0

مهدویت یک فلسفه بزرگ جهانی است

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

مهدویت یک فلسفه بزرگ جهانی است

مهدویت یک فلسفه بزرگ جهانی است

به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، دوازدهم‌ ارديبهشت‌ يادآور از دست‌ دادن‌ عالمي‌ وارسته، مجاهدي‌خستگي‌ناپذير، عارفي‌ واصل‌، فقيهي‌ توانمند، مفسري‌ بزرگ‌ و انديشمندي‌ است‌ كه‌ با شهادت‌ خود جهان‌ اسلام‌ را داغ‌دار کرد.  حكيم‌ فرزانه‌اي‌ كه عمر شريف‌ و ارزنده ی‌ خود را در راه‌ اهداف‌ مقدس‌ اسلام‌ صرف‌ كرد و با كج‌روي‌ها و انحرافات‌ مبارزه‌اي‌ سرسختانه‌ داشت. شخصيتي‌ كه‌ در اسلام‌شناسي‌ و فنون‌ مختلف‌ اسلام‌ و قرآن‌ كم‌ نظير بود. و به‌ فرموده‌ امام‌ راحل‌- اعلي‌ اللّه‌ مقام‌الشريف‌- در اسلام‌ عزيز به‌ شهادت‌ اين‌ فرزند برومند و عالم‌ جاودان ‌ثلمه‌اي‌ وارد شد كه‌ هيچ‌ چيز، جايگزين‌ آن‌ نيست.

از ويژگي‌هاي‌ مهم ‌استاد شهيد مرتضي‌ مطهري‌ - قدس‌ سره‌ - به‌ بيان‌ اسوه‌ و مقتداي‌ او يعني‌ امام‌ راحل‌ - قدس‌ سره‌ - اين‌ بود كه با قلمي‌ روان‌ و فكري‌ توانا در تحليل ‌مسايل‌ اسلامي‌ و توضيح‌ حقايق‌ فلسفي‌ با زبان‌ مردم‌ و بي‌قلق‌ و اضطراب‌ به ‌تعليم‌ و تربيت‌ جامعه‌ پرداخت‌ و آثار قلم‌ و زبان‌ او بي‌استثنا آموزنده‌ وروانبخش‌ است.

يكي‌ از موضوعات‌ مهم‌ و اساسي‌ اسلام‌ تفكر و انديشه ‌مهدويت‌ است. اين‌ موضوع‌ مورد عنايت‌ و توجه‌ خاص‌ اين‌ متفكر انديشمند قرار گرفته‌ و با نگاهي‌ نو، شگرف، عميق‌ و عالمانه‌ وارد اين‌ عرصه‌ شده‌ است‌ و درمناسبت‌هاي‌ گوناگون‌ آن‌ را از زواياي‌ مختلف‌ مورد بحث‌ قرار داده‌ است.

اين‌انديشه‌ كه‌ با نويد قرآن درباره‌ غلبه‌ قطعي‌ صالحان‌ و متقيان، كوتاه‌ شدن‌ دست‌ تبهكاران‌ و جباران‌ براي‌ هميشه‌ و آينده‌اي‌ درخشان‌ و سعادتمندانه‌ براي‌ بشريت، در ميان‌ امت‌ اسلام‌ پديد آمد، پيوسته‌ مورد توجه‌ آنان‌ بود؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌پيش‌ از تولد حضرت‌ مهدي(ع) ده‌ها كتاب‌ در اين‌ زمينه‌ نوشته‌ شده‌ و اصحاب‌ پيوسته‌ با سؤ‌الاتي‌ مثل‌ متي‌ الفرج؟و مانند آن؛ از تحقق‌ و ويژگي‌هاي‌ اين‌ مژده‌ آسماني‌ پرس‌ و جو مي‌كردند.

آن‌ چه‌ فرا روي‌ شماست، بخشي‌ از مباحثي‌ است‌ كه‌ توسط‌ شهيد والامقام‌ مرتضي‌ مطهري‌ - قدس‌ سره‌ - درباره‌ موضوع‌ مهدويت‌در نوشته ها و سخنراني هاي ايشان مطرح‌ شده‌ است. با اين‌ كه‌ اين‌ مباحث‌ سال‌ها پيش‌ مطرح‌شده‌اند، ولي‌ بسيار گويا، سودمند و نو است‌.

اين‌ انديشه‌ بيش‌ از هر چيز مشتمل‌ بر عنصر خوشبيني‌ نسبت‌ به‌جريان‌ كلي‌ نظام‌ طبيعت‌ و سير تكاملي‌ تاريخ‌ و اطمينان‌ به‌ آينده‌ و طرد عنصر بدبيني‌ نسبت‌ به‌ پايان‌ كار بشر است‌ كه‌ طبق‌ بسياري‌ از نظريه‌ها و فرضيه‌ها فوق‌ العاده‌ تاريك‌ و ابتر است.

راسل‌ در كتاب‌ اميدهاي‌ نو مي‌گويد: امروز ديگر غالب‌ دانشمندان‌ اميدشان‌ را از بشريت‌ قطع‌ كرده‌ و معتقدند كه‌ علم‌ به‌جايي‌ رسيده‌ است‌ كه‌ عن‌ قريب‌ بشر به‌ دست‌ علم‌ نابود خواهد شد و مي‌گويد: يكي‌ از اين‌ افراد انيشتين‌ است.‌ او معتقد است‌ بشر با گوري‌ كه‌ به‌ دست‌ خود كنده‌ است‌ يك‌ گام‌ بيشتر فاصله‌ ندارد!

امّا ما مسلمين‌ خوش وقتيم‌ كه‌ بر خلاف‌ اين‌ همه‌ بدبيني‌ها كه‌ در دنياي‌ غرب‌ براي‌ بشريت‌ به‌ وجود آمده‌ ما به‌ آينده ‌بشريت‌ خوشبين‌ هستيم. كه‌ يك‌ حكومت‌ عادل‌ جهاني‌ بر مبناي‌ ايمان، خداپرستي‌ وخداشناسي‌ و بر مبناي‌ حكومت‌ قران‌ به‌ وجود مي‌آيد.

به‌ راستي‌ آيا اين‌ پيشرفت‌ شگفت‌انگيز صنعت‌ و تكنولوژي‌ توانسته‌ است‌ به‌ تمام‌ خواسته‌هاي‌ جسمي،روحي، فردي‌ و اجتماعي‌ بشر پاسخ‌ كافي‌ بدهد و آرامش‌ و سعادت‌ را براي‌ او به ‌ارمغان‌ آورد و او را از ماوراي‌ طبيعت‌ و امدادهاي‌ غيبي، بي‌نياز كند؟ ايشان‌ در كتاب‌ امدادهاي‌ غيبي‌ به‌ نقد اين‌ تفكر مي‌پردازد و مي‌نويسد:

اين‌ خيال،خيال‌ باطلي‌ است. خطراتي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ در عصر علم‌ و دانش‌ براي‌ بشريت‌ است‌از خطرات‌ عصرهاي‌ پيشين‌ بيش‌تر و عظيم‌تر است... و اين‌ پيشرفت‌ علمي، او رامغرورتر و غرايز حيواني‌ او را افروخته‌تر نموده‌ است‌ و به‌ همين‌ جهت‌ خود علم‌ وفنّ، امروز به‌ صورت‌ بزرگ‌ترين‌ دشمن‌ بشر در آمده‌ است.

