0

اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 


:diamond_shape_with_a_dot_inside:يا باب الحوائج يا موسي ابن جعفر(ع):diamond_shape_with_a_dot_inside:



کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد
لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود
به دست بسته شده، از عطا نمی افتد

اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت
عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟
همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد

چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟
به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد

به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند
بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد

کسی که در تن او پیرهن شده پاره
به یاد بی کفن کربلا نمی افتد

تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای
تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد

پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند
سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد

سنان و شمر به هم با اشاره می گفتند:
مگر که نیزه نخورده ؟ چرا نمی افتد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  2:17 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 

:diamond_shape_with_a_dot_inside:غزل شهادت موسی بن جعفر (ع):diamond_shape_with_a_dot_inside:



دوباره سائلی آمد به در بار تو یا سلطان
دوباره بر سر خوانت شده ریزه خورت مهمان
اگر روزی کند مادر به دردت می خورم آخر
مگر صحن و سرای تو نمی خواهد سگ دربان؟
نگاه لطف تو بدکاره را هم بُرد در سجده
تفضل کن بر این عاصی نظر کن از سر احسان
برای غربتت آقا شده این روضه ها برپا
که زهرا مادرت باشد برای تو مصیبت خوان
دمِ عجل وفاتی را تو ارث از فاطمه داری
شبیه مادرت این روزها جسمت شده بی جان
شنیدم در دل زندان شکسته ساق پای تو
شنیدم حتک حرمت شد به اجداد شما آسان
لبت از تشنگی مثل دوتا چوب است روی هم
گریز روضه ای باشد به لبهای شه عطشان
تو را با تازیانه در دل زندان عدو می زد
به یاد عمه ات زیر لگد شد دیده ات گریان
به یاد غربت و داغ سه ساله ناله می کردی
دلت از گوشه ی زندان رود تا گوشه ی ویران
تنت را با غل و زنجیر بسته روی یک تخته
به لب «هذا امام الرافضه» می گفت زندانبان
به دور از دیده ی دختر تنت تشییع شد آخر
امان از آن تن بی سر رها زیر سم اسبان
تن سالار زینب را سه روزی در دل صحرا
رها کردند روی ریگِ داغِ کربلا ، عریان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  2:21 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 

:diamond_shape_with_a_dot_inside:یاباب الحوائج یاابالرضا (ع):diamond_shape_with_a_dot_inside:



.امشب از همّیشه گردیدم پریشان بیشتر
گشته ام با عشق دلدارم مسلمان بیشتر
می رود امشب دلم رو سوی جانان بیشتر
گاه دل در کاظمین و گه خراسان بیشتر
تا که با اذن دخول از خویش خارج می شوم
زائر باب رضا باب الحوائج می شوم
آنکه با یک گوشه چشمی درد عالم را دواست
عالمی امشب برای درد و داغش در عزاست
با نوای دخترش معصومه عالم در نواست
صاحب بزم عزا امشب علی موسی الرضاست
در دل زندان غم یوسف گرفتار است باز
چاره ای باید بیابد هست انکه چاره ساز
آنکه این شبها لبش مشغول یا الله بود
آنکه در زندان ، دلش آتشفشان آه بود
کاش سوی او رضایش در میان راه بود
دخترش معصومه کاش از حال او آگاه بود
دور از اهل و عیالش ، داشت بر لب زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
آنکه عمری بر لبش تسبیح یا تکبیر بود
گفت خلصنی دگر از زندگانی سیر بود
بند بند آسمان روی تنش زنجیر بود
انچنان زنجیر با جان و تنش درگیر شد
جای جای جامه اش گلدار شد از رد خون
یوسف زهرایی مظلوم فی قعر السجون
روح پاکش رفت سوی مادرش سوی جنان
عاقبت جسم نهانش در نظرها شد عیان
تخته ی در بود و جسم مقتدای شیعیان
ساق پایی که شکسته از جفای دشمنان
گرد دریای وجودش شیعیان در شور و شین
کعبه ای شد تا قیامت جای جای کاظمین
شد کفن جسمش ولی گویی کفن شدروضه خوان
روضه خوان کربلا و نیزه و تیر و سنان
بی کفن مانده به روی خاک شاه انس و جان
سوی انگشت حسین آمد چرا پس ساربان ؟
در دل گودال مانده پیکرخون خدا
آنطرف تر غارت گهواره بود و خیمه ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  2:56 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 

:diamond_shape_with_a_dot_inside:يا باب الحوائج:diamond_shape_with_a_dot_inside:.



