خراسان - نویسنده : حسین محرابی
«چرا پسر(دختر) من؟! اصلا فکرش را هم نمی کردم که او درگیر یک رابطه عاطفی نامناسب شود. با این همه هشدارهایی که من و پدرش به او داده بودیم و مطالعه مطالب مشاوران و روان شناسان به نظرم دیگر امکان نداشت درگیر چنین روابطی شود ولی حالا متوجه شدم که اشتباه کرده ام.» با توجه به این که در خصوص روابط قبل از ازدواج و آسیب های آن مطالب زیادی در همین صفحه مطرح شده است، قصد داریم از منظری متفاوت به این امر بپردازیم، جنبه ای که والدین را به گفتن جملاتی مانند جمله ابتدایی همین مطلب ناچار می کند.
چرایی جدی گرفته نشدن هشدارها
این که چرا برخی نوجوانان و جوانان به هشدارهای مشاوران و والدین خود در خصوص روابط قبل از ازدواج بی توجهی می کنند، می تواند دلایل مختلفی داشته باشد که به بعضی از آن ها اشار می کنیم تا والدین در این باره اطلاعات کافی را کسب کنند.
1- تفاوت قائل شدن بین رابطه ای که خود درگیر آن هستند با روابط دیگران:
برخی از جوانان در توجیه رابطه شان ویژگی هایی را بیان می کنند که منحصر به خود می دانند و وانمود می کنند که حواسشان به همه چیز است و مشکلاتی که برای دیگران پیش آمده برای آن ها اتفاق نخواهد افتاد؛ مثل: «ما قصد ازدواج داریم» و «علاوه بر احساسات از عقل خود نیز بهره می بریم» یا «حریم ها را رعایت می کنیم» و همین مسئله را توجیه مناسبی برای ادامه رابطه می دانند.
2- نداشتن اعتماد کافی به خانواده یا نداشتن آگاهی از دلایل مخالفت آن ها:
هنوز هم بسیاری از خانواده ها با روش های درستی با نوجوان و جوان خود برخورد نمی کنند و به دنبال تحمیل نظرات خود هستند. در این شرایط نباید انتظار داشته باشیم فردی که در دوران بلوغ و استقلال طلبی قرار دارد و به شدت تحت تاثیر همسالان است، از دستورات خانواده اطاعت کند. از طرفی بسیاری از نوجوانان و جوانان معتقدند که خانواده آن ها را درک نمی کنند یا طرز تفکرشان قدیمی است؛ بنابراین هشدارهای آنان را جدی نمی گیرند و به آن عمل نمی کنند. در برخی موارد خانواده ها به جای این که به دنبال متقاعد کردن فرزند خود باشند و بزرگ شدن او را بپذیرند، سعی می کنند بدون ارائه توضیحات و دلایل منطقی، حرف خود را به آن ها تحمیل کنند که در این صورت انتظاری جز بی توجهی نمی توان داشت. البته بحث اعتماد یک مسئله دو سویه است و معمولا والدینی که همواره سعی کرده اند در زندگی اعتماد کافی به فرزندان داشته باشند، در بزرگسالی بیشتر مورد اعتماد فرزندان واقع می شوند. اگر در سنین حساس نوجوانی و جوانی این اعتماد متقابل وجود داشته باشد می تواند انگیزه خوبی برای مشارکت در تصمیم گیری های مشترک بین والدین و فرزندان ایجاد کند.
3- جاذبه های کاذب روابط عاطفی نامناسب:
جاذبه های این گونه روابط نیز یکی از دلایلی است که جوانان به سادگی نمیتوانند از آن چشم پوشی کنند و به همین دلیل سعی می کنند دلایل و هشدارهای دیگران را به چالش بکشند و به دنبال توجیه رفتار خود باشند. در این شرایط هرقدر که این هشدارها و مخالفت ها بی برنامه و بدون پشتوانه علمی باشد، زودتر به وسیله آن ها نقض می شود و تاثیر خود را از دست می دهد.
4-درک نکردن شرایط سنی جوانان و شناخت ویژگی های رفتاری این مرحله از رشد:
هرقدر که والدین بتوانند آگاهی بیشتری نسبت به شرایط سنی جوانان و همچنین شرایط محیطی آنان کسب کنند، بهتر می توانند آن ها را درک و با آنان ارتباط موثرتر برقرار کنند. پدر و مادری که هنوز بزرگ شدن فرزند خود را باور نکرده اند و تصورشان از وی در همان دوره کودکی متوقف شده است انتظار دارند که فرزندشان همچون گذشته مطیع آن ها باشد و تمامی خواسته های شان را بدون مخالفت برآورده سازد در صورتی که فرزند کوچکشان بزرگ شده و الان در مرحله ای از رشد قرار دارد که استقلال طلبی و مخالفت با والدین بخشی از شخصیت اوست.
5-زورگویی و تحمیل نظرات به فرزندان:
مادامی که نوجوان یا جوان تصور کند که خانواده برای تصمیمات او ارزش قائل نیستند، او نیز همین کار را خواهد کرد و به دلیل این که خود را اثبات کند ممکن است فارغ از درست یا غلط بودن، تصمیماتی را بگیرد که مخالف نظر خانواده باشد و هیچ گاه پذیرش محض و بی چون و چرای نظرات خانواده برایش کار ساده ای نخواهد بود مخصوصا در اموری که مستقیما مربوط به خودشان می شود، سعی می کنند استقلال خود را بیشتر به رخ خانواده بکشند؛ بنابراین بهتر است والدین نظرات آن ها را بشنوند و اگر نقدی بر آن دارند با آرامش و ذکر دلایل منطقی، آن را به چالش بکشند و به جای تصمیم گیری، صرفا به وی آگاهی بدهند و به گونه ای رفتار کنند که فرزندشان درک کند که مسئولیت تصمیم گیری به عهده خودش گذاشته شده است و خانواده فقط نقش مشاوره و راهنمایی را به عهده دارند.