يحيي يکي از دانشمندان نامي زمان مامون خليفه عباسي بود که شهرت علمي او در رشتههاي گوناگون علوم آن زمان، زبانزد خاص و عام بود، او در علم فقه تبحر فوق العاده اي داشت و با آنکه مامون خود از نظر علمي وزنه بزرگي بود ولي چنان شيفته مقام علمي يحيي بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نيز به وي واگذار نمود يحيي علاوه بر اينها ديوان محاسبات و رسيدگي به فقراء را نيز عهدهدار بود.
خلاصه آنکه تمام کارهاي کشور زير نظر او بود و چنان در دربار مامون تقرب يافته بود که گوئي نزديکتر از او به مامون کسي نبود.
اما متاسفانه يحيي با آن مقام بزرگ علمي، از شخصيت معنوي برخوردار نبود او علم را براي رسيدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشي و برتري جوئي فرا گرفته بود، هر دانشمندي به ديدار او ميرفت، از علوم گوناگون از وي سئوال ميکرد تا طرف به عجز او در مقابل وي اقرار کند.
اما روزي مردي از خراسان به ديدار او رفت و با وي مناظره نمود، در اثناي بحث، يحيي پرسيد آيا علم حديث هم ميداني؟ او گفت آري حديثي حفظ دارم به اين مضمون که علي (ع) در زمان حکومت خود در مورد مردي که انحراف جنسي داشت، حد جاري کرد.(2)
اينجا بود که يحيي سکوت کرد و ديگر سخن نگفت.
يحيي بيست و يکساله بود که به مقام قضاوت رسيد، بزرگان «بصره» او را مورد استهزاء قرار دادند و خواستند او را آزمايش کنند، به اين منظور از وي پرسيدند، سن قاضي چقدر بايد باشد؟
گفت به اندازه سن «عتاب بن اسيد» که پيغمبر (ص) بعد از فتح مکه او را به اداره امور مکه منصوب کرد.
يحيي در روزهاي اول قضاوت، شاهد نميپذيرفت تا اينکه قضاوت مختل شد،يحيي حق فقراء را پايمال ميکرد تا اينکه فقراء جمع شدند و حق خودشان را مطالبه کردند، در جواب گفت مامون چيزي پيش من نگذاشته که شما مطالبه ميکنيد و به حرف آنها گوش نداد و دستور بازداشت آنها را صادر کرد.(3)
- پاورقی -
2 . نقل اين حديث از باب طعنه به يحيي بود که ميگويند انحراف جنسي داشته است