پیامبران و مهدویت-قسمت اول
آفرینش آدم علیه السّلام و اهمیت خانواده
داستان خلقت انسان با آفرینش آدم علیه السّلام و همسرش حوا آغاز می شود. این که آیا آدم علیه السّلام نخستین انسان روی زمین بود یا پیش از او انسان های دیگری نیز بر روی زمین زندگی می کردند، موضوعی است که فعلاً در حیطه بررسی ما قرار ندارد. در این خصوص قرآن کریم(۱) از کسانی نام می برد که پیش از ما آفریده شده بوده و در زمین زندگی می کرده اند. همچنین روایاتی وجود دارد که نشان می دهد پیش از آدم علیه السّلام موجوداتی به نام “نَسناس” بر روی زمین بوده اند که با آمدن آدم علیه السّلام نسل آنان از میان رفته است. شاید بتوان آثار و استخوانهای باقی مانده از موجوداتی شبیه انسان را که در دوره حاضر کشف شده و شواهد به ظاهر نشان می دهد که قدمتی بسیار بیشتر از چند هزار سال عمر آدم علیه السّلام و فرزندان او دارد، به این مخلوقات نسبت داد. همچنین تا پیش از خلقت آدم علیه السّلام، زمین به طور گسترده محل سکونت جنیان بوده است.(۲) همچنین روایت تأمل برانگیزی در خصوص وجود آدم هایی پیش از آدم علیه السّلام نقل شده که در جای خود قابل بررسی است.(۳)
اما به هر حال آنچه محدوده بررسی ما را در این نوشتار شکل می دهد، حوادث مربوط به آفرینش و ورود نخستین انسان مسؤول و مکلف و دارای فطرت به نام آدم ابوالبشر علیه السّلام است به زمین که قرار بود او و ذریه اش جریان خلیفه اللهی را در این کره خاکی مستقر سازند. از همین رو است که این نخستین انسان نخستین پیامبر خداوند هم بود، در حالی که زمین جز او و همسرش سکنه دیگری از این جنس نداشت.
ظاهراً این اتفاق در حدود هفت هزار سال پیش در زمین واقع شده است.(۴) روایات نورانی (۵) تلاش کرده است تا خلقت حوا را از دنده چپ آدم علیه السّلام و به تعبیری طفیلی او قلمداد کند، اما بنابر صریح قرآن کریم برای هر دو انسان از یک نفس واحده آفریده شدند.(۶) موضوع خلقت این زوج در ابتدا و با هم، نخستین نقطه در تاریخ است که اهمیت خانواده را در زندگی زمینی بشر به ما می فهماند. داستان بشر بر روی کره خاک با یک خانواده به عنوان سنگ بنای جوامع عظیم بشری و نقطه اتکای تمدن های بزرگ و الهی آغاز می شود.
۲٫ محل آفرینش آدم علیه السّلام
در مورد مکان خلقت آدم علیه السّلام دیدگاه های گوناگونی ارائه شده است. به هر حال دیدگاه غالب آن است که آدم و حوا علیهماالسّلام در جنت برزخی آفریده شدند و پس از وقایعی که بررسی آن خواهد آمد به نقطه ای در زمین هبوط نمودند. با تصویری که از عالم برزخ و جنت برزخی داریم، می دانیم که بایستی در جایی بر روی زمین به دنبال شکل گیری این جنت برزخی باشیم و برزخی بودن آن را به وضعیتی نسبت دهیم که آدم و حوا علیهما السّلام در آن به سر می برده اند. این مکان بر اساس برخی روایات سرزمین بین النهرین و به طور مشخص کوفه (۷) است که در میان سرزمین های مورد بحث در این سیر از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. این مقطع نخستین موضعی است که به اهمیت سرزمین کوفه در آن اشاره می شود و این اشارات تا قیام آخرالزمان و پایتختی این شهر به عنوان مرکز ملک عظیم ادامه دارد.
۳٫ آدم علیه السّلام و فرشتگان
داستان فرشتگان و آدم علیه السّلام از زمانی آغاز می شود که خداوند اراده خود را بر قراردادن خلیفه ای در زمین آشکار نمود:
وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً (۸)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [نماینده ای] قرار خواهم داد.