فقط نه قلب زنِ زشت كاره ميشِكند
كه در غمم دلِ هر سنگ خاره ميشِكند

چنان زده است كه بعضي از استخوانهايم
ترك ترك شده با يك اشاره ميشكند

كشيده خوردم و امروز خوب فهميدم
ميان گوش چرا گوشواره ميشكند

من از شكنجه گرم راضي ام كه ميزندم
چرا كه حرمت ما را نظاره ميشكند

فشار اين غل و زنجير ساق پايم را
هنوز جوش نخورده دوباره ميشكند

بگو به زهر بيايد كه قفل اين زندان
از آتش جگر پاره پاره ميشكند

يكي يكي همه ي ميله هاي سخت قفس
نفس بيافتد اگر در شماره ميشكند

(مصطفي متولي)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  2:57 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 

:diamond_shape_with_a_dot_inside:یا موسی بن جعفر (ع):diamond_shape_with_a_dot_inside:



چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی
صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج می زند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم
این افتخار ماست، گدای کریمه ایم
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش
از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید
بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید
در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید
با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید
شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید
می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  2:58 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 


:diamond_shape_with_a_dot_inside:یا موسی بن جعفر (ع):diamond_shape_with_a_dot_inside:

سجاده ها ز جلوه روحانى توأند
زندانى خدا همه زندانى توأند

با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست
یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست

در زیر تازیانه خدا را صدا بزن
آه اى غریب قید ملاقات را بزن

جایت کم است بال و پرت را تکان مده
دیوار محکم است سرت را تکان مده

تا ساقه ات خمید خمیده شدى تو هم
زنجیر را کشید کشیده شدى تو هم

خورشیدى و به جانب گودال میروى
ساقت تکان که میخورد از حال میروى

بالت به میله هاى قفس گیر میکند
با این گلوى بسته نفس گیر میکند

این چهار تا غلام غریبت کشیده اند
انگار تخته ها به صلیبت کشیده اند

یک گوشه دختران خودت را صدا زدى
با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى

پا جاى دستهاى توسل گذاشتند
جسم تو را سه روز روى پل گذاشتند

رد میشدند مردم بى عار بارها
رد میشدند از بغل تو سوارها

اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد
اما کسى دهان تو را با عصا نزد

علی اکبر لطیفیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  2:59 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 

:diamond_shape_with_a_dot_inside::diamond_shape_with_a_dot_inside:..(

روضه حضرن موسی ابن جعفر(ع)



نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت
برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت
دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
و باد می وزد از مشهد رضای شما
بخواه تا که کمی روضه خوان شوم آقا
فدای آن تن مجروحتان شوم آقا
چقدر برف نشسته است روی گیسویت
شبیه مادرتان گشته است پهلویت
امام گوشه نشینم ، نگو تو را زده اند
نه نه نذار ببینم ، نگو تو را زده اند
تو را به جان رضایت نگو چه بد زده است
نگو که پای پلیدی تو را لگد زده است
چقدر رنگ کبودی گرفته بازویت!!!؟
چقدر فاصله افتاده بیـن زانویت !؟
تکان مخور ز پرت خون تازه می آید
از این شکاف سرت...خون تازه می آید
فدای آن همه زخم نشسته بر بدنت
فدای ساق شکسته...فدای آن دهنت
امام یکسره مظلوم ! امام زندانی
امام گمشده در ازدحام زندانی
خمیده...تشنه...شکسته...غریب گردیدی
شبیه حضرت `شیب الخضیب” گردیدی
دوباره حرف عطش ، حالمان پریشان شد
دوباره نوبت یک روضه از `حسین جان” شد ؛
نه سیدالاسرا تاب راه رفتن داشت
نه این قلم جگر قتلگاه رفتن داشت...
و باز بر جگرم آه ِ بی شمار آمد
صدای ؛ عمه ! علیکن بالفرار آمد
فدای صبر شما ، من کمی کم آوردم
به قلب قائمتان باز هم غم آوردم...!.
سید نیما نجاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  3:05 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار در مدح امام موسی کاظم (ع)

 

:diamond_shape_with_a_dot_inside:يا موسي ابن جعفر يا باب الحوائج:diamond_shape_with_a_dot_inside:



هر كه يك دفعه سر اين سفره مهمان ميشود
مور هم باشد اگر روزي سليمان ميشود

سر به زير انداختن ذاتش توسل كردن است
دردهاي اين حرم ناگفته درمان ميشود

اين كريمان لطفشان هرچند آماده ست، ليك
نام مادر كه وسط باشد دو چندان ميشود

ما پدر را خواستيم و از پسر خيرش رسيد
در رجب ها كاظمين ما خراسان ميشود

ظاهراً عين امامي ، باطناً پيغمبري
هر كه ميبيند تورا،از تو مسلمان ميشود

نسل موسايي ِ تو طبع مسيحا داشتند
يك نفر از آنهمه پير جماران ميشود

اين دلِ ما سينه ي ما، نه بگو اصلا بهشت
هر كجا موسي ابن جعفر نيست زندان ميشود

هيچكس اينجا به دنبال دهِ ذي الحجه نيست
در همين ذي القعده هم اين تن قربان ميشود

نيستم آهو ولي سگ هم به دردي ميخورد
لااقل يك گوشه از صحنت نگهبان ميشود

با كنار انداختن نانِ مرا آجر نكن
سفره ي خدام از خدمت پُر از نان ميشود
(علي اكبر لطيفيان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  3:07 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها