ستایش امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسّلام
اذا ما التبر حک علی المحک
و قال النبی علیهالسلام انا مدینة العلم و علی بابها.
آنکه در شرع تاج دین او بود
وآنکه تاراج کفر و کین او بود
در حدیث و حدید مرد او بود
هرچه خود رسته بود خو کرده
جز به فرمان حسام بر نکشید
هر عدو را که درفگند از پای
در زمان مالکش ببرد از جای
وانکه را زد به ضرب دین آرای
کرده در مغز عقل زیر و زبر
کرده از دشمنان دین چو سحاب
خامهٔ ریگ را به خون سیراب
حس او چون عظیم بود و کبیر
به دو تیغ آن هزبردین بیمیغ
به دو تیغ او به ذوالفقار و زبان
کرده یک تیغ همچو تیر جهان
شرع را کرده همچو تیر و قلم
هم مبرّز به علم بیم و امید
هم مبارز چو شیر و چون خورشید
دل و بازوش ازو ندیده به چشم
دست و تیغش چو پای کفر ببست
ذوالفقاری که از بهشت خدای
که بدین آر دین برون ز نهفت
کایچ تاوان نبد ورا در دین
چون نه از خشم بود از ایمان بود
کفر و دین نزد تو ز جهل یکیست
کرده در شرع مر ورا به امیر
سرِّ قرآن بخوانده بود به دل
کرده در عقل و دین به تیغ و قلم
خوانده در دین و ملک مختارش
هم دَرِ علم و هم علمدارش
عرضه کرده بر آن جمال و سرشت
کرده از لعل و دُر کرامت را
دَرج در یک سخن دو دُرج گهر
مُحرم او بوده کعبهٔ جان را
مَحرم او بوده سرِّ یزدان را
کرده خورشید و ماه را به دو نیم
وآن برون آمده ز پردهٔ حرف
کردی او را به زیر خاک دفین
هرکه تن دشمنست و یزدان دوست
داند الرّاسخون فیالعلم اوست
حرمت دین چو ظرف جانش داشت
علم او را که صخره کردی موم
طبع و بازار و ذهن و خاطر تیز
عشق را بحر بود و دل را کان
شرع را دیده بود و دین را جان
علی از علم و بوتراب از حلم
سدِّ اسلام تیغ و دستش بود
کی شود آنکه ماه دین با او
نه که این عقد پیش از این بودست
هر دو یک روح و کالبدشان دو
هر دو یک در ز یک صدف بودند
از پی سائلی به یک دو رغیف
با کسی علم دین نگفت استاخ
زانکه دل تنگ بود و علم فراخ
سایلان را به آشکار و نهفت
جز به اندازه سرِّ شرع نگفت
چون توانست چاه کفر انباشت
چاه دین هم نگاه داند داشت
تا دگرباره برنشاند به زین
عرش و کرسی چو نیم دانگ و تسوی
خامهٔ او چو یار شد با دست
دال با دردِ دینش همره بود
آن سخنها که در ضیافت و ضیف
گشت از بهر سود و سرمایهاش
لاجرم زان غذا و زان انگشت
دین بپرورد و کافران را کشت
کای خدای از بدان نگهدارش
نطقِ شرع از برای سیرتِ او
گفته در بیت مال با زر و سیم
چون دو توده بدید از این و از آن
گشت حیران ازین دل و زان جان
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 8:28 PM
تشکرات از این پست