به دنبال این اعلام، ملائکه که تا آن زمان تنها خود را به عنوان موجودات ملکوتی خداوند می شناختند ذات ربوبی را مورد خطاب قرار داده و پرسیدند:
قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ (۹)
فرشتگان گفتند: «پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟! (اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم، و تو را تقدیس می کنیم.»
این که این فرشتگان درگاه الهی از کجا می دانستند که بشر در زمین به افساد و خونریزی خواهد پرداخت موضوعی است که بدان پاسخ های گوناگونی داده شده است. از جمله در روایتی که پیش از این در خصوص وجود مخلوقاتی پیش از انسان در زمین گذشت، این آگاهی به حضور آنان و داستان طغیان این قوم نسبت داده شده است.
اما شاید لطیف ترین تعبیر در خصوص تفسیر این آیات باشد که موضوع فساد و خونریزی از نفس اعلام خداوند و از خود آیات پیشین-البته از دیدگاه ملائکه-قابل برداشت است. فرشتگان با شنیدن کلمه “ارض” آنجا که فرمود” انی جاعل فی الارض خلیفه” به دلیل ویژگی های زندگی در زمین و مسأله ی تعلق به عالم خاک و تزاحم زندگی مادی چنین دریافتند که زندگی این مخلوق در زمین همانند پیشینیانش توأم با فساد و خونریزی خواهد بود. در این صورت جریان خلافت وی برای ایشان امری کاملاً غریب می نمود. ظاهراً این گروه از فرشتگان از بعد دوم و ملکوتی این آفریده الهی در این مقطع غافل بودند.(۱۰) خداوند در پاسخ ایشان به نکته ای اشاره می کند که درک آن برای ما بسیار مهم است:
قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (۱۱)
پروردگار فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید.
از برخی از تعابیر این چنین برداشت می شود که خداوند با این جمله خواست به ملائکه بفهماند که در خصوص چیزی که نمی دانند باید سکوت کنند و آن را به علم خداوندی واگذارند، اما تفسیر دقیقتر این آیه می تواند این باشد که همچون برخی آیات دیگر، خداوند هیچ پرسشی را بی پاسخ نمی گذارد و البته ممکن است پاسخ به گونه ای باشد که در مقطعی فهم ما از درک آن قاصر باشد. در این مورد نیز خداوند به موضوع مهم علم و به ویژه علم به اسماء در پاسخ اشاره می کند و به ملائکه می فهماند که این خلیفه الهی از علم خداوندی بهره خواهد برد و به وسیله آن به این مقام دست خواهد یافت.(۱۲) در ادامه آیات همین موضوع اتفاق می افتد.
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (۱۳)
سپس علم اسماء را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید!
خداوند حکیم و دانا اسمائی را به آدم علیه السّلام می آموزد و سپس آن را بر ملائکه عرضه کرده و از آنان می خواهد که آن اسماء را معرفی کنند. با اظهار عجز فرشتگان و خبر دادن آدم علیه السّلام از آن اسماء نه تنها مسأله خلیفه اللهی آدم علیه السّلام در میان فرشتگان تثبیت می شود که وی به عنوان معلم ملائکه مطرح می گردد.
در این که آن اسماء چه بوده اند روایات و تفاسیر متعددی وارد شده است.(۱۴)
۴٫ آدم علیه السّلام و شیطان
به دنبال این جریان و با شناخته شدن مقام آدم علیه السّلام امر به سجده از سوی ذات مقدس ربوبی صادر شده و ملائکه همه به سجده می افتند، مگر ابلیس که از سر استکبار از این عمل سرباز می زند و سجده نمی کند.
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ (۱۵)
و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده و خضوع کنید!» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سرباز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد.
ابلیس انوار اهل بیت علیهم السّلام را در وجود آدم علیه السّلام مشاهده کرد و بدین سبب از سجده امتناع کرد.(۱۶)
از این مقطع است که داستان دشمنی شیطان با آدم علیه السّلام و ذریه او آغاز می شود و حوادث کوچک و بزرگی به دنبال آن شکل می گیرد که تا به امروز ادامه داشته است. شیطان مصطلح قرآن کریم در این موارد موجودی است از جنیان به نام ابلیس که بنا بر روایات (۱۷) سال های طولانی در میان ملائکه به عبادت پرداخته بود و این حضور منافقانه به شکلی بود که حتی ملائکه خبر نداشتند که او از جنس آنان نیست. با خلقت انسان و امر به سجده و اطاعت ملائکه و عصیان ابلیس این نفاق بر همگان آشکار گشت و شیطان از آن مقام رانده شد.(۱۸)
در اینجا شیطان احتجاجی با خداوند متعال دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست. وی در پاسخ پرسش از سبب امتناعش از سجده، به جنس و ماده خلقت خویش اشاره می کند که بر اساس تعلق به گروه جنیان، از آتش است. وی آن را برتر از خاک می داند و با این تعبیر نخستین جریان اصالت ماده را در تاریخ رقم می زند.(۱۹)
“شیطان در استدلال خویش به ماده خلق توجه کرد. ماده خلق انسان، خاک و ماده خلق شیطان، آتش است؛ ولی ملاک امر خداوند ماده نبود؛ صورت فعلی انسان روح خداوندی او بود… در این عالم معیار همه استکبارها اصالت دادن به ماده است. دلیل استکبار شیطان این بود که گمان می کرد ماده خلقت او (آتش) از ماده خلقت انسان (خاک)، برتر است”.(۲۰)
البته در این جا می توان چنین استدلال نمود که اشاره به ماده خلقت از سوی شیطان بهانه و پوششی بود برای سبب اصلی امتناع او از سجده که به تصریح قرآن کریم همان استکبار است. این موجود لعین و پیروان او از همان روز نخست بدین صفت رذیله که سرمنشأ تمامی دیگر صفات رذیله است شناخته شدند و تا امروز که ما به تعلیم امام راحلمان رحمه الله آمریکا را شیطان بزرگ و سرکرده استکبار جهانی می دانیم استمرار دارد. به هر حال دو موضوع استکبار و ماده گرایی، صرف نظر از این که کدام سبب دیگری باشد، از جمله عبرتهایی است که از داستان شیطان می توان گرفت.
به دنبال این محاجه، شیطان از درگاه الهی رانده شده و دشمنی بی حد او با انسان آغاز می شود. جریان مهلت خواستن تا روز بعث از سوی او و مهلت دادن به وی تا وقت روز معلوم در اینجا اتفاق می افتد. سپس شیطان قسم می خورد که در این مهلت به کار اغوای انسان ها خواهد پرداخت (۲۱) و بر سر صراط مستقیم آنان خواهد نشست.(۲۲) و البته کار اغوای خود را از همین مقطع آغاز می نماید.
خداوند آدم و حوا علیهما السّلام را در بهشت برزخی جای می دهد و به آنان اجازه می دهد تا از همه گونه تمتعات این جنت بهره مند شوند و تنها آنان را از نزدیک شدن به یک درخت باز می دارد (۲۳) اگر آنچنان که برخی مفسرین(۲۴) گفته اند فلسفه این وقوف در جنت را دوره ای آموزشی و آزمایشی برای انسان بدانیم که قرار بود در آن پیش از آن که آدم علیه السّلام وارد عرصه تکلیف شود دشمنی شیطان و راه های اغوای او را تجربه کند، جنس این درخت و سبب لزوم پرهیز از آن موضوعیتی در این خصوص نمی یابد. برخی گفته اند این درخت وسیله و بهانه ای بود برای نشان دادن عمق دشمنی شیطان به آدم و همسرش حوا علیهما السّلام. در روایتی از وجود مقدس امام رضا علیه السّلام نیز این گونه بیان شده که درخت های بهشتی منحصر به یک میوه و محصول خاص از جمله سیب یا گندم نیستند و بنا بر اراده انسان هرگونه میوه ای را در خود دارند.(۲۵)
اما با کمی تأمل در آیات مربوط به این جریان می توان احتمال دیگری را نیز در تفسیر این آیات داد که ضمن حفظ هماهنگی یا روایت، به موضوع محوری ما بیشتر مربوط می شود. شیطان در معرفی این درخت به آدم علیه السّلام، آن را “شجره الخلد و ملک لا یبلی” معرفی می کند.(۲۶) شجره در قرآن کریم، همچنان که در خصوص “شجره طیبه”، “شجره خبیثه”(۲۷) و “شجره زقّوم” (۲۸) و تفاسیرآن آمده است، لزوماً به معنای درخت با ویژگی های دنیوی نیست. واقعیت ملکوتی شجره، خاندان ها و گروه هایی از انسان ها هستند که با یکدیگر بستگی داشته و مجموعه واحدی را شکل می دهند. عنوان “شجره نامه” از همین رویکرد گرفته شده است. با این ترتیب “درخت جاودان” نمی تواند چیزی جز اهل بیت علیهم السّلام بوده و در این صورت “پادشاهی کهنه ناشدنی” را باید به ملک آخرالزمان تعبیر نمود.
بر این اساس می توان به عنوان یک احتمال چنین تفسیر نمود که شیطان ملک اهل بیت علیهم السّلام در آخرالزمان را به آدم علیه السّلام نشان داد و به او این چنین وانمود کرد که بدون گذر از ابتلائات و آزمون های الهی، می توان به سادگی در همین جنت به این ملک دست یافت. ظاهراً از همین رو بود که با نزدیک شدن آدم علیه السّلام به درخت و خوردن میوه آن، در برابر عظمت این ملک، نقائص و “سوآت” آدم علیه السّلام آشکار شد و به دنبال آن از بهشت هبوط نمود. قرآن کریم (۲۹) در جای دیگری نیز از زبان شیطان این چنین نقل می کند که سبب منع خداوند از این درخت این است که با خوردن میوه آن، شما دو “مَلَک” شده و در بهشت جاودان خواهید ماند. این جاودانگی بی شک همان مفهوم جاودانگی در شجره خلد بوده و در خصوص مَلَک و فرشته نیز باید گفت که ملائک موجوداتی ملکوتی هستند که انسان ها در صورت شکل گیری مُلک در زمین به آنان رسیده و بلکه از آنان فراتر هم خواهند رفت. لذا این بیان نیز تعبیر دیگری از بیان آیه نخست می تواند باشد.
به هر حال شیطان از همین مجرای به ظاهر تنگ-که در آن در کنار انواع نعمتهای حلال تنها یک چیز تحریم شده بود-وارد شده و اغوای خود را آغاز می کند. وی به تبیین دلیل منع می پردازد و تلاش می کند تا آدم و حوا علیهما السّلام عقل و برداشت خود را بر اطاعت خداوندی که از فلسفه آن اطلاعی ندارند، حاکم کنند و سرانجام برای آنان قسم می خورد که وی خیر آنان را می خواهد. ظاهراً استدلال های شیطان کارگر نمی افتد و ایشان مقام اطاعت را از دست نمی دهند، اما بر اساس روایات (۳۰)، آدم علیه السّلام که تا آن زمان قسم دروغ را تجربه نکرده بود، قسم شیطان را باور می کند و هر دو از آن درخت ممنوعه می خورند.
در اینجا تورات و اسرائیلیات (۳۱) تلاش کرده اند تا جریان را این گونه بیان کنند که ابتدا حوا فریب شیطان را خورد و سپس وی دست به کار فریفتن آدم علیه السّلام شد، در صورتی که آیات مربوط به این داستان با بکار بردن ضمیر تثنیه که ویژه دو نفر است، صریحاً بیان می دارد که هر دو فریفته قسم شیطان شدند و به این عمل ممنوع مبادرت کردند. این گونه تفاسیر را بایستی در راستای تضعیف مقام زن و تنزل دادن وی به موجودی بیشتر همکار شیطان تا همراه انسان و باز از این طریق سست نمودن بنیان خانواده دانست که اسلام به جدّ در مقابل آن ایستاده و تلاش نموده تا زن را به جایگاه واقعی خود برساند.
به هر حال با این گناه و توبه از آن و هبوط به زمین، آدم و حوا علیهما السّلام با کوله باری از تجربه عالم برزخ و دشمنی شیطان زندگی زمینی خود را آغاز می کنند. مدت وقوف این دو مخلوق الهی در جنت برزخی و شکل گیری این وقایع در روایات یک نیمروز (۳۲) بیان شده است. شیطان هم با آنان به زمین دنیا می آید تا قسم خود را محقق سازد.