پاسخ به: سی فصل عطار
حقیقت علم ودانش علم دین است
بدان تو علم ما حقل الیقین است
معانی باید از آن راه دیدن
چه دانی علم باطن راه یابی
ز علم باطنی یابی تو ایمان
ز قرآن اهل ظاهر را بود پوست
تو از قرآن طلب کن مغز ای دوست
تو معنی میطلب از علم قرآن
حقیقت معرفت دان علم حق را
بخوان در نزد دانا این سبق را
ز دانایان طلب کن علم دینی
زمین و آسمان و جمله اشیاء
چه خشخاشی بود در پیش دانا
از این خشخاش ای نادان تو چندی
تو خود را ای برادر نیست میدان
که هستی را نزیبد هیچ رحمن
پس آنگه این معانی خوش بخوانی
تو خود را گر شناسی علم دین است
حقیقت علم را معنی همین است
به خود رائی تو علم دین نیابی
تو میباید که این معنی بدانی
ولی خر مهره باشد در جهان پر
چه خرمهره بود در پیش نادان
که گوید سر لو کشف الغطا هم
کرا قدرت که گوید حق بدیدم
که او باشد خداخوان و خدادان
برونست این بمعنی از شریعت
علی من من علی دان ای مسلمان
که او برتر بود از هرچه بینی
طریق علم او ما را رفیق است
درین ره لطف او ما را شفیق است
سراسر این کتب اسرار شاه است
بمعنی هر دو عالم را پناهست
ولی پنهان مکن در نزد دانا
مرا عباسیان بسیار خواندند
که تا اسرار دین من بدانند
نمودم دین خود پنهان چو عنقا
اگر اسرار دین را باز گویم
تو این اسرار چون خوانی ندانی
مینداز این کتب در نزد نادان
نداند مرد نادان امر یزدان
اگر تو این کتب از دست دادی
از این جوهر بدانی رمز اسرار
به بینی در حقیقت روی دلدار
چه دیدی سر او خاموش میباش
ز سر تا پا سراسر گوش میباش
ز بعد این کتب مظهر طلب دار
ازو پیدا شود اسرار آن یار
ازو یابی تو هم ایمان و هم دین
به کام تو شود هم آن و هم این
ازو ظاهر شود پنهان و پیدا
از آدم تا باین دم سر وحدت
درو بینی ز راه علم و حکمت
تو را در دین احمد مقتدا اوست
تو را رهبر بسوی مرتضا اوست
ولی از جاهلان او را نگه دار
ترا ایمن کند از خیر و از شر
ز دین خویش بر خوردار باشی
ترا یاری به از جوهر نباشد
که در هر کان بدان گوهر نباشد
چه مظهر یافتی در وی نظر کن
در او بینی تو جوهرهای بسیار
بود هر بیت او لؤلؤی شهوار
به جوهر خانهٔ دریا سفر کن
که تا بینی که غواصان کیانند
در آن بحرند غواصان طلبکار
کزین دریا برآرند در شهوار
همان باران رحمت بر که بارد
که درمیآورند از بحر یک سر
برآورد حیدر از دریا بسی در
که شد دامان اهل الله ازو پر
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 12:49 AM
تشکرات از این پست