0

غزلیات منصور حلاج

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

تا چند ز ديدار تو مهجور توان زيست
تو جان عزيزي ز تو چون دور توان زيست
آنکس که نظر بر چو تو منظور بينداخت
گويد که جدا گشته ز منظور توان زيست
درياب مرا چون رمقي هست کز اين بيش
سوداي محال است که مهجور توان زيست
بر بوي يکي پرسشت اي عيسي جانها
عمري چو من آشفته و رنجور توان زيست
بر آرزوي آب زلالي ز وصالت
در آتش هجران تو محرور توان زيست
در کوي تو بر بوي تو اي حور پريوش
فارغ شده از روضه و بي حور توان زيست
گر چشم حسين از غم تو اشک ببارد
ناگشته بسوداي تو مشهور توان زيست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

چهره ات شمع شب افروزي خوش است
غمزه ات تير جگردوزي خوش است
طره مشگين رخسارت بهم
ليلة القدري و نوروزي خوش است
از خيال روي و فکر موي تو
سال و مه ما را شب و روزي خوش است
همچو شمع از آتش سوداي تو
عاشقان را گريه و سوزي خوش است
من وصالت آرزو دارم وليک
يارئي از بخت فيروزي خوش است
لطف تو آموخت گستاخي مرا
راستي لطفت بدآموزي خوش است
نازنينا در ره عشقت حسين
پر نيازي محنت اندوزي خوش است
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

عيد در موسم نوروز بسي روح افزاست
روح جانبخش رياحين چمن راحت زاست
موسم عيش و زمان طرب آمد ليکن
بر دل سوختگان هر نفسي داغ بلاست
عندليب چمن از ناله نمي آسايد
مگر او نيز چو من از گل صد برگ جداست
روز نوروز محبان اثر طلعت دوست
عيد عشاق وفا پيشه تجلي لقاست
کيمياي نظر اهل وفا جوي اي دل
که مراد از دو جهان يک نظر اهل وفاست
خاک اين در شو اگر ذوق و صفا ميطلبي
زانکه اين منزل جان بر در اصحاب صفاست
اگر اين صومعه با روضه کند دعوي حسن
پيش اهل نظرش از در و ديوار گواست
در پس پرده تو اي دوست جهان ميسوزي
پرده چون برفکني طاقت ديدار که راست
خانمان سوختگانيم که ما را چو حسين
سوختن از غم تو به ز بهشت اعلاست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

کدام جان گرامي که مبتلاي تو نيست
کدام طاير قدسي که در هواي تو نيست
کدام سر نه سراسيمه است در قدمت
کدام دل هدف ناوک بلاي تو نيست
ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
ز جان چه حاصلم اي جان اگر فداي تو نيست
مرا بقا ز براي لقاي تو باشد
بقاي خويش نخواهم اگر لقاي تو نيست
مباد يک نفس از عمر خويش برخوردار
کسي که عمر گراميش از براي تو نيست
کراست شورش جاني که نيست آرزويت
کجاست شاه جهاني که او گداي تو نيست
رضاي تو اگر اندر هلاک من باشد
بيا بکش که مرادم بجز رضاي تو نيست
وفا نمي طلبم راضيم بجور و جفا
کدام ذوق و نشاطي که در جفاي تو نيست
حسين از همه عالم شده است بيگانه
هنوز چيست ندانم که آشناي تو نيست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

اي لعل دلپذير تو سرمايه حيات
اي روي بي نظير تو خورشيد کائنات
رفتي ز پيش ديده و مردم ز هجر تو
آري فراق روح بود موجب ممات
چندان گرفت آتش عشقت دلم که شد
با دل بلاي عشق تو بس خوشتر از نجات
از عشق تست درد خوش آينده چون دوا
وز دست تست زهر گوارنده چون نبات
در آرزوي ديدن رويت همي شود
هر دم ز چشمه هاي دو چشمم روان فرات
چشم مودت از تو ندارم از آنکه تو
چون دهر بيوفائي و چون عمر بي ثبات
بوي وفا رسد بمشام وصال من
گر بگذري بتربت من از پس وفات
تا چند از فراق تو سوزد دل حسين
اي سرو ماه پيکر و حور ملک صفات
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

نور جمال روي تو در آفتاب نيست
بوي شکنج زلف تو در مشک ناب نيست
گل را بروي خوب تو نسبت نميکنم
زان رو که گل چو روي تو سنبل نقاب نيست
گشتم خراب از غم عشق تو اي صنم
خود کيست آنکه از غم عشقت خراب نيست
هر شب مصاحبان ترا تا سحر دمي
از ناله هاي زار من امکان خواب نيست
ما مست و بيخود از لب ميگون دلبريم
مستي اهل دل زنبيذ و شراب نيست
گويند هست دعوة مظلوم مستجاب
چونست اينکه دعوت من مستجاب نيست
ترک خطائي تو حسين از چه بيوفاست
ترک غمش بگير که ترکش صواب نيست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

ما را نماند ميل شکر با دهان دوست
وقت سخن چو گشت شکرخا دهان دوست
سودائيان عارض خود را بيک نفس
از روي لطف کرد مدارا دهان دوست
گوئي مفرح از در و ياقوت ساخته است
از بهر دفع علت سودا دهان دوست
پاشد گه تکلم و پوشد گه سکوت
در ثمين و عقد گهر را دهان دوست
چون لاله داغ بر دل ياقوت مي نهد
با لعل پر ز لؤلؤ لالا دهان دوست
عمر دوباره کس به تمنا نديد و ما
هر لحظه ميکنيم تمنا دهان دوست
آنکو ز اهل ذوق سليم است کي کند
وصف نبات و ذکر شکر با دهان دوست
گفتيم شعر نازک و شيرين و آبدار
چون شد رديف شعر تر ما دهان دوست
شکر شود ز شرم حديث حسين آب
گر شکر لعل يار کند يا دهان دوست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت
وز منظر تو چشم نظر باز نور داشت
در کنج اين خرابه دلم با تو اي پري
ني آرزوي روضه نه سوداي حور داشت
بر خدمت تو صحبت حور بهشت را
زاهد از آن گزيد که عقلش قصور داشت
چون ديده ديد ماه جمالت زياده شد
مهري که با تو جان ستمکش ز دور داشت
از پرتو تجلي انوار عارضت
هم ديده روشنائي و هم دل سرور داشت
شب تا سحر ز شام خط و صبح عارضت
خاطر همان حکايت موسي و طور داشت
در حلقه هاي زلف پريشان دلکشت
تا بامداد حلقه دلها حضور داشت
مي يافت گوش جان من از صوت دلگشت
آن لذتي که نغمه صاحب زبور داشت
امروز حاسدان تو در ماتمند از آنک
با تو حسين دلشده دوشينه سور داشت
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

ترک من بار ديگر راه جفا پيش گرفت
بي گنه ترک من خسته درويش گرفت
دلش از صحبت اصحاب که نيک انديشيد
بحکايات حسودان بدانديش گرفت
من دلسوخته ترکش نکنم گر چه کنون
بي گنه ترک من آن ترک جفا کيش گرفت
مرگ خود ميطلبم روز و شب از حق بدعا
زانکه بي او دلم از زندگي خويش گرفت
آن پريچهره ندانم چه شنيده ز حسين
که نظر از من بيچاره درويش گرفت
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

درد عشقت دامن جانم گرفت
بار ديگر غم گريبانم گرفت
در هوايش بس که ميگريم چو ابر
زاب چشمم خاک هجرانم گرفت
ديده ام زلف پريشاني از آن
خاطر از عيش پريشانم گرفت
دشمن بد کيش گر تيرم زند
ترک ترک خويش نتوانم گرفت
بي رخ آن يوسف عيسي نفس
دل ز کنج بيت احزانم گرفت
مشتري ماهرو قدر مرا
زان نميداند که ارزانم گرفت
جز بآب ديده ننشيند حسين
آتشي کاندر دل و جانم گرفت
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

