است از اين موضوع سخني نگويم . معاويه اصرار كرد كه حتما بايد پاسخ بدهي . زن گفت : به خاطر آنكه عادل بود و طرفدار مساوات . دوستش مي دارم چون فقر را دوست مي داشت و تو را دشمن مي دارم چون به ناحق با او جنگيدي و خونريزي كردي و اختلاف ميان مسلمين افكندي و در قضاوت ستم مي كني و رفتارت مطابق هواي نفس توست .
معاويه خشمناك شد و پس از رد و بدل شدن سخناني از سر دلجويي برآمد و به زن گفت : چه حاجتي داري تابرآورده كنم زن پاسخ داد : هر چه بخواهم مي دهي معاويه گفت : آري . زن گفت : يكصد شتر سرخ مو به من بده . معاويه پذيرفت و دستور داد يكصد شتر سرخ مو در اختيار زن قرار دهند. آنگاه معاويه از او پرسيد : آيا اكنون من هم در نظرت مانند علي محبوب هستم . زن گفت : ابدا. معاويه خشمگين شد و گفت : اگر علي (ع) بود حتي يكي از اين شتران را هم به تو نمي داد. زن گفت : به خدا قسم اگر علي (ع) بود حتي يك موي اين شتران را هم به من نمي داد , بخاطر اينكه اين شتران متعلق به تمام مسلمانان است ! معاويه شرمگين شد و سر به زير انداخت .
در كتاب « الكني و الالقاب » تاليف شيخ عباس قمي آمده است كه پس از شهادت حضرت مولاي متقيان و تسلط معاويه بر سرزمينهاي اسلامي , روزي معاويه براي آنكه خاطره شهادت سه پسر عدي بن حاتم طائي را تجديد كند و به او بفهماند كه پيروي از امام علي (ع) برايش چقدر زيان آور بوده , با او در اين باره شروع به صحبت كرد. اما وقتي كه ارادت و علاقه عدي را ديد از او خواست كه برايش درباره اميرمومنان سخن بگويد و آنقدر اصرار كرد تا عدي لب به سخن گشود و گفت : « به خدا سوگند , علي (ع) بسيار دورانديش و نيرومند بود. به عدالت سخن مي گفت و با قاطعيت فيصله مي داد. علم و حكمتش از اطراف مي جوشيد.... نه نيرومند از او بيم داشت و نه ناتوان از عدالتش نااميد بود و.... »
اشك از گونه هاي معاويه بي اختيار سرازير شد و گفت : خدا رحمت كند ابوالحسن را. همين طور بود كه مي گويي . آيا هيچ فراموشش مي كني ! عدي با حسرت و اندوه پاسخ گفت : مگر روزگار مي گذارد فراموشش كنم !
اسلام , بي عدالتي را عله العلل تمامي بدبختي ها و مفاسد و حتي نابودي اقوام و ملل مي داند و رمز پيشرفت و تعالي جوامع را در درجه پايبندي به اجراي احكام و تحقق و استمرار عدالت مي خواند
عدالت تاكنون هيچ مدافع راستيني همچون امام علي (ع) را شاهد نبوده است , كسي كه به خدا سوگند مي خورد كه اگر تمام جهان را به او ببخشند تا مگر پوست جويي را از دهان مورچه بگيرد , هرگز اين كار را نخواهد كرد |