وضعيت‌ آينده‌ بشريت ‌مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ سال‌هاست‌ فكر بشر را به‌ طور جدي‌ به‌ خود مشغول‌ كرده‌ است. ظلم‌ فراگير و بي‌عدالتي‌ مسابقه‌ تسليحاتي‌ با توليد روزافزون‌ سلاح‌هاي‌ مرگباراتمي، هسته‌اي، ميكروبي، شيميايي‌ و... آينده‌ را در هاله‌اي‌ از ابهام‌ فرو برده ‌و يأ‌س‌ و نااميدي‌ جامعه‌ جهاني‌ را در بر گرفته‌ است. با اين‌ كه‌ نظريه‌هاي ‌متفاوت‌ و نااميد كننده‌اي‌ از طرف‌ نظريه‌ پردازان‌ مطرح‌ مي‌گردد، ولي‌ اسلام‌ ازهمان‌ ابتدا با قاطعيت‌ تمام، به‌ عنوان‌ وعده‌اي‌ الهي‌ از آينده‌اي‌ بسيار روشن ‌و درخشان‌ خبر مي‌دهد كه‌ با تكامل‌ فكري‌ وعقلي‌ بشر، جامعه‌اي‌ كامل‌ و پاك‌ به‌نام‌ «جامعه‌ مهدوي» در ابعاد جهاني‌ تشكيل‌ خواهد شد. جامعه‌اي‌ كه‌ در آن‌ از ستم‌ و جنگ‌ و ستيز هيچ‌ اثري‌ نخواهد بود و عصر زندگي‌ واقعي‌ بشر در آن‌ زمان ‌رقم‌ مي‌خورد.

مشخصه‌ها و ويژگي‌هاي‌ جامعه‌ مهدوي‌

اين‌ عالم‌ وارسته‌ بابهره‌ گرفتن‌ از آيات‌ و روايات‌ در بحث‌ عدل‌ كلّي‌ در ابتدا به‌ قطعيت‌ آن‌اشاره‌ مي‌كند و مي‌فرمايد:

از قرآن‌ مجيد استفاده‌ مي‌شود كه‌ همه‌ پيامبران‌الهي‌ - صلوات‌ اللّه‌ عليهم‌ اجمعين‌ - كه‌ از طرف‌ خداي‌ متعال‌ مبعوث‌ شده‌اند، براي‌ دو هدف‌ اساسي‌ بوده‌ است:

1. برقراري‌ ارتباط‌ صحيح‌ ميان‌ بنده‌ و خالق ‌يعني‌ توحيد كه‌ در كلمه «لااله‌ الا اللّه » خلاصه‌ مي‌شود.

2. برقراري‌ روابط‌ حسنه‌ و صالحه‌ ميان‌ افراد بشر بر اساس‌ عدالت‌ و صلح‌ و صفا و تعاون‌ واحساس‌ و عاطفه‌ و خدمت‌ بنابراين، مسئله‌ برقراري‌ عدالت‌ آن‌ هم‌ با مقياس‌بشريت‌ هدف‌ اصلي‌ و عمومي‌ همه‌ انبيا(ع) بوده‌ است‌ و مسئله‌ عدالت‌ يك‌ آرزو وخيال‌ نيست‌ يك‌ واقعيتي‌ است‌ كه‌ دنيا به‌ سوي‌ آن‌ پيش‌ مي‌رود يعني‌ سنت‌ الهي‌است‌ و خدا عدالت‌ را در نهايت‌ امر، بر دنيا حاكم‌ خواهد نمود.

سپس‌ با بهره‌گرفتن‌ از روايات‌ به‌ ترسيم‌ «جامعه‌ مهدوي» مي‌پردازد و مي‌نويسد:

رسول‌گرامي‌ اسلام (ص) مي‌فرمايد: المهدي‌ يُبعثُ علي‌ اختلافٍ من‌ الناس‌ والزلازل؛ مهدي(ع) در يك‌ شرايطي‌ مي‌آيد كه‌ اختلاف‌ در ميان‌ بشر شديد و زلزله‌ها برقرار است (مقصود زلزله‌هاي‌ ناشي‌ از مواد زير زمين‌ نيست) اصلاً زمين‌ به‌دست‌ بشر تكان‌ مي‌خورد و خطر بشريت‌ را تهديد مي‌كند كه‌ زمين‌ نيست‌ و نابود شود. «فيملا الارض‌ قسطاً و عدلاً كما ملئت‌ ظلماً و جوراً؛ بعد از آن‌ كه‌ پيمانه‌ظلم‌ و جور پر شد دنيا را پر از عدل‌ و داد مي‌كند.»

«يرضي‌ عنه‌ ساكن‌ السماء و ساكن‌ الارض؛ از او هم‌ خداي‌ آسمان‌ راضي‌ است‌ و هم‌ خلق‌ آسمان‌ و مردم‌ روي‌ زمين » بعد فرمود: « یُقَسٍّم‌ المال‌ صِحاحاً؛ ثروت‌ را به‌ طورعادلانه‌ و بالسويه‌ تقسيم‌ مي‌نمايد»  و «يملا‌ قلوب‌ امه` محمد غِني ًو يَسعُهم‌ عدلُه، خداوند متعال‌ دل‌ امت‌ اسلام‌ را مملوّ از غنا مي‌كند» ؛ يعني‌ خيال‌ نكن‌ غنا و ثروت، تنها همان‌ ثروت‌ مادّي‌ است. دل‌ها غني‌ مي‌شود فقرها و نيازها و حقارت‌ها و بيچارگي‌ها و كينه‌ها و حسادت‌ها همه‌ از دل‌ها بيرون‌ كشيده‌مي‌شود.

سپس‌ ايشان‌ وضعيت‌ قبل‌ از ظهور و بعد از ظهور را در بيان‌ حضرت‌علي(ع) دنبال‌ مي‌كند.