اي باد صبحدم گذري کن بکوي دوست
وز من ببر سلام و تحيت بسوي دوست
رخ بر درش نهاده بگو از زبان من
کاشفته گشت حال دلم همچو موي دوست
گر دست حادثات ز پايم در افکند
باشد هنوز در سر من آرزوي دوست
قربان اگر کنند به تيغ جفا مرا
بدکيشم ار روم ز سر جستجوي دوست
دشمن بگفتگوي من افتاده است و من
آن نيستم که ترک کنم گفتگوي دوست
صد بار مردم از غم و بازم حيات داد
همچون مسيح باد سحرگه ببوي دوست
اين دولتم بس است که غايب نميشود
يکدم ز پيش ديده من نقش روي دوست
يارب بود که بار دگر چشم تيره ام
روشن شود ز پرتو روي نکوي دوست
داني که کحل چشم حسين شکسته چيست
گردي که باد صبح رساند ز کوي دوست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

رفتي و ياد تو ز دل ريش من نرفت
نقش خيال روي تو از پيش من نرفت
ملک وجود من ز غمت گر چه شد خراب
سلطان عشقت از دل درويش من برفت
در دور عشق روي تو ايماهرو نماند
نيش غمي که بر جگر ريش من نرفت
اين ميکشد مرا که دل بيوفاي تو
جز بر مراد خصم بدانديش من نرفت
تا جرعه اي حسين ز جام تو نوش کرد
آن ذوق هرگز از دل بيخويش من نرفت
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

بيک لطيفه که دوشينه ذوالجلال انگيخت
ميان ما و تو بنگر که چون وصال انگيخت
چه لطف بود که دور سپهر از سر مهر
ميان مشتري و ماه اتصال انگيخت
هزار طاير جان را شکار کرد رخت
چو دام و دانه مشکين ز خط و خال انگيخت
غلام قدرت آنم که از کمال کرم
جمال روي تو در غايت جلال انگيخت
چو بر صحيفه دل نقش بند فکرت من
مثال پيکرت اي ماه بيمثال انگيخت
خط از بنفشه رخ از لاله قد ز سرو سهي
دهن چو شکر شيرين لب از زلال انگيخت
حسين اگر چه خيالي شود ز ضعف رواست
چو نقش حسن تو در صفحه خيال انگيخت
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

اين چه داغي است که از هجر تو بر جان من است
وين چه سوزيست که بر سينه بريان من است
حال دل از شکن طره خود پرس که او
مو بمو واقف احوال پريشان من است
با چنين ديده غم دل نتوانم پوشيد
زانکه غماز دلم ديده گريان من است
همچو مجنون بجنون شهره شهري شده ام
تا سر زلف خوشت سلسله جنبان من است
بي توام ترک تماشاي گلستان نبود
هر کجا چون تو گلي او ز گلستان من است
آسمان گو بنشان شمع شب افروز فلک
ماه رخساره تو شمع شبستان من است
از زر و سيم رخ و اشک توانگر گشتم
تا که گنج غم تو بر دل ويران من است
زان لب همچو نگين و دهن چون خاتم
ملک آفاق چو جمشيد بفرمان من است
سالها لاف زدم کان فلانم ليکن
از کرم هيچ نگفتي که حسين آن من است
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج

روئي است روي دوست که هيچش نظير نيست
زانرو بهيچ رويم از آن رو گزير نيست
در عشق آن پري چه ملامت کني مرا
ديوانه چون ز عقل نصيحت پذير نيست
آنکس که داد دست ارادت به پير عشق
هيچش خبر ز طعنه برنا و پير نيست
دارم نظر بعارض خورشيد منظري
کز ماه رو بجمله جهانش نظير نيست
آزاد بنده که شود پاي بند او
برگشته طالعي که در اين دام اسير نيست
دارم ضمير روشن و راي منير از آنک
جز مهر روي دوست مرا در ضمير نيست
با تاب آفتاب رخش روز و شب مرا
حاجت بمهر انور و بدر منير نيست
تا تا با دزد به طره عنبر فشان او
ما را هواي نکهت مشک و عبير نيست
اي دوست دستگير حسين شکسته را
کو را بجز تو هيچکسي دستگير نيست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها