0

غزلیات حزین لاهیجی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

سحاب خامۀ من جز دُرِ خوشاب ندارد
سفینۀ غزلم موجۀ سراب ندارد
ز بی قراری هجران رسد نوید وصالم
درِ امید بُود دیده ای که خواب ندارد
ز پرده داری ابر نقاب شِکوِه ندارم
کتانِ طاقت من تاب ماهتاب ندارد
گشوده است به راه نگه چون آینه آغوش
گشاده رویی حُسنِ تو آفتاب ندارد
عنان کشیده تر افغان کن، ای جنون زده بلبل
گدام گُل به چمن پای در رکاب ندارد؟
بلند نشئه حزین از کدام رطلِ گرانی
سیاه مستی کِلک تو را شراب ندارد

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

از وصل دل بی سر و پا را که خبر کرد؟
در خلوت خورشید سها را که خبر کرد؟
من بودم و او ، فارغ از اندیشه غیری
اینجا ادب نصیه سا را که خبر کرد؟
شاد است به جان دادنم از محنت هجران
از حال من آن شوخ بلا را که خبر کرد؟
کس نیست حزین پرسد از احوال غریبان
در ماتم ما مهر و وفا ر که خبر کرد

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

خوش آنکه ساقیِ مجلس نقاب بردارد
غبارِ توبه ام از دل شراب بردارد
رهین منّت دریا نمی توان گشتن
بگو به ابر، ز چشم من آب بردارد
ز دل دگر چه توقّع نگاه گرم تو را؟
بگو خراج ز ملک خراب بردارد
چو چنگ پشت حزین شد ز غم دوتا و هنوز
نشد که گوش ز چنگ و رباب بردارد

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

من شعله ام به پیرهنم هر که خار کرد
در جیب من شکفته تر از گل بهار کرد
هر خون که کرد چرخ چو مینا به کام من
بیرون ز دل به گریۀ بی اختیار کرد
غافل زدیم آهی و از ما دلت گرفت
ز آینه بی خبر نفسِ ما غبار کرد
در خون کشیم دامن رنگ شکسته را
راز درون پردۀ دل آشکار کرد
زین چشم تر حزین چمن آرای کیستی؟
ابر بخار را مژه ات شرمسار کرد

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

خواهم به دل آن نرگس مسانه در افتد
بد مستِ تماشاست، به دیوانه درافتد
سخت است تلاش دو زبردست ،مبادا
می با نگه یار حریفانه درافتد
چشمش به نگاهی ننوازد دل ما را
کی لایق برق است که با دانه درافتد؟
در هر رگ ما مستی منصور کند خون
گر عکس رخ یار به پیمانه درافتد
با چشم حزین این سخن از عشق بگوید:
کی خواب به دام تو به افسانه درافتد؟

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر می گردد
پس از مردن غبارم گردۀ تصویر می گردد
بود تا می جوان ،با او به صد جان عاشق می وزم
مریدش می شوم از صدق دل چون پیر می گردد
حذر کن ای سپهر ، از تیغ آه گریه آلودم
نفس چون آب بردارد، دم شیر می گردد
رهین منّت عشقم، که افزود اعتبارم را
شکست رنگ بر رخساره ام اکسیر می گردد
غبار خاطرم انبوه شد،لختی فرو گریم
بلی ، باران شود چون ابر عالمگیر را
حزین ،از فکر آن شیرین دهن دایم گدازانم
شود چون استخوانم آب، جوی شیر می گردد

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

نبود خطری در ره بی پا و سران هیج
رهزن نزند قافلۀ ریگ روان هیچ
چشمان تو مست می نازند،مبادا
قسمت نرسانند به خونین جگران هیچ
درماندۀ سامان تهیدستی خویشم
دردا که نگیرند ز عاشق دل و جان هیچ
ناکامی و کام تو حزین نقش بر آب است
امّید نبندی به جهان گذران هیچ

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

هر چه بستیم و گشودیم، عبث
خر چه گفتیم و شنودیم ، عبث
راه مقصود به جایی نرسید
پای پر آبله سودیم عبث
غفلت از حادثۀ دهر بلاست
در ره سیل غنودیم عبث
عرصۀ هر دو جهان تنگ فضاست
بال پرواز گشودیم عبث
عالمی چهره به ما گشته ،حزین
عبث آیینه زدودیم ،عبث

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

ماییم و دل و آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژده دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده ،همین عقدۀ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هماغوشی اغیار و دگر هیچ
مستی است که درمان دل سوخته ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین از دو جهان دیده دل را
عشق است در این دایره در کار و دگر هیچ

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

ز چابکدستی دل در کفم خارا زبون افتد
ز برق تیشۀ من آتشی در بیستون افتد
عنان برتافتم از کین گردون نالۀ خود را
نیالایم به خونش تیغ چون دشمن زبون افتد
گره تا میتوانی زد، بزن ای چرخ بر کارم
مبادا گوهر من در کف دنیای دون افتد
نفس در سینه من دست و پا گم کرده می گردد
چه باشد حال غواصّی که در دریای خون افتد؟
حزین اندیشه در کار تو حیران است دانا
نمی بایست دل دست و گریبان جنون افتد

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

الهی به قربان سرگشتگانت
سرم خاک پای خرابانیانت
دل غنچه تنگ از لب لاله رنگت
گل آتش، بجان از رخ ارغوانت
قضا تیغی از غمزه جان شکارت
قدر تیری از ابروی شه کمانت
جبین جهان بر زمین نیازت
سر سروران خاک سر و روانت
شب قدر باشد دل عاشقان را
سواد سر زلف عنبر فشانت
خروش از نهاد هزاران برآرد
صفیری که خیزد ز زاغ کمانت
به برگ گلی شاد گردان دلم را
منم عندلیب کهن آشیانت
به راز فقیران شب زتده دارت
بسوز و گداز دل عاشقانت
بجان حبیبت،به سر خلیلت
به جان شعیبت،به عز شبانت
که بر لب چشانی حزین را به مستی
یکی رشحه از جام دردی کشانت

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

دیده تا بر هم زدم ،سامان باغ از دست رفت
ذوق مستی داشتم چون گُل،ایاغ از دست رفت
پای در دامان کشیدم، شد گریبانگیر عشق
رفتم از دنبال دل ،گنچ فراغ از دست رفت
عزم کویش داشتم،دانش به حیرانی کشید
کوچه راهی طی نکردیم و سراغ از دست رفت
زیر گردون بود از می بزم ما روشن ،حزین
در شیستانی به این ظلمت ،چراغ از دست رفت

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

تیغت به سرم خمار نگذاشت
حسرت به دل فگار نگذاشت
ابر مژه در گهرنثاری
ما را ز تو شرمسار نگذاشت
شادیم که گریه های مستی
بر خاطر ما غبار نگذاشت
جان نذر وصال کرده بودم
هجران ستیزه کار نگذاشت
سر بر قدمت نهاده بودم
افسوس که روزگار نگذاشت
یادت دل و دیدۀ حزین را
شرمندۀ انتظار نگذاشت

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

عشق اگر یار شود ،سود و زیان این همه نیست
سرِ جانانه سلامت ،غم جان این همه نیست
بی محبّت به جوی خرمن ما نستانند
حاصل علم و عمل در دو جهان این همه نیست
ای که مستغرقِ اندیشه بحریّ و سراب!
یک دم از خویش برآ، کون و مکان این همه نیست
جلوۀ کاغذِ آتش زده دارد جگرم 
داغِ حسرت به دل لاله ستان این همه نیست
رشته اُلفت ما و تو بود زودگُسل
فرصت صحبت مهتاب و کتان این همه نیست
حسرت از دیدۀ حیرت زدۀ خود دارم
چشم آیینه به رویت نگران این همه نیست
آفرین بر قلم فیض رسان تو ، حزین!
رگ ابری به چمن ژاله فشان این همه نیست

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی

خورشید به حسن یار من نیست
مه را نمک نگار من نیست
محروم بود همیشه عاشق
این است که در کنار من نیست
نومیدی عاشقان قدیم است
مخصوص به روزگار من نیست
خاصیّت عشق خاکساری است
زآن پیش تو اعتبار من نیست
مَنعَم چه کنی ز عشق ناصح!
غم دارم و غمگشار من نیست

 
 
شنبه 25 اردیبهشت 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها