0

غزلیات حزین لاهیجی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

در عشق به رنگ دگر روزگار ما
تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل
بر طرف دامنی ننشیند غبار ما
ابر بهار در عرق شرم غوطه زد
از مایه داری مژهٔ اشکبار ما
مانند گرد گز رم آهو شود بلند
آرام می رود ز دل بی قرار ما
رفتیم و مانده است به جا چون قلم حزین
بر صفحهٔ زمانه سخن یادگار ما

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

گلرنگ اگر خواهی این چهره زرّین را
امروز دو بالا کن پیمانه دوشین را
آویخته دل هر دم در زلف تو با تاری
بیمار همی خواهد گرداندنِ بالین را
چون گَرد بیافشاند از دامن آزادی
شوریدگی مغزم بوی گُل و نسرین را
با عارف رومی شد هم نغمه حزین کِلکم
«ای ساقی جان پر کن آن ساغر نوشین را»

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

آموخت چو اشکم روش رهسپری را
بستم به میان توشهٔ خونین جگری را
درکوچهٔ دنیاگذر افتاد، گذشتم
پروای نشستن نبود رهگذری را
حیرتکده آیینهٔ آشوب ندارد
جمعیت خاصی است پریشان نظری را
بی واسطه نتوان در آسوده دلی زد
از کف ندهی رابطهٔ بی خبری را
وامانده ام از راهنوردان سبک سیر
تن بار گرانی شد، راه سفری را
ممنون سپهرم که شکنج قفس او
نگذاشت به دل حسرت بی بار و بری را
در دوده آدم نبود مردمی امروز
بر باد دهد ناخلف ارث پدری را
بر لب نفسی بیش حزین تو ندارد
هنگام وداع است چراغ سحری را

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

چون گردباد، حیرت از خود رهاند ما را
سرگشتگی به جایی آخر رساند ما را
خارِ تَرَم ،که بارم بر دوشِ باغ و گلبن
دهقانِ بی مروّت بی جا دماند ما را
آسایشی که دیدم ، از چشمِ خونفشان بود
مژگان تر به بالین گل می فشاند ما را
بر فرش سنبل و گل بودم "حزین" خرامان
چون داغ لاله در خون هجران نشاند ما را

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

پس از ما تبره روزان روزگاری می شود پیدا
قفای هر خزان آخر بهاری می شود پیدا
مکش ای طور با افسرده حالان گردن دعوی
که در خاکستر ما هم شراری می شود پیدا
سرت گردم ،دل آشفته ما را چه می کاوی؟
در این گنجینه داغ بی شماری می شود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جانسخت دانستن
که بعد از روزگاری مرد کاری می شود پیدا
ز هر تنپروری جانبازی ما بر نمی آید
به عمری از حریفان خوش فماری می شود پیدا
چنین گر گریه مستانه را خواهم فرو خوردن
مرا از هر بّنِ مو چشمه ساری می شود پیدا
فراموشم نخواهد کرد آن سرو روان ،امّا
بهار رفته بعد از انتظاری می شود پیدا
"حزین" اَر خویشتن را از میان گم گشته انگاری
درین دریای بی پایان ،کناری می شود پیدا

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را
نفس باشد رگ تلخ شراب زندگانی را
کسی از سیل سبکسر پایداری چون طمع دارد؟
عنان پیچیدنی نَبود شتاب زندگانی را
عیان گردد به روز مرگ ،چون بیدار خواهی شد
نباشد حاجت تعبیر خواب زندگانی را
ورق گرداندن باد خزان باشد پریشانش
عبث شیرازه می بندی کتاب زندگانی را
سبوی تشنه می را می کند با خاک ره یکسان
سفال تن به خشکی بست آب زندگانی را
خبر کی باز گوید آن که از خود بی خبر باشد؟
نمی پرسند از عاشق حساب زندگانی را
حزین از خامی مشرَب بیابان مرگ خواهی شد
چه از پی می روی موج سراب زندگانی را؟

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

جان و دل غفلت زده باری شده ما را
این خواب گرن سنگ مزاری شده ما را
تا قدر جفای تو ندانی که ندانیم
هر زخم لب شکرگذاری شده ما را
ما از دل صد پاره چه فیضی که نبردیم!
در کنج قفس باغ و بهاری شده ما را
در دهر حزین از نِی کِلکت به نواییم
امروز در این غمکده یاری شده ما را

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

گُل داغی ز عشق او بیاراید جهانی را
که یک خورشید بس باشد زمین و آسمانی را
خراب طاقتم در عاشقی ، کز دل تپید نها
پیاپی می دهم جام تغافل سر گرانی را
جهانی را چو مجنون حسن لیلی کرده صحرایی
بیابانگرد دارد یوسف ما کاروانی را
به امیدی که گاهی گستراند سایه بر خاکم
به خون دل به بار آورده ام سرو روانی را
حزین را نیست در دل فکر سامان پر و بالی
قفس پرورده کرد آخر غمت عرش آشیانی را

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

آتش زده آن لعل قبا خانه زرین را
بر خرمن ما برق گشادست کمین را
همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش
کردند به ما سبز خطان تنگ زمین را
چون مهره بازیچه دهد طرح به طفلان
کفر سر زلف تو دل باخته دین را
فریاد، که اندیشه موی کمر توست
زُنّارِ میان زاهد سجاده نشین را 
در پرده عشاق نواسنجی بلبل
کی می برد از یاد تو گلبانگ حزین را؟

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

ای جنتِ نقد از رخ زیبای تو ما را
شد دیده بهشتی ز تماشای تو ما را
مست آمدی و تیغ به کف سر طلبیدی
آسایش جان گشت تقاضا تو ما را
هر داغ که از جر تو اندوخته بودیم
خورشید شد از طلعت غَرّای تو ما را
در عشق تو صیقلگری آه سحرخیز
کرد آینه حُسن دلارای تو ما را
دادیم دل و دین ،غم جاوید خریدیم
کافی بود این سود به سودای تو ما را
ای ناک!سرت سبز،که از خرقه تقوا
آورد برون دختر ترسای تو ما را
هر لَختِ جگر اشک سپندی است به مِجمَر
مطرب! ز نوای طرب افزای تو ما را
شور تو حزین شکر شکن کیست؟
بر داغ نمک ریخت سخنهای تو ما را

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

زآن لب شکرفشان شوری به جان داریم ما
یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما
در بغل چون صبح چاک بی رفویی بیش نیست
کز لباس هستی دامن فشان داریم ما
تار و پود مخمل هستی بساط غفلتی است
از سر هر مو رگ خواب گران داریم ما
چهره ای خورشید سیما ،لحمه ای از ما مپوش
شبنم آسا یک نگاه ناتوان داریم ما
تا نفس باقی است ،از مهر و وفا خواهیم گفت
این نصیحت را ز یار مهربان داریم ما
دامن آلوده ما را حزین از کف مده
خرقه از پیر خرابات مغان داریم ما

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها