فیاطّلاعه علی ضمائرالعباد
او ز تو داند آنچه در دل تست
زانکه او خالق دل و گِل تست
چون تو دانی که او همی داند
چون به حلمش غرور خواهی داشت
نار در دل نه نور خواهی داشت
چون به علمش نگه نخواهی کرد
طمع حلم از او مدار ای مرد
گرنه حلمش بُدی همیشه پناه
بنده کی زَهره داشتی به گناه
هیچ جانی به صبر از او نشکیفت
تو بر اندیش و کار گشت تمام
بیزبانی برش زباندانی است
قوت جانت ز خوان بینانیست
او نهاد از پی اولوا الالباب
مور و سنگ و شب و زمانه سیاه
هرکه او نیست هست داند کرد
غیب خود زانکه صورت تو نگاشت
تو ندانی که غیب نتوان داشت
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 8:18 PM
تشکرات از این پست