اندر ترجیح او بر پیغمبران علیه و علیهمالسلام
از وساده به سوی ساده شدند
از پی خجلت آدم از دل و جان
اَرَنی گوی گشته بر درِ تو
با ثنای تو عقد بسته به هم
با طبق روح قدس و روح امین
منتظر مانده بر یسار و یمین
بر دهان مانده نای خواجهٔ صور
رفعت ادریس از ثنای تو یافت
سدره جبریل از برای تو یافت
دیده بر سر نهاد و پیش کشید
آمد از بطن حوت و بحر برون
جمعه و بیض و قدر و عید و برات
تخته از سر گرفته عقل از تو
لیکن از روزه ساخت بهر یقین
هوس از سر گرفت هوش و یقین
اندر آن قاف قیل و قالی نه
واندران میم میل و مالی نه
دولتش برده زُهره را زَهره
عقل و جان زاده بر سر خاکش
عقل داند که جان چه میگوید
عقل خواند هرآنچه جان گوید
گفت از بهر قوت و قوّت جان
وز نُبی اَمن الرّسول بخوان
این برون از خیال و خاطر ماست
کین گُل دل که بردمید از گِل
صبح ایمان به سوی مشرق دین
راست گوای سپهر پر تگ و تاز
کی توان زد ز روی زحمت و بیم
این چنین نوبتی به زیر گلیم
کافری گشته از قدوم تو دین
دین و کفر از تو موسی و قارون
دین برون کفر در شده به درون
چه عجب زانکه هست گوش از سر
ادهم و اشهب از برای تو است
آن سرا وین سرا سرای تو است
ز اقتلوا المُشرکین کمر بربند
زین لَکُم دینکم ولی دین چند
کوه سُنب از خدنگ قاف شکاف
مر علی را تو این عمل فرمای
تا نهد بر عزیز کتف پای تو پای
دو جهان را چو گوش و گردن حور
که تو چون گفتی از ره فرمان
جان و فرمان روند هر دو به هم
یافت زان پس هزارگونه فتوح
صدق گفتی بدو که للّٰه انت
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 8:27 PM
تشکرات از این پست