وضعيت‌ قبل‌ از ظهور

اميرالمؤ‌منين(ع) در نهج‌البلاغه‌ مي‌فرمايد: حتي‌ تقوم‌ الحرب‌ بكم‌ علي‌ ساقٍ بادياً نواجذها مملؤه`ٌاخلافُها حُلواً رضاعُها علقماً عاقبتُها پيش‌ بيني‌ مي‌كند كه‌ قبل‌از ظهور حضرت‌ مهدي(ع) آشوب‌ عجيب‌ و جنگ‌هاي‌ بسيار مهيب‌ و خطرناكي‌ در دنياهست‌ و م مي‌فرمايد: جنگ‌ روي‌ پاي‌ خودش‌ مي‌ايستد، دندان‌هاي‌ خویش‌ را نشان‌مي‌دهد. مانند درنده‌اي‌ كه‌ دندان‌ نشان‌ مي‌دهد، شير پستان‌ خویش‌ را نشان‌مي‌دهد؛ يعني‌ آن‌ ستيزه‌ جويان‌ و آتش‌ افروزان‌ جنگ‌ نگاه‌ مي‌كنند مي‌بينند اين‌ پستان‌ جنگ‌ خوب‌ شير مي‌دهد يعني‌ به‌ نفع شان‌ كارمي‌كند، اما نمي‌دانند كه‌ عاقبت‌ اين‌ جنگ‌ به‌ ضرر خودشان‌ است. «حلواً رضاعُها؛ دوشيدنش‌ خيلي‌ شيرين‌است» اما «علقماً عاقبتُها، عاقبتش‌ فوق‌ العاده‌ تلخ‌ است». «اَلا و في‌ غدٍ وسياتي‌ غدٌ بما لاتعرفون، بدانيد كه‌ فردا آبستن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌هيچ‌ پيش‌بيني‌ نمي‌كنيد، ولي‌ بدانيد هست‌ و فردا با خود خواهدآورد».

وضعيت‌ بعد از ظهور

«ياخذ الوالي‌ من‌ غيرها عمالها علي‌ مساوي‌اعمالها»؛ اول‌ كاري‌ كه‌ آن‌ والي‌ الهي‌ مي‌كند اين‌ است‌ كه‌ عُمّال‌ وحُكّام‌ را يك‌يك‌ مي‌گيرد، اعوان‌ خودش‌ را اصلاح‌ مي‌كند و دنيا اصلاح‌ مي‌شود؛ «و تُخرِج‌ له‌ الارضُ افاليذَ كبدها»؛ زمين‌ پاره‌هاي‌ جگر خود را بيرون‌مي‌دهد؛ يعني‌ زمين‌ هر موهبتي‌ كه‌ در خودش‌ دارد از هر معدني‌ و استعدادي‌ كه‌ شما تصور بكنيد را بيرون‌ مي‌دهد. هر چه‌ تا امروز مضايقه‌ نموده‌ بيرون‌مي‌دهد. «و تُلقي‌ اليه‌ سِلماً مقاليدها»؛ زمين‌ مي‌آيد مثل‌ يك‌ غلام‌ در حالي ‌كه‌ تسليم‌ است‌ كليدهاي‌ خودش‌ را در اختيار او قرار مي‌دهد؛ يعني‌ ديگر سرّي‌ در طبيعت‌ نمي‌ماند مگر اين‌ كه‌ به‌ دست‌ او كشف‌ مي‌شود. «فيُريكم‌ كيف‌ عدل‌ السيره»؛ آن‌ وقت‌ او به‌ شما نشان‌ خواهد داد كه‌ عدالت‌ واقعي‌ يعني‌ چه؟ نشان‌ خواهد داد كه‌ اين‌ همه‌ كه‌ دم‌ از اعلاميه‌ حقوق‌ بشر و آزادي‌ مي‌زنند همه‌اش‌ دروغ‌ است. اين‌ همه‌ كه‌ دم‌ از صلح‌ مي‌زنند همه‌اش‌ دروغ‌ و نفاق‌ و جوفروشي‌ و گندم‌ نمايي‌ بود. «يُحيي‌ ميّت‌ الكتاب‌ والسنه`»؛ قوانين‌ كتاب‌ وسنت‌ را كه‌ متروك‌ مانده‌ و به‌ حسب‌ ظاهر مرده‌ و از ميان‌ رفته‌ است‌ را زنده‌خواهد كرد و نيز فرمود: «اذا قام‌ القائم‌ حكم‌ بالعدل» اصلاً حضرت‌ يك‌لقبي‌ دارد مخصوص‌ به‌ خود كه‌ از مفهوم‌ قيام‌ گرفته‌ شده‌ است‌ آن‌ كه‌ در جهان‌ قيام‌ مي‌كند «القائم». اصلاً ما حضرت‌ مهدي(ع) را با قيام‌ وعدالت ‌مي‌شناسيم.

«وارتفع‌ في‌ ايامه‌ الجور»؛ جور و ظلمي‌ ديگر در كار نيست. «و امنت‌ به‌ السُبُل»؛ همه‌ راه‌ها، راه‌هاي‌ زميني،‌ دريايي، هوايي‌ امن‌مي‌شود. چون‌ منشأ‌ اين‌ ناامني‌ها و ناراحتي‌ها بي‌عدالتي است، وقتي‌ كه‌ عدالت‌ برقرار شود چون‌ فطرت‌ بشر فطرت‌ عدالت‌ است؛ دليل‌ ندارد كه‌ ناامني‌ وجودداشته‌ باشد. «و اخرجت‌ الارض‌ بركاتها» ؛ و زمين‌ تمام‌ بركات‌ خودش‌ را بيرون‌مي‌آورد. «ولايجد الرجل‌ منكم‌ يومئذ موضعاً لصدقته‌ و برّه و هو قوله ‌تعالي‌ و العاقبه` للمتقين» آيا مي‌دانيد ناراحتي‌ مردم‌ آن‌ وقت، چيست؟ ناراحتي‌ مردم‌ فقط‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر بخواهند يك‌ صدقه‌اي‌ بدهند و يك‌ كمكي‌ به‌كسي‌ بكنند يك‌ نفر (مستحق) پيدا نمي‌شود يك‌ فقير روي‌ زمين‌ پيدا نخواهدشد.

ضرورت‌ تحقق‌ چنين‌ جامعه‌اي‌

نكته‌ بسيار مهمي‌ كه‌ در انديشه‌ شهيدمطهري‌ درباره‌ مهدويت‌ درخشش‌ دارد، ضرورت‌ و قطعيت‌ تحقق‌ جامعه‌ مهدوي‌ از منظر حكمت‌ الهي‌ است. از ديدگاه‌ ايشان مهدويت‌ يك‌ فلسفه‌ بزرگ‌ جهاني‌ است؛ چون‌اسلام‌ يك‌ دين‌ جهاني‌ است؛ چون‌ تشيع‌ به‌ معناي‌ واقعي‌اش‌ يك‌ امر جهاني‌ است. وقتي‌ قرآن‌ مي‌فرمايد: «و لقد كتبنا في‌ الزبور من‌ بعد الذكر ان‌ الارض‌ يرثهاعبادي‌ الصالحون» صحبت‌ از زمين‌ است؛ نه‌ صحبت‌ از اين‌ منطقه‌ و آن‌ منطقه‌ واين‌ قوم‌ و آن‌ نژاد.

اولاً: اميدواري‌ به‌ آينده‌ است‌ كه‌ دنيا در آينده‌ نابود نمي‌شود زندگي‌ سعادتمندانه‌ بشر آن‌ است‌ كه‌ در آينده‌ است.

دوّم: آن‌دوره، دوره‌ عقل‌ و عدالت‌ است. شما مي‌بينيد يك‌ فرد سه‌ دوره‌ كلي‌ دارد: دوره‌ كودكانه‌ كه‌ دوره‌ بازي‌ و افكار كودكانه‌ است؛ دوره‌ جواني‌ كه‌ دوره‌ خشم‌ وشهوت‌ است‌ و دوره‌ عاقله‌ مردي‌ و پيري‌ كه‌ دوره‌ پختگي‌ و استفاده‌ از تجربيات، دوره‌ دور بودن‌ از احساسات‌ و دوره‌ حكومت‌ عقل‌ است.

اجتماع‌ بشري‌ نيز همين‌است؛ بايد سه‌ دوره‌ را طي‌ كند؛ يك‌ دوره، دوره‌ اساطير و افسانه‌ها و به‌ تعبيرقران‌ دوره‌ جاهليت. دوره‌ دوم، دوره‌ علم‌ است، ولي‌ علم‌ و جواني، دوره‌ حكومت‌خشم‌ و شهوت، محور گردش‌ زمان‌ ما يا خشم‌ است‌ يا شهوت. آيا دوره‌اي‌ نخواهد آمد كه‌ آن‌ دوره‌ حكومت، نه‌ حكومت‌ اساطير باشد و نه‌ حكومت‌ خشم‌ و شهوت؟ دوره‌اي ‌كه‌ واقعاً معرفت‌ و عدالت، صلح‌ و صفا و انسانيت‌ و معنويت، حكومت‌ كند؟ مگرمي‌شود كه‌ خداوند اين‌ عالم‌ را خلق‌ كرده‌ باشد و بشر را به‌ عنوان‌ اشرف‌ مخلوقات‌ آفريده‌ باشد، بعد بشر به دوره‌ بلوغ‌ خود نرسيده‌ يك‌ مرتبه‌ تمام‌ بشر را زيرورو كند!(14)

در اين‌ جا دو سؤ‌ال‌ مهم‌ و اساسي‌ وجود دارد كه‌ براي‌ تبيين ‌بحث‌ بايد جواب‌ متقن‌ و كافي‌ به‌ اين‌ دو سؤ‌ال‌ داده‌ شود:

 1. آيا قضاياي‌ تاريخي‌ قابل‌ پيش‌بيني‌ است؟ به‌ عبارت‌ ديگر آيا مي‌توان‌ آينده‌نگري‌ نمود ياصرفاً اطلاع‌ از آن‌ از مبدا‌ غيب‌ امكان‌ دارد؟

2. آيا سير حركت‌ و تحولات‌ كنوني‌ بشر به‌ سوي‌ تحقق‌ چنين‌ جامعه‌ عدالت‌ محور جهاني‌ پيش‌ مي‌رود يا امر به‌گونه‌ ديگري‌ است؟

قانونمندي‌ تاريخ‌

در پاسخ‌ سؤ‌ال‌ اول‌ بايد گفت: بحث‌ ازچيستي‌ تاريخ‌ يكي‌ از شاخه‌هاي‌ مهم‌ علم‌ تاريخ‌ است‌ كه‌ با عنوان‌ فلسفه ‌تاريخ‌ توسط‌ صاحب‌ نظران‌ مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار گرفته‌ است. برخي‌ از تاريخ‌شناسان‌ جريان‌هاي‌ تاريخي‌ را يك‌ امور اتفاقي‌ و تصادفي‌ و طبعاً غيرقابل‌پيش‌بيني‌ مي‌دانند كه‌ تحت‌ هيچ‌ ضابطه‌اي‌ قرار نمي‌گيرد و با بررسي‌ تحولات‌ تاريخي‌ نمي‌توان‌ آينده‌ نگري‌ كرد.

در مقابل، نظريه‌ دقيق‌ و عميق‌ ديگري‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ را كاملاً قانونمند مي‌داند؛ قواعد و ضوابطي‌ بر آن‌ حاكم‌ است‌ كه‌ با بررسي‌ سلسله‌ جريانات‌ و تحولات‌ تاريخي‌ مي‌توان‌ آينده‌ را ترسيم‌ نمود. يكي‌ از مباحثي‌ كه‌ بسيار عالمانه‌ و دقيق‌ و عميق‌ توسط‌ شهيد مرتضي‌مطهري‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است، بحث‌ قانونمندي‌ تاريخ‌ است.

ايشان‌ پس‌ ازطرح‌ بحث‌ چيستي‌ تاريخ‌ و جامعه‌ و نقل‌ ديدگاه‌هاي‌ گوناگون‌ و نقد آن‌ها، اين‌ديدگاه‌ كه‌ جامعه‌ به‌ نوبه‌ خود مستقل‌ از افراد، طبيعت‌ و شخصيت‌ دارد و داراي‌خصلت، سنت، قاعده‌ و ضابطه‌ مي‌باشد را مي‌پذيرد و گويد: تاريخ‌ آن‌ گاه‌ فلسفه ‌دارد و آن‌ گاه‌ تحت‌ ضابطه‌ و قاعده‌ در مي‌آيد و آن‌ گاه‌ موضوع‌ تفكر و مايه ‌تذكر و آيينه‌ عبرت‌ و قابل‌ درس‌ آموزي‌ است، كه‌ جامعه‌ از خود طبيعت‌ و شخصيت‌ داشته‌ باشد وگرنه‌ جز زندگي‌ افراد چيزي‌ وجود ندارد و اگر درس‌ و عبرتي‌ باشد درس‌هاي‌ فردي‌ از زندگي‌ افراد است‌ نه‌ درس‌هاي‌ جمعي‌ از زندگي‌ اقوام‌ وملل.

او سپس‌ به‌ اثبات‌ اين‌ ديدگاه‌ از منظر قرآن‌ مجيد پرداخته‌ و مي‌گويدقرآن‌ كريم‌ لااقل‌ در بخشي‌ از عبرت‌ آموزي‌هاي‌ خود، زندگي‌ اقوام‌ و امت‌ها را به‌ عنوان‌ مايه‌ تنبّه‌ براي‌ اقوام‌ ديگر مطرح‌ مي‌كند. قرآن‌ مكرر در تعبيرات‌ خود موضوع‌ حيات‌ و مدت‌ و اجل‌ اقوام‌ و امت‌ها را طرح‌ كرده‌است.

مثلاً مي‌گويد: «و لكل‌ امه` اجل‌ فاذا جاء اجلهم‌ لايستأ‌خرون‌ ساعه` ولايستقدمون» زندگي‌ هر امتي‌ را پاياني‌ است، پس‌ هرگاه‌ پايان‌ عمرشان‌ فرا رسد نه‌ ساعتي‌ ديرتر بپايند و نه‌ ساعتي‌ زودتر فاني‌ شوند.

قرآن‌ كريم‌ اين‌ گمان‌ را كه‌ اراده‌اي‌ گزافكار و مشيّتي‌ بي‌قاعده‌ و بي‌حساب‌ سرنوشت‌هاي ‌تاريخي‌ را دگرگون‌ مي‌سازد به‌ شدت‌ نفي‌ مي‌كند و تصريح‌ مي‌نمايد كه‌ قاعده‌اي ‌ثابت‌ و تغييرناپذير بر سرنوشتهاي‌ اقوام‌ حاكم‌ است.

و مردم‌ مي‌توانند بااستفاده‌ از سنن‌ جاريه‌ الهي‌ در تاريخ، سرنوشت‌ خويش‌ را نيك‌ يا بد بگردانند از اين‌ رو، در عين‌ آن‌ كه‌ تاريخ‌ با يك‌ سلسله‌ نواميس‌ قطعي‌ و لايتخلف‌ اداره ‌مي‌شود، نقش‌ انسان‌ و آزادي‌ و اختيار او به‌ هيچ‌ وجه‌ محو نمي‌گردد.

تكامل‌تاريخ‌ و جامعه‌ واحد جهاني‌

درباره‌ سؤ‌ال‌ دوم؛ يعني‌ ترسيم‌ جهت‌ و مسير تحولات‌ جهاني‌ كه‌ وابسته‌ به‌ سؤ‌ال‌ اول‌ است، ايشان‌ اين‌ بحث‌ را با عنوان‌ تكامل‌ تاريخ‌ و سير آن‌ به‌ سوي‌ تحقق‌ جامعه‌ واحد جهاني‌ مطرح‌ مي‌كند و مي‌فرمايد: بديهي‌ است‌ بنا بر نظريه‌ اصالت‌ فطرت‌ و اين‌ كه‌ وجود اجتماعي‌ انسان‌ و زندگي‌ اجتماعي‌ او و بالا‌خره‌ روحي‌ جمعي‌ جامعه‌ وسيله‌اي‌ است‌ كه‌ فطرت‌ نوع‌ انسان‌ براي‌ وصول‌ به‌ كمال‌ نهايي‌ خود انتخاب‌ كرده‌ است.

بايد گفت‌ جامعه‌ها و تمدن‌ها و فرهنگ‌ها به‌ سوي‌ يگانه‌ شدن، متحدالشكل‌ شدن‌ و درنهايت‌ امر، در يكديگر ادغام‌ شدن‌ سير مي‌كنند و آينده‌ جوامع‌ انساني‌ جامعه‌ جهاني‌ واحدِ تكامل‌ يافته‌اي‌ است‌ كه‌ در آن‌ همه‌ ارزش‌هاي‌ امكاني‌ انسانيت ‌به‌ فعليت‌ مي‌رسد. و انسان‌ به‌ كمال‌ حقيقي‌ و سعادت‌ واقعي‌ خود و بالا‌خره‌انسانيت‌ اصيل‌ خود خواهد رسيد. از نظر قرآن‌ اين‌ مطلب‌ مسلم‌ است‌ كه‌ حكومت‌نهايي، حكومت‌ حق‌ و نابود شدن‌ يكسره‌ باطل‌ است‌ و عاقبت‌ از تقوا و متقيان‌است.

سپس، از سخن‌ استاد خود مرحوم‌ علامه‌ طباطبايي‌ - قدس‌ سره‌ - بهره‌ مي‌گيرد كه‌ در تفسير گرانسنگ‌ الميزان‌ اين‌ چنين‌ مي‌نگاردكاوش‌ عميق‌ در احوال‌ كاينات‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ كه‌ انسان‌ نيز به‌ عنوان‌ جزيي‌ از كائنات‌ درآينده‌ به‌ غايت‌ و كمال‌ خود خواهد رسيد. آن‌ چه‌ كه‌ در قرآان‌ آمده‌ است‌ كه ‌استقرار اسلام‌ در جهان‌ امري‌ شدني‌ و لابدّ منه‌ است‌ تعبير ديگري‌ است، از اين‌مطلب‌ كه‌ انسان‌ به‌ كمال‌ تام‌ خود خواهد رسيد.

قران‌ آن‌ جا كه‌ مي‌فرمايد: «من‌ يرتدّ منكم‌ عن‌ دينه‌ فسوف‌ يأ‌تي‌ اللّه‌ بقومٍ يحبهم‌ و يحبونه» ؛ يعني‌فرضاً شما از دين‌ برگرديد، خداوند متعال‌ قوم‌ ديگر را به‌ جاي‌ شما براي‌ ابلاغ‌ اين‌ دين‌ به‌ بشريت‌ و مستقر ساختن‌ اين‌ دين‌ خواهد آورد - در حقيقت‌ مي‌خواهدضرورت‌ خلقت‌ و پايان‌ كار انسان‌ را بيان‌ نمايد.

 

 

یادداشت از حجت الاسلام محمود اباذری، کارشناس مرکز تخصصی مهدویت حوزه

ادامه دارد...

 

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  11:12 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

انتظار فرج عنایت عمومی برای بشر است

انتظار فرج عنایت عمومی برای بشر است

به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، آن چه‌ فرا روي‌ شماست، بخش دوم‌ از مباحثي‌ است‌ كه‌ توسط‌ شهيد والامقام‌ مرتضي‌ مطهري‌ - قدس‌ سره‌ - درباره‌ موضوع‌ مهدويت‌ در نوشته ها و سخنراني هاي ايشان مطرح‌ شده‌ است. با اين‌ كه‌ اين‌ مباحث‌ سال‌ها پيش‌ مطرح‌شده‌اند، ولي‌ بسيار گويا، سودمند و نو است‌.

مفهوم انتظار از منظر مطهری

حال‌ كه ‌به‌ حكم‌ عقل‌ و نقل‌ غلبه‌ حق‌ بر باطل‌ و عدالت‌ بر ظلم‌ قطعي‌ است‌ و سير و روند تاريخ‌ به‌ سوي‌ جامعه‌ جهاني‌ واحدِ تكامل‌ يافته‌ به‌ پيش‌ مي‌رود؛ وظيفه‌ ما چيست؟ آيا ما بايد در انتظار تحقق‌ چنين‌ امري‌ باشيم‌ يا خير؟ آيا مردم‌ نقشي‌ در تسريع‌ اين‌ حركت‌ يا تأ‌خير آن‌ دارند؟ به‌ عبارت‌ ديگر وظيفه‌ مردم‌ چيست؟

شهيد مطهري‌ كه‌ با قلم‌ روان‌ و بيان‌ شيواي‌ خود در عرصه‌هاي‌ مختلف، به‌ تبيين‌ حقايق‌ و معارف‌ ناب‌ اسلام‌ پرداخته‌ است، دربارهِ‌ انتظار مي‌فرمايد: اصل‌ انتظار فرج‌ از يك‌ اصل‌ كلي‌ اسلامي‌ و قرآني‌ استنتاج‌ مي‌شود و آن‌ اصل «حرمت‌ يأ‌س‌ از روح‌اللّه» است. مردم‌ مؤ‌منِ به‌ عنايات‌ الهي، هرگز و در هيچ‌ شرايطي‌ اميد خويش‌ را از دست‌ نمي‌دهند و تسليم‌ يأ‌س‌ و نااميدي ‌و بيهوده‌گرايي‌ نمي‌گردند. چيزي‌ كه‌ هست‌ اين‌ انتظار فرج‌ و اين‌ «عدم‌ يأ‌س‌ از روح‌ اللّه» در مورد يك‌ عنايت‌ عمومي‌ و بشري‌ است؛ نه‌ شخصي‌ يا گروهي‌ و به علاوه‌ توا‌م‌ است‌ با نويدهاي‌ خاص‌ و مشخص‌ كه‌ به‌ آن‌ قطعيت‌ داده‌ است.

يكي‌ از ضربه‌هايي‌ كه‌ در طول‌ تاريخ‌ بر اسلام‌ ضربات‌ جبران‌ ناپذيري‌ را وارد ساخته‌ است، تحريف‌ برخي‌ از  ارزش‌ها مثل‌ ولايت، محبت، زهد و... است‌ كه‌ انتظار فرج‌ هم‌ از اين‌ دستبرد در امان‌ نبوده‌ و با تحريف‌ و تفسير نادرست‌ آن‌ به‌ بي‌تفاوتي‌ و پرهيز از هرگونه ‌اقدام‌ اصلاحي‌ و تعطيل‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و حتي‌ دامن‌ زدن‌ به‌ فساد براي‌ تسريع‌ و تعجيل‌ ظهور حضرت، ضربه‌هاي‌ جبران‌ ناپذيري‌ بر اسلام‌ وارد شده ‌است.

استاد شهيد كه‌ به‌ بيان‌ امام‌ راحل‌ يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ ايشان‌ اين‌ بود كه‌ با كج‌روي‌ها و انحرافات‌ مبارزه‌ سرسختانه‌ نمود، در اين‌ راستا به‌ تبيين ‌حقيقت‌ انتظار مي‌پردازد و با بيان‌ معناي‌ صحيح‌ آن‌ به‌ نقد ديدگاه‌ مقابل ‌پرداخته‌ و مي‌نويسد:

انتظار فرج‌ و دل‌ بستن‌ به‌ آينده‌ دوگونه‌ است:

انتظار ویرانگر؛

انتظاري‌ كه‌ سازنده‌ و نگهدارنده‌ است، تعهدآور است، نيروآفرين‌ و تحرك‌بخش‌ است؛ به‌گونه‌اي‌ كه‌ مي‌تواند نوعي‌ عبادت‌ و حق‌ پرستي‌ شمرده‌ شود. و انتظاري‌ كه‌ گناه‌ است، ويرانگر است، اسارت‌ بخش‌ است، فلج‌ كننده‌ است‌ و نوعي «اباحي‌گري» بايد محسوب‌ گردد.

اين‌ دو نوع‌ انتظار فرج، معلول‌ دو نوع‌ برداشت‌ از ظهور عظيم‌ مهدي‌ موعود(ع) است‌ و اين‌ دو نوع‌ برداشت‌ به‌ نوبه‌ خود از دو نوع‌ بينش‌ درباره‌ تحولات‌ و انقلابات‌ تاريخي‌ ناشي‌مي‌شود. سپس‌ در نقد انتظار ويرانگر مي‌گويد:

برداشت‌ گروهی از مردم‌ از مهدويت‌ و قيام‌ و انقلاب‌ مهدي‌ موعود(عج) اين‌ است‌ كه‌ صرفاً ماهيت‌ انفجاري‌ دارد. فقط‌ و فقط‌ از گسترش‌ و اشاعه‌ و رواج‌ ظلم‌ها و تبعيض‌ها واختناق‌ها و حق‌كشي‌ها و تباهي‌ها ناشي‌ مي‌شود. نوعي‌ سامان‌ يافتن‌ است‌ كه‌معلول‌ پريشان‌ شدن‌ است؛ آن‌ گاه‌ كه‌ صلاح‌ به‌ نقطه‌ صفر برسد، حق‌ و حقيقت ‌هيچ‌ طرفداري‌ نداشته‌ باشد، باطل‌ يكه‌تاز ميدان‌ گردد، جز نيروي‌ باطل‌ نيرويي‌ حكومت‌ نكند، فرد صالحي‌ در جهان‌ يافت‌ نشود، اين‌ انفجار رخ‌ مي‌دهد و دست‌ غيب‌ براي‌ نجات‌ حقيقت- نه‌ اهل‌ حقيقت‌ زيرا حقيقت‌ طرف‌داري‌ ندارد- از آستين‌ بيرون‌ مي‌آيد.

بنابراین هر اصلاحي‌ محكوم‌ است؛ زيرا هر اصلاح‌ يك‌ نقطه‌ روشن‌ است‌ و تا در صحنه‌ اجتماع‌ نقطه‌ روشني‌ هست، دست‌ غيب‌ ظاهر نمي‌شود. بر عكس‌ هرگناه‌ و هر فساد و هر ظلم‌ و هر تبعيض‌ و هر حق‌كشي‌ هر پليدي‌اي‌ به‌ حكم‌ اين ‌كه‌ مقدمه‌ صلاح‌ كلي‌ است‌ و انفجار را قريب‌ الوقوع‌ مي‌كند، رواست؛ پس‌ بهترين‌ كمك‌ به‌ تسريع‌ در ظهور و بهترين‌ شكل‌ انتظار، ترويج‌ و اشاعه‌ فساد است.

