همانگونه که ماهی در دریا درک روشنی از آب ندارد و نیاز به خشکی دارد، ما هم برای شناخت اهل بیت علیهم السلام می توانیم از تفکر و کردار دشمنان آنان درس بگیریم تا درک بهتری از آن معصومان به دست بیاوریم. هارونالرشید خلیفه معروف عباسیان از حاکمانی بود که بیشترین اذیت را به امام کاظم علیه السلام وارد آورد و سرانجام پس از سالها در زندان، آن فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را به قتل رساند. در اینجا قدری درباره انگیزه ای که خودش برای اسارت امام گفته است سخن می گوییم.
شعار فریبکارانه
پس از سال ها ظلم و جور که مردم از بنی امیه دیده بودند، عده ای از خاندان عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، دست به مبارزات جدی با آنان زدند. شعار آنها عبارت بود از «الرضا من آل محمد» یعنی ما حکومت را تغییر می دهیم و بعد هر یک از خاندان پیامبر علیهم السلام، را که مردم بپسندند به منصب می نشانیم. مردم ساده ای هم که از ظلم بنی امیه به ستوه آمده بودند و شعار زیبای آنها را شنیده بودند به آنها پیوستند و جمع زیادی از این مردم قیام کننده ایرانی بودند اما امام صادق علیه السلام شیعیان خود را از پیوستن به آنها منع فرمود زیرا متوجه نیت های باطنی عباسیان بودند. آنان کمی بعد از اینکه به قدرت رسیدند ماهیت ظالمانه خود را نشان دادند و امام صادق علیه السلام را نیز به شهادت رساند.
یکی از مهمترین حاکمان این سلسله، هارون الرشید است. او یک سال بعد از حج وارد مدینه می شود و به کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می رود. وزیرش سخنان او را می شنوند که نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: ای رسول خدا می خواهم موسی بن جعفر را به زندان بیندازم و برای اینکار عذرم این است که او می خواهد بین امت تو تفرقه بیندازد و خون هایشان را بریزد.(کشف الغمة، ج2، ص231)
در صبح بعد به دستور او امام کاظم علیه السلام را که در حال نماز بود دستگیر و زندانی کردند. این رفتار هارون الرشید جای تامل بسیار دارد که در اینجا به چند نکته پیرامون آن اشاره می کنیم.
شعار وحدت و اتحاد – با همه اهمیتی که دارد – می تواند دستمایه ظالمان هم قرار بگیرد تا مخالفان خود را به برهم زدن وحدت متهم کنند. یکپارچگی و دوری از تک رفتاری، از سفارش های دینی است که ریشه آن پیروی از حق است اما ظالمان این سفارش دینی را به سود خود مصادره می کنند
باور قلبی و دشمنی جدی
هارون الرشید از منزلت امام کاظم علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله مطلع است و خوب می داند که ابوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام فرزند حقیقی پیامبر صلی الله علیه و آله و جانشین اوست، چه اینکه در برخوردهایی که قبلا با آن امام داشته است، از علم و توانمندی های او مطلع شده بود. با این حال به کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله می رود و عذر می آورد.
برای ما که از فاصله دور تاریخی به این قضیه نگاه می کنیم واضح است که هارون الرشید از دشمن ترین دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله است اما به گونه ای با پیامبر صلی الله علیه و آله سخن می گوید که نشانه ایمان فراوان او به پیامبر صلی الله علیه و آله و دوستی امت است. ظاهرا این سخن را برای اینکه مردم بشنوند نگفته باشد؛ از اینجاست که به خطرناک بودن و گول زننده بودن نفس فریبنده انسان پی می بریم که می تواند ظاهرش با باطنش کاملا مغایر باشد.
در اینجا مناسب است به گفتار استاد مطهری در جلد 15 مجموعه آثار اشاره کنیم که که معاویه با همه دشمنی هایی که در حق امام علی علیه السلام کرده بود در درون خود نمی توانست حقانیت آنان را انکار کند. زیرا روان انسان اینگونه نیست که یک چیز را یا کامل قبول داشته باشد یا کامل انکار کند بلکه انسان ممکن است در باطن به حقیقت چیزی باور داشته باشد اما در ظاهر، با آن چیز سخت ترین دشمنی ها را هم بنماید. یعنی یک بخش از وجودش با بخش دیگری شدیدا درگیر شود. بنابراین اگر بشنویم که معاویه در جریان کشته شدن امیرالمومنین علیه السلام گریسته باشد، جای تعجب ندارد. به همین دلیل است که مأمون را که خود شخصی دانا بود و حقانیت امام رضا علیه السلام را به خوبی می دانست به نام شیعه امامکش می شناسیم، همانطور که خود مأمون از پدرش هارون گفته ای عجیب را شنید که نشان دهنده آن است که هارون هم به حقانیت امام موسی کاظم علیه السلام باور داشت اما بخاطر طمع های دنیوی و به خیال خود باقی نگه داشتن حکومت به آزار و زندان امام پرداخته بود.
با مطالعه تاریخ انسان ها می بینیم که همه ظالمان و جنایتکاران برای انجام کارهای خود استدلال می کرده اند که در روانشناسی به آن مکانیسم دلیل تراشی می گویند. به همین دلیل است که دزدها قبل از دزدی هزار و یک استدلال برای خود جور می کنند که کارشان را توجیه کنند. بخش اعظم این استدلال ها را ما انسان ها در درون خودمان انجام می دهیم که در حقیقت راهی است برای فریب خود
شعار وحدت، دستمایه ظالمان
تهمت تفرقه انداختن میان مردم از ترفندهای قدیمی ظالمان است. در قرآن می خوانیم که فرعون هم موسی علیه السلام را به تفرقه انداختن متهم کرد و گفت: می ترسم که موسی دین شما را تغییر دهد یا در زمین تباهی کند! (سوره غافر، 26) از اینجا می فهمیم که شعار وحدت و اتحاد – با همه اهمیتی که دارد – می تواند دستمایه ظالمان هم قرار بگیرد تا مخالفان خود را به برهم زدن وحدت متهم کنند. یکپارچگی و دوری از تک رفتاری، از سفارش های دینی است که ریشه آن پیروی از حق است اما ظالمان این سفارش دینی را به سود خود مصادره می کنند و منظور آن را پیروی محض از خود معرفی می کنند؛ در حالیکه اطاعت از انسان ها برای تحکیم پایه های ظلم و معصیت خدا جواز دینی ندارد.
مکانیسم دلیلتراشی جنایتکارانه
همانطور که در اینجا می بینیم هارون الرشید به خیال خود برای پیامبر خدا استدلال می آورد که زندانی کردن امام کاظم علیه السلام به صلاح است. تاریخ پر است از این استدلال ها. با مطالعه تاریخ انسان ها می بینیم که همه ظالمان و جنایتکاران برای انجام کارهای خود استدلال می کرده اند که در روانشناسی به آن مکانیسم دلیل تراشی می گویند. به همین دلیل است که دزدها قبل از دزدی هزار و یک استدلال برای خود جور می کنند که کارشان را توجیه کنند. بخش اعظم این استدلال ها را ما انسان ها در درون خودمان انجام می دهیم که در حقیقت راهی است برای فریب خود. از اینجا درس می گیریم که در راه حق خیلی هم به استدلال هایی که برای خودمان جور می کنیم نباید تکیه کنیم زیرا نفس انسان آنقدر فریبنده است که می تواند برای زشت ترین کارها هم دلایلی بتراشد.
منبع : تبیان