Joan d'Arc
At the age of 13, a French peasant girl named Joan D'Arc began hearing voices and having visions. The voices told her to go on an important mission to save France. It was the 1400s, and England wasoccupying much of France, forcing many French people to leave their homes.
The voices in Joan's head felt like they weredivine. Joan was convinced that God was telling her to save her beloved country. The voices gave her a specific mission: save France by ridding it of invaders and make Charles, the eldest son of the former king, the new king.
As part of Joan's mission, she also took avow of chastity. When her father tried to arrange a marriage for her at age 16, she convinced local courts that the match was not suitable.
At the time, a popular prophecy foretold a virgin saving France. Joan claimed to be that virgin, but only a few believed her. Even so, she was determined to speak with Charles herself and convince him of her mission.
Joan who couldn't even read or write, promised Charles that if he gave her an army, he would become King of France. Against the advice of his counselors and advisors, Charles gave a teenage girl an army of men.
In March of 1429, Joan rode into battle wearing white armor and riding a white horse. Miraculously, under Joan's leadership the enemy retreated. Soon all of France knew about Joan and her divine mission to save France. As she promised, Charles VII was later crowned King of France.
Unfortunately, in the eyes of some, Joan had become too powerful. King Charles thought that because the French people saw her as holy, she was a threat to his power. In the spring of 1430, the king ordered Joan to lead an army once again, but this time she wasn't embarking on her own divine mission, she was simply following the king's orders. In a terribletwist of fate, she was captured by the enemy and held hostage, facing more than 70 criminal accusations including witchcraft.
During her trial, 19-year-old Joan refused to speak and things took a turn for the worst. The jurors were infuriated and sentenced her to death claiming that instead of communicating with God, Joan was actually a dark witch.
A few days later she was taken to the middle of the town square and burned at the stake.
However, in death Joan was still powerful. Many French believed that her mission truly had been divine and were enragedthat the English had burned her alive. This fueled France's rebellion against England.
In 1920, the pope granted Joan D'Arc sainthood
یک دختر روستایی فرانسوی به نام ژاندارک، در سن سیزدهسالگی، صداهایی میشنید و چیزهایی میدید. آن صداها به وی میگفتند که برای نجات فرانسه، به مأموریتی بسیار مهمی برود. آن زمان قرن چهاردهمیلادی بود و انگلیس، اکثر کشور فرانسه را تصرف کرده بود و مردم فرانسه مجبور شده بودند که خانههای خود را ترک کنند.
صداهایی که در ذهن ژاندارک بود، به نظر میرسید کهالهی باشد. ژاندارک متقاعد شده بود که خدا دارد به وی میگوید که کشور موردعلاقهاش را حفظ کند. صداها به وی مأموریت مشخصی داده بودند: کشور فرانسه را از لوس وجود متخاصمان پاککن و چارلز، پسر ارشد پادشاه قبلی را به پادشاهی برسان.
بهعنوان بخشی از مأموریت ژاندارک، وی سوگند یادکرد که پرهیزکار بماند. وقتیکه پدرش میخواست برای وی در سن شانزدهسالگی، مراسم ازدواجی ترتیب دهد، وی دادگاه محلی را متقاعد کرد که داماد برای وی مناسب نیست. در آن زمان، غیبگویی محبوب، پیشبینی کرده بود که یک دوشیزه، فرانسه را نجات میدهد. ژاندارک ادعا کرد که وی همان دوشیزه است، اما در آن زمان عدهی اندکی وی را باور کردند. بااینوجود، او مصمم بود که خودش بهشخصه با شاهزاده چارلز صحبت کند، و شاهزاده را برای انجام مأموریتی که به وی محول شده بود، متقاعد سازد.
ژاندارک که حتی نمیتوانست بخواند و بنویسد، به شاهزاده چارلز قول داد که اگر به وی ارتشی بدهد، پادشاه فرانسه میشود. شاهزاده چارلز، برخلاف نظر مشاورانش، به وی ارتشی از مردان خود داد.
در ماه مارس سال ۱۴۲۹، ژاندارک درحالیکه زره سفیدی پوشیده بود و سوار بر اسب سفیدی بود، بهسوی نبرد تاخت. با رهبری ژاندارک، دشمن به طرز معجزهآسایی عقبنشینی کرد. بهزودی تمام مردم فرانسه از ژاندارک و مأموریت الهی وی خبردار شدند. کمی بعد، شاهزاده چارلز همانطور که ژاندارک قول داده بود به پادشاهی رسید.
متأسفانه، ژاندارک در دید بعضیها خیلی قدرتمند شده بود. شاهزاده چارلز فکر میکرد که چون مردم فرانسه ژاندارک را مثل یک قدیسه میبینند، وی تهدیدی برای قدرت خودش بود. در بهار سال ۱۴۳۰ میلادی، پادشاه باری دیگر به ژاندارک دستور داد که ارتشی را رهبری کند. اما وی این بار قدم در راه مأموریت الهی خود نمیگذاشت. بلکه تنها اوامر پادشاه را اجرا میکرد. اما این بار، سرنوشت برای وی وارونه رقم خورد و وی توسط دشمن دستگیر شد و مورد اسارت قرار گرفت. وی به بیش از هفتاد اتهام جنایی ازجمله جادوگری متهم شد.
در حین محاکمه، ژاندارک از صحبت کردن خودداری میکرد که این کار قوز بالای قوز شده بود. هیئتمنصفه به خشم آمدند و وی را به اعدام محکوم کردند و ادعا کردند که ژاندارک بهجای ارتباط با خدا، درواقع جادوگری سیاه است.
چند روز بعد وی را به میدان وسط شهر بردند و پای چوبهی دار سوزاندند.
نقاشی صحنه ی اعدام ژاندارک
بااینوجود، حتی در هنگام مردن هم ژاندارک قوی بود. خیلی از فرانسویها معتقد بودند که مأموریت وی، واقعاً الهی بود و از اینکه انگلیسیها وی را زندهزنده سوزاندند، خشمگین بودند. این موضوع، قیلم فرانسه علیه انگلیسیها را شعلهور کرد.
در سال ۱۹۲۰، پاپ به ژاندارک لقب قدیس اعطا کرد.
.