اين‌ نوع‌ برداشت‌ از آن‌ جهت‌ كه‌ با اصلاحات‌ مخالف‌ است‌ و فسادها و تباهي‌ها را به‌عنوان‌ مقدمه‌ يك‌ انفجار مقدس، موجه‌ و مطلوب‌ مي‌شمارد، بايد «شبه‌ ديالكتيكي» خوانده‌ شود، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ در تفكر ديالكتيكي‌ با اصلاحات‌ از آن‌ جهت‌ مخالفت‌ مي‌شود و تشديد نابساماني‌ها از آن‌ جهت‌ اجازه‌ داده‌ مي‌شود كه‌ شكاف‌ وسيع‌تر شود و مبارزه‌ پي‌گيرتر و داغ‌تر گردد، ولي‌ اين‌ تفكرعاميانه‌ فاقد اين‌ مزيت‌ است. فقط‌ به‌ فساد و تباهي‌ فتوا مي‌دهد كه‌ خود به‌ خود منجر به‌ نتيجه‌ مطلوب‌ بشود. اين‌ نوع‌ برداشت‌ از ظهور و قيام‌ مهدي‌ و اين‌ نوع‌ انتظار فرج، به‌ هيچ‌ وجه‌ با موازين‌ اسلامي‌ و قرآني ‌وفق‌ نمي‌دهد.

انتظار حقيقي‌ و وظيفه‌ منتظران‌

آن‌ عده‌ از آيات‌ قران‌كريم- كه‌ هم‌چنان‌كه‌ گفتيم‌ ريشه‌ اين‌ انديشه‌ است‌ و در روايات‌ اسلامي ‌بدان‌ها استناد شده‌ است‌- در جهت‌ عكس‌ برداشت‌ بالاست. از اين‌ آيات‌ استفاده‌مي‌شود كه‌ ظهور مهدي‌ موعود حلقه‌اي‌ است‌ از حلقات‌ مبارزه‌ اهل‌ حق‌ و اهل‌باطل‌ كه‌ به‌ پيروزي‌ نهايي‌ اهل‌ حق‌ منتهي‌ مي‌شود. سهيم‌ بودن‌ يك‌ فرد در اين‌سعادت، موقوف‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌ فرد عملاً در گروه‌ اهل‌ حق‌ باشد. آياتي‌ كه‌بدان‌ها در روايات‌ استناد شده‌ است، نشان‌ مي‌دهد كه‌ مهدي‌ موعود(عج) مظهر نويدي‌است‌ كه‌ به‌ اهل‌ ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ داده‌ شده‌ است؛ مظهر پيروزي‌ نهايي‌ اهل‌ايمان‌ است: «وعداللّه‌ الذين‌ آمنوا منكم‌ و عملوا الصالحات‌ ليستخلفنهم‌ في‌الارض‌ كما استخلف‌ الذين‌ من‌ قبلهم‌ و ليمكنن‌ لهم‌ دينهم‌ الذي‌ ارتضي‌ لهم‌ وليبدلنهم‌ من‌ بعد خوفهم‌ امنا يعبدونني‌ لايشركون‌ بي‌ شيئاً» (22) خداوند به‌مؤ‌منان‌ و شايسته‌ كاران‌ شما وعده‌ داده‌ است‌ كه‌ آنان‌ را جانشينان‌ زمين‌ قراردهد؛ هم‌چنان‌كه‌ پيشينيان‌ را قرار داد، ديني‌ كه‌ براي‌ آن‌ها پسنديده‌ است‌ را مستقر سازد، دوران‌ خوف‌ آنان‌ را تبديل‌ به‌ دوران‌ امنيت‌ نمايد - دشمنان‌ آنان‌را نابود سازد، بدون‌ ترس‌ و واهمه‌ خداي‌ خويش‌ را بپرستند و اطاعت‌ غير خدا را گردن‌ ننهند و چيزي‌ را در عبادت‌ يا طاعت‌ شريك‌ حق‌ نسازند.

ظهور مهدي‌موعود منّتي‌ است‌ بر مستضعفان‌ و خوار شمرده‌ شدگان، وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ پيشوا و مقتدا شدن‌ آنان‌ و مقدمه‌اي‌ است‌ براي‌ وراثت‌ آن‌ها خلافت‌ الهي‌ را در روي‌زمين: «و نريد ان‌ نمن‌ علي‌ الذين‌ استضعفوا في‌ الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌الوارثين» ظهور مهدي‌ موعود، تحقق‌ بخش‌ وعده‌اي‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ از قديم‌ترين‌ زمان‌ها در كتب‌ آسماني‌ به‌ صالحان‌ و متقيان‌ داده‌ است‌ كه‌ زمين‌ از آنِ آنان‌ است‌ و پايان‌ تنها به‌ متقيان‌ تعلق‌ دارد.

در روايات‌ اسلامي‌ سخن‌ از گروهي‌ زبده‌ است‌ كه‌ به‌ محض‌ ظهور امام‌ به‌ آن‌ حضرت‌ ملحق‌ مي‌شوند. بديهي‌ است‌ كه‌ اين‌ گروه‌ ابتدا به‌ ساكن‌، خلق‌ نمي‌شوند و به‌ قول‌ معروف‌ از پاي‌ بوته‌ هيزم ‌سبز نمي‌شوند. معلوم‌ مي‌شود در عين‌ اشاعه‌ و رواج‌ ظلم‌ و فساد زمينه‌هايي‌ عالي‌ وجود دارد كه‌ چنين‌ گروه‌ زبده‌ را پرورش‌ مي‌دهد. اين‌ خود مي‌رساند كه‌ نه‌ تنها حق‌ و حقيقت‌ به‌ صفر نرسيده‌ است، بلكه‌ فرضاً اگر اهل‌ حق‌ از نظر كميت‌ قابل‌توجه‌ نباشند از نظر كيفيت‌ ارزنده‌ترين‌ اهل‌ ايمان‌اند و در رديف‌ ياران‌سيدالشهدا(ع).

از نظر روايات‌ اسلامي‌ در مقدمه‌ قيام‌ و ظهور امام، يك‌ سلسله‌ قيام‌هاي‌ ديگر از طرف‌ اهل‌ حق‌ صورت‌ مي‌گيرد، آن‌ چه‌ به‌ نام‌ قيام‌ يماني ‌قبل‌ از ظهور بيان‌ شده‌ است، نمونه‌اي‌ از اين‌ سلسله‌ قيام‌هاست. اين‌ جريان‌ها نيز ابتدا به‌ ساكن‌ و بدون‌ زمينه‌ قبلي‌ رخ‌ نمي‌دهد.

در برخي‌ از روايات‌اسلامي‌ سخن‌ از دولتي‌ است‌ از اهل‌ حق‌ كه‌ تا قيام‌ مهدي(عج) ادامه‌ پيدا مي‌كند و چنان‌ كه‌ مي‌دانيم‌ بعضي‌ از علماي‌ شيعه‌ كه‌ به‌ برخي‌ از دولت‌هاي‌ شيعي‌ معاصر خود حسن‌ ظن‌ داشته‌اند، احتمال‌ داده‌اند كه‌ دولت‌ حقي‌ كه‌ تا قيام‌مهدي‌ موعود ادامه‌ خواهد يافت، همان‌ سلسله‌ دولتي‌ باشد. اين‌ احتمال‌ هر چندناشي‌ از ضعف‌ اطلاعات‌ اجتماعي‌ و عدم‌ بينش‌ صحيح‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ اوضاع‌ سياسي‌ زمان‌ خود بوده‌ اما حكايتگر اين‌ است‌ كه‌ استنباط‌ اين‌ شخصيت‌ها از مجموع‌ آيات ‌و اخبار و احاديث‌ مهدي‌ اين‌ نبوده‌ كه‌ جناح‌ حق‌ و عدل‌ و ايمان‌ بايد يكسر، درهم‌ بشكند و نابود شود و اثري‌ از صالحان‌ و متقيان‌ باقي‌ نماند تا دولت‌ مهدي‌ ظاهر شود، بلكه‌ آن‌ را به‌ صورت‌ پيروزي‌ جناح‌ صلاح‌ و عدل‌ و تقوا بر جناح‌ فساد و ظلم‌ و بي‌بند و باري‌ تلقي‌ مي‌كرده‌اند.

از مجموع‌ آيات‌ و روايات‌ استنباط ‌مي‌شود كه‌ قيام‌ مهدي‌ موعود(عج) آخرين‌ حلقه‌ از مجموع‌ حلقات‌ مبارزه‌ حق‌ و باطل‌ است‌ كه‌ از آغاز جهان‌ بر پا بوده‌ است. مهدي‌ موعود تحقق‌ بخش‌ ايده‌آل‌ همه‌ انبيا و اوليا(ع) و مردان‌ مبارز در راه‌ حق‌ است.

مباحث‌ ديگري‌ دربارهِ‌ موضوع‌ مهدويت‌ در آثار ايشان‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد كه‌ به‌ خاطر طولاني‌ شدن‌ مقاله‌ از تفصيل‌ آن‌ها خودداري‌ مي‌شود و تنها به‌ دو مورد از اين‌ مباحث‌اشاره‌ مي‌شود:

1. مدعيان‌ مهدويت‌

داستان‌ ادعاي‌ مهدويت‌ يا نسبت‌ دادن‌ آن‌ به‌ اشخاصي‌ ديگر كه‌ از ناحيه‌ دشمنان‌ جاه‌ طلب‌ و سودجو يا دوستان‌ جاهل‌ و نادان‌ در طول‌ تاريخ‌ و در مناطق‌ مختلف‌ مطرح‌ شده‌ است، از نگاه‌ ايشان‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است، ايشان‌ مي‌فرمايد: چون‌ چنين‌ نويدي‌ در كلمات‌ پيغمبراكرم(ص) بوده‌ است، احياناً از آن‌ سوء استفاده‌هايي‌ شده‌ است‌ و اين‌ خود دليل‌بر اين‌ است‌ كه‌ چنين‌ خبري‌ در ميان‌ مسلمين‌ از زبان‌ پيغمبرشان‌ پخش‌ و منتشر بوده‌ است‌ و اگر نبود آن‌ سوء استفاده‌ها نمي‌شد. يعني‌ وجود اين‌ ادعاهابهترين‌ دليل‌ بر صدق‌ اصل‌ اين‌ نويد است.

سپس‌ براي‌ روشن‌ شدن‌ اذهان‌ مردم‌به‌ ذكر نمونه‌هايي‌ از آن‌ مي‌پردازد مانند:

قيام‌ مختار و اعتقاد به‌ مهدي‌بودن‌ محمد حنفيه‌ و اين‌ كه‌ خود را نايب‌ خاص‌ او مي‌دانست؛

قيام‌ نفس‌ زكيه‌ و اعتقاد به‌ مهدويت‌؛

نيرنگ‌ منصور عباسي‌ در اين‌ كه‌ نام‌ فرزندش‌ را به‌همين‌ جهت‌ مهدي‌ گذاشت‌؛

مدعيان‌ مهدويت‌ در ميان‌ اهل‌ تسنن‌ مانند مهدي‌سوداني‌ در سودان‌ و قادياني‌ها در هند و همين‌طور نسبت‌ دادن‌ مهدويت‌ به‌ برخي‌از ائمه(ع) يا برخي‌ از فرزندان‌ آن‌ها مثل‌ نسبت‌ دادن‌ آن‌ به‌ اسماعيل‌ فرزندامام‌ جعفر صادق(ع) و نمونه‌هايي‌ ديگر....

سپس‌ مي‌فرمايد: اين‌ها همه‌نشان‌ مي‌دهد كه‌ زمينه‌ مهدي‌ امت‌ در ميان‌ مسلمين‌ به‌ قدري‌ قطعي‌ بوده‌ است‌كه‌ جاي‌ شك‌ و ترديدي‌ نيست.

2. طول‌ عمر حضرت‌

ايشان‌ در فرازي‌ ازتحليل‌ علمي‌ خود نسبت‌ به‌ طول‌ عمر حضرت‌ مي‌فرمايد: اين‌ يك‌ امر عادي‌ وطبيعي‌ است‌ و بشر امروز دنبال‌ آن‌ است‌ كه‌ با يك‌ دواها و يك‌ فرمول‌هايي‌ عمربشر را افزايش‌ دهد. هميشه‌ خداي‌ متعال‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ وقتي‌ وضع‌ دنيا به‌يك‌ مراحلي‌ مي‌رسد، مثل‌ اين‌ كه‌ دستي‌ از غيب‌ بيرون‌ مي‌آيد و يك‌ تحول‌ناگهاني‌ رخ‌ مي‌دهد و يك‌ وضعي‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ با قانون‌ طبيعت‌ (كه‌ تا آن‌ روزشناخته‌ شده) اصلاً قابل‌ پيش‌بيني‌ نيست. بنابراين، اصلاً اين‌ موضوع‌ جاي‌ بحث ‌ندارد.

به‌ اميد آن‌ كه‌ هر چه‌ زودتر خداوند متعال‌ بر قامت‌ رعناي‌ امام‌زمان(ع) لباس‌ زيباي‌ فرج‌ را بپوشاند و شاهد تحقق‌ اهداف‌ همه‌ انبيا و اوليا(ع) باشيم‌ كه‌ براي‌ تحقق‌ هر چه‌ زودتر اين‌ امر نياز هر چه‌ بيش‌تر به‌ سربازان‌آگاه‌ و روشنفكر و فداكاري‌ مثل‌ مرحوم‌ شهيد مرتضي‌ مطهري‌ است. روحش‌ شاد و راهش‌پر رهرو باد.

 

 

یادداشت: از حجت الاسلام محمود اباذری/ کارشناس مرکز تخصصی مهدویت حوزه

 

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  